معنای حیقیقی سینمای مدرن |بررسی آثار سینمایی کریستوفر نولان
همهچیز با یک فیلم سیاهوسفید و مستقل که علیرغم دیگر ارکانش، از داستان و فیلمنامه بسیار خوبی برخوردار بود آغاز شد. «کریستوفر نولان»، فیلمنامهنویس و کارگردان بریتانیایی که توانسته با ساخت بسیاری از بهترین فیلمهای سینمایی قرن 21، تا به امروز کاندید 26 اسکار شود، کار خود را با یک فیلم ساده شروع کرد که حتی بودجه کافی برای اکران را نداشت. از همین رو عده زیادی از مخاطبان سینما آن را مشاهده نکردند. اما رفته رفته با ساخت فیلمهای بینظیری که در ادامه به بررسیشان میپردازیم، توانست لیاقت و تواناییهای بیحد و حصر خود را به رخ همگان بکشد. این فیلم مستقل و کمبودجه که Fallow (تعقیب) نام دارد، در آن زمان روایتی تازه و داستانی متفاوت را به تصویر میکشید که تمام زیبایی های خود را پشت ظاهر سیاهوسفید و ساده خود پنهان کرده بود. داستان فیلم حول محور نویسندهای میچرخید که برای نوشتن رمان خود دست به ماجراجویی عجیبی زده بود. به طوری که روزانه در خیابانها، اقدام به تعقیب افراد مختلف میکرد و از زندگی آنان در مدت زمانی که مشغول به تعقیب آنها بود، داستان مینوشت. یکی از قوانینی که این نویسنده در ماجراجویی خود از آن پیروی میکرد، این بود که یک فرد را بیش از یک بار تعقیب نکند. اما سرانجام بیش از حد جذاب بودن یک سوژه، باعث شد قانون خود را نقض کند و تمام تمرکز خود را طی چند تعقیب مختلف روی یک نفر بگذارد. این سوژه جدید یک دزد بود که طی اتفاقات مختلف، نویسنده را نیز وارد خلافکاریهای خود کرد و در نتیجه سبب به زندان انداخته شدن وی شد.
سبک و سیاق فیلمبرداری و خلق لحظه به لحظه آن شباهت زیادی به اثر بسیار موفق Memento (یادآوری) داشت که بعدها تمرکز بیشتری روی آن قرار گرفت و توانست به یکی از آثار موفق کریستوفر نولان تبدیل شود. به اینگونه که مدام شاهد فلش بکها و فلش فورواردهای مختلفی هستیم که گذشته و آینده را در کنار یکدیگر به تصویر میکشند و مخاطبان را تا حد زیادی گیج میکنند. کریستوفر هم از این مهم خوشش آمد و بعدها از آن به بهترین شکل ممکن در فیلم Memento استفاده کرد. Memento به نوعی معرف کریستوفر نولان به دنیای سینما بود و همچنین مخاطبان زیادی را برای فیلم شناخته نشده Fallow مهیا کرد. داستان فیلم Memento در رابطه با مردی است که طی یک حادثه دچار عارضهای نادر شده است. عارضهای که حافظهٔ کوتاه مدت را از وی گرفته و باعث شده دیگر توانایی به خاطر سپردن چیزهای تازه را نداشته باشد. از طرفی هم تمام خاطراتی که در ذهن او محفوظند، مربوط به حادثهای میشود که این مشکل را برای وی ایجاد کرده است. دستبرقضا در این حادثه، همسر این مرد توسط قاتلی ناشناس به قتل رسیده است و باعث شده تنها هدفی که این مرد در زندگی پس از حادثه دنبال میکند، یافتن قاتل و انتقامگیری از او باشد. درصورتی که پس از به قتل رساندن قاتل و انتقامگیری، هیچ یادوارهای در این زمینه در ذهن این مرد باقی نمیماند و حتی ممکن است اقدام به کشتن چند هدف مختلف کند!
شخصیت اصلی فیلم که حافظه کوتاه مدت ندارد، اطلاعات مهمش را روی بدن خود خالکوبی کرده تا در صورت نیاز به آنها دسترسی داشته باشد
فلشبکها و فلش فورواردهایی که در فیلم Fallow گریزهای از آنها را مشاهده کرده بودیم، در فیلم Memento به شکل اساسیتری قرار گرفتند و جلوهای متفاوت را از فیلم جدید توسط کریستوفر نولان به تصویر میکشیدند. Memento امروزه یکی از برگهای برنده کریستوفرنولان در دنیای سینما به حساب میآید و باعث شد توسط این فیلم به شهرت چشمگیری دست پیدا کند. پس از آن هم با ساخت فیلمهای به مراتب بهتر، به موفقیت خود در خلق شاهکارهای سینمایی ادامه داد و آثار بسیار متفاوت و نوآورانهای را ساخت. این روند مسیر خود را در سال 2002 با انتشار فیلم موفق Insomnia (بیخوابی) ادامه داد و موفقیت های بیشتری را نصیب کریستوفر نولان کرد.
"در گفتن حقیقت، انسان هیچ حق انتخاب دیگری ندارد"
جملهای که در راس آن اثری بسیار موفق نظیر فیلم Insomnia خلق شد. در این فیلم شاهد آل پاچینویی به سبک کریستوفر نولان هستیم که اینبار در نقش یک افسر پلیس ظاهر شده است. اصلیترین رکن این فیلم، لوکیشن رخ دادن حوادث درون آن است که دارای ویژگی بسیار مهم و جذابی برای خلق یک اثر سینمایی به یادماندنی است. آلاسکا جایی بود که میتوانست عامل سازنده فیلم یعنی کریستوفر نولان را راضی نگه دارد. در آلاسکا به طور کلی 6 ماه روز و 6 ماه شب است و از همه مهمتر اینکه حوادث داستان در فصل تابستان یعنی میان 6 ماه روز این منطقه رخ میدهد. آل پاچینو در فیلم در نقش یک افسر پلیس به دنبال سرنخهایی برای یافتن قاتل یک دختر 17 ساله است که جنازهاش را در مناطق سرد آلاسکا پیدا میکند و نسبت به کشف قاتل آن کنجکاو میشود. از طرفی نیز تماما روز بودن زندگی این افسر پلیس در این حوادث، سبب دچار شدن او به کمخوابی یا بهتر است بگوییم بیخوابی شده است. همین موضوع یکی از موارد ارزشمند فیلم Insomnia به حساب میآید که قسمتهای زیادی از آن را تحت تاثیر خود تغییر میدهد و اثرات خود را به صورت چشمگیری در داستان پیاده میکند.
کریستوفر نولان در فیلم Insomnia به بهترین شکل ممکن یک فیلم معمایی و جنایی را خلق کرده است که در سال 2002 بازخوردهای مثبت زیادی را دریافت کرد و به طور کلی در سطح دنیای سینما با روی خوش از آن استقبال شد. نولان در فیلم های زیادی از اعضای خانواده خود استفاده کرده است. به طوری که در فیلم Fallow از عمو و همسر خود در نقش های مختلف استفاده کرد و از همه مهمتر اینکه از خانه پدری خود برای فیلمبرداری بهره برد. اما برادر وی، یعنی جاناتان نولان، اصلی ترین دستیار وی در دوران فیلمسازی کریستوفر به حساب میآید و فیلمنامه خیلی از فیلمهای خود را به کمک برادرش نوشته است. فیلم The Prestige (حیثیت) که در سال 2006 به اکران رسید نیز دقیقا یکی از نقاط عطف همکاری کریستوفر با برادر خود، جاناتان است. فیلم The Prestige را عده زیادی نه تنها یکی از بهترینها، بلکه بهترین فیلم ساخته شده توسط کریستوفر نولان میدانستند. نولان هم پس از مدتی فیلمهای دیگری ساخت و نظر خیلی از طرفدارانش را تغییر داد.
کریستین بیل و هیو جکمن به عنوان دو شعبدهباز در این فیلم هنرنمایی خیلی خوبی را از خود برجای گذاشتهاند که از جمله نقاط قوت The Prestige به حساب میآید
در فیلم The Prestige، نولان پای در میان دنیای شعبدهبازها و جادوگران گذاشت و آنها را به بهترین شکل ممکن در برهه زمانی دهههای 50 و 60 میلادی به تصویر کشید. داستان فیلم در رابطه با دو دوست و رقیب شعبدهباز است که طی چند اتفاق غیرمنتظره وارد کشمکش های جدی با یکدیگر میشوند و رقیبهای بسیار خطرناکی برای دیگری به حساب میآیند. تا اینکه یکی از این دو به حقهای جدید در شعبده بازی یعنی «جابجایی انسان» دست پیدا میکند که به طور کلی کار و کاسبی دیگری را کساد میکند. از همین رو رقیبش در صدد آن برآمده است که راز این حقه را کشف کند و نمایشی بهتر از آن را به اجرا بگذارد. فیلم The Prestige درست در میان ساخت سهگانه شوالیهٔ تاریکی که توسط کریستوفر نولان در سبک ابرقهرمانی به اکران رسید، منتشر شد و همچنین از شخصیت اصلی آن یعنی کریستین بیل هم استفاده کرد. (شایان ذکر است که در این مطلب قصد پرداختن به سهگانه افسانهای شوالیه تاریکی را نداریم و شاید اگر قسمت شد در جلسهای دیگر به طور کامل در رابطه با آن صحبت میکنیم.) اما درحال حاضر وقت آن است که به سراغ یکی از کابوس های دنیای فیلمسازی کریستوفر نولان سر بزنیم؛ فیلم Inception (تلقین). فیلمی که موفق شد مرز میان واقعیت و رویا را به طور کامل بردارد و بیننده را در رویای عمیق خود فرو ببرد. داستان فیلم در رابطه با زمانی است که گروهی با رهبری لئوناردو دیکاپریو با استفاده از یک دستگاه جدید، کنترل رویاهای خود به هنگام خواب را به دست میگیرند و میتوانند با وارد شدن به خواب هرشخص دیگری که همزمان به این دستگاه متصل است، خواب و رویاهای او را دچار تغییرات دلخواه خود کنند و به طور کلی رویاها و طرز فکر و ذهن وی را شخصیسازی کنند. فیلم Inception پر است از سکانسهای حساس هیجانانگیزی که شما را از استرس و دلهره لبریز میکند و در پایان و هنگامی که فکر میکنید فیلم با یک پایانبندی خوش و بسیار مناسب به انتها رسیده، با یک شوک اساسی و غیرمنتظره، شما را به شگفتی فرو میبرد و درک کامل آن را به عهده خودتان میگذارد. درست همانند خیلی دیگر از آثار کریستوفر نولان که پیش از این با آنها آشنا شدیم.
از کجا معلوم سیاره سراسر آبی که در تصویر مشاهده میکنید، همین زمین خودمان در هزاران سال پیش نیست؟! امان از دست این نولان...
تا بدینجای کار اکثر فیلمهای کریستوفر بیشتر تهمایه اجتماعی داشتند و کمتر به ژانر علمی تخیلی پرداخته شده بود. تا اینکه کریستوفر نولان با یکی از آخرین برگها از شاهکارهای خود تا به امروز، با فیلمی به نام Interstellar (درمیان ستارگان) چنان کاری کرد که مدت زیادی ذهن تمام مخاطبهای دنیای سینما مشغول درک کامل آن بود! فیلم Interstellar شاید در وهله اول صرفا یک مستند توضیح مباحث علم ستارهشناسی و فضانوردی باشد، اما با نگاهی از زاویهای متفاوت به این اثر جاودانه از کریستوفر نولان که همانند دیگر آثار آن دارای یک موسیقی گوشنواز و دلچسب بود، به این نتیجه میرسید که کریستوفر نولان در خلق فیلم Interstellar حرفهای بیشتری برای گفتن داشت که اکنون به نظر میرسد زیر خیل عظیمی از مباحث علمی پیچیده که مدام بازیگران درحال بازگو کردن آنها هستند، له شده است.
داستان فیلم در رابطه با گروهی از فضانوردان است که طوفانی بزرگ را برای کل سیاره زمین پیشبینی کردهاند و تصمیم گرفتهاند به جستوجو در سیارههای دیگر در خارج از کهکشان راه شیری بپردازند. با هدف اینکه سیاره و مکانی مناسب برای ادامه حیات نسل انسانهایی که در خطر انقراض برروی زمین قرار دارند را پیدا کنند. اگر آثار قبلی نولان را ابتدا مشاهده و سپس اقدام به تماشای فیلم Interstellar کنید، مطمئنا با خود میگویید: «چرا شبیه فیلمهای قبلی پیچیده نیست و از روایت روشن و واضحی برخوردار است؟» اما همین که بیش از نیمی از فیلم میگذرد، پیچشهای داستانی هم آغاز میشوند و کاملا ذهن جویای شگفتی شما را با چند اتفاق شگفتانگیز به چالش میکشند و در انتها با یک پایانبندی گنگ اما زیبا سبب میشود نه تنها طی دفعات متوالی به تماشای این فیلم طولانی مدت بنشینید، بلکه اقدام به مطالعه مقالات مختلف در رابطه با پایانبندی فیلم کنید تا کمی از وضعیت گنگ و نامفهوم پایان فیلم، خارج شوید. به طور کلی فیلم Interstellar هم تا به اینجای کار یک شاهکار ارزشمند از سوی کریستوفر نولان بوده است که در سال 2014 با خیل عظیمی از بازخوردهای مثبت روبه رو شد و از سوی رسانههای زیادی هم لقب بهترین فیلم سال را دریافت کرد؛ درست همانند آثار قبلی ساخته شده توسط نولان.
نولان به خوبی با دانکرک ثابت کرد که هنوز هم میتوان از بلاکباسترهای گرانقیمت هالیوود، آثار هنری تحسینبرانگیز بیرون کشید
سرانجام نوبت میرسد به یکی از مورد انتظارترین فیلمهای تابستانی امسال که موفق شد یک بار دیگر این کارگردان خوشذوق هالیوودی را روسفید کند. فیلم Dunkirk (دانکرک) مجموعهای از تصویرهای گران و خیرهکننده است که با همراهی موسیقیمتنهای گوشنوازش، داستانی میخکوب کننده و احساسی را روایت میکنند. عدهای فیلم Dunkirk را نجات سرباز رایانِ امروزی به حساب میآورند. یعنی فیلمی که مجددا استانداردهای ژانر جنگ را بازنویسی میکند و یک میدان نبرد تمام عیار را به تصویر میکشد. فیلم Dunkirk از جایی آغاز میشود که هزاران سرباز بریتانیایی و عضو متفقین، در محاصرهی نیروهای دشمن روی آب به دام افتادهاند. از طرفی نیروهای نازی درحال پیشروی به سمت آنها هستند و از طرفی هم یک دریای وسیع به چشم میخورد که راهی پیش روی این سربازان بختبرگشته برای فرار نمیگذارد. این فیلم در لحظه به لحظهاش طعم تلخ جنگ را به تصویر میکشد و در آن شاهد سکانسهای حساس و دلهرهآوری از نبردهای دریایی و هوایی هستیم که ملموسترین تجربهی سینمایی از اینگونه جنگها را با خود به همراه دارد. کریستوفر نولان میخواهد با فیلم Dunkirk به همه ثابت کند که هنوز هم میتوان بلاکباسترهای گرانقیمت سینمایی را به آثار هنری خیرهکنندهای تبدیل کرد که اعتبار زیادی در بین منتقدین و بینندگان دارد. این فیلم توانست امتیاز متای 96 را در مجموع نقدهایش به دست آورد و به عنوان بهترین فیلم ساخته شده توسط کریستوفر نولان شناخته شود.
«کریستوفر نولان» کارگردان و فیلمنامهنویس 45 ساله، در 30 ژوئیهٔ سال 1970 در لندن به دنیا آمده و دارای اصالت انگلستانی – بریتانیایی است. فیلمهایش تا به امروز نامزد 26 اسکار مختلف شدهاند و بارها از سوی منتقدین و رسانههای مختلف نیز تحسین و ستایش شده است. فیلمهایی که بسیار پیچیده و بعضا غیرقابل فهم هستند، اما شرایط طوری است که سعی برای فهم آنها بسیار شیرینتر از تماشای خود فیلم است! کریستوفر نولان، مطمئنا جزو افرادی خواهد بود که در آیندهٔ دور به عنوان یک فیلمساز بزرگ و اسطورهای در سطح سینما در تاریخ از او یاد میشود و پس از سالهای سال باز هم آنها را ستایش میکنند. به شخصه بیش از هر طرفدار دیگری منتظر آثار جدیدی از سوی وی هستم. آثاری که شاید یک مستند راز بقا باشد، یا افتباسی از روی انیمههای پرطرفدار ژاپنی! پس منتظر میمانیم و آینده بسیار روشن این کارگردان و فیلمنامهنویس افسانهای را مشاهده میکنیم.
نظرات