زمانی که خبر ساخت سریال انیمیشنی Castlevania منتشر شد، فاکتور امیدوارکنندۀ خاصی به عنوان برگ برنده در پروندۀ این سریال دیده نمیشد؛ از کارنامۀ ناموجود Netflix در ساخت انیمیشنهای بزرگسالانه تا سنت پایدار اقتباسهای افتضاح از بازیهای ویدئویی، دست به دست هم داده بودند تا انتظار کمی از این اثر وجود داشته باشد و تعداد کم قسمتهای در نظر گرفته شده برای فصل اول هم باعث اعتماد مخاطبان نمیشد. از طرف دیگر بعد از عدم توفیق آخرین بازی بزرگ این فرنچایز (Lords of Shadows 2) و تغییر گام به گام سیاستهای کمپانی Konami به سمت مخالف بازیسازی، نزدیک به یک دهه بود که خبر خاصی از برنامههای آیندۀ این مجموعه منتشر نشده بود و ساخت سریالی بر اساس آن کمی عجیب به نظر میرسید. فصل اول به شکل خوشایندی همۀ مخاطبان را غافلگیر کرد و مسیر جدیدی را در میان تولیدات نتفلیکس گشود. فصل چهارم که به واسطۀ حواشی پشت صحنهای که در زندگی شخصی نویسندۀ سریال به وجود آمده به طور ناخواسته تبدیل به آخرین فصل کار شده، روز 13 آوریل در دسترس عموم قرار گرفته که در ادامه خداحافظی حماسی و خونبار قهرمانان محبوب Castlevania را بررسی خواهیم کرد.
فصل سوم در سیاهترین نقطۀ ممکن برای قهرمانان به پایان رسید، Sypha و Trevor در «لیندِنفِلد» درگیر ماجرایی شدند که هر چند با موفقیت آن را پشت سر گذاشتند ولی به واسطۀ هزینۀ گزافی که برای آن پیروزی پرداخته شد، هر گونه احساسی از سربلندی بیمعنی بود. در سوی دیگر Alucard که به لطف همراهی کوتاه مدت با «تِروِر» و «سایفا» کمی توانایی اعتماد به دیگران و خارج شدن از لاک خود را به دست آورده بود، به بدترین شکل ممکن مورد خیانت و سوء استفاده قرار گرفت به طوری که کمی لغزش او را وارد راهی میکرد که پدرش به خونینترین شکل ممکن تا پایان آن رفته بود. دو Forgemaster دراکولا که دیگر شخصیتهای اصلی فصل قبل بودند هم در پایان فصل سوم در نقطهای کاملاً متضاد با یکدیگر قرار داشتند: Isaac در سفر خود به آفریقا تنها شخصیت اصلی بود که به موفقیتی واقعی و ملموس دست پیدا کرد ولی Hector در کنار عذاب وجدانی که به علت خیانت به ارباب خود حس میکرد، باید طعم تلخ اسارت را هم مزه میکرد.
در چنین شرایطی Carmilla و همپیمانانش در Styria قصد استفاده از شرایط ویژهای که نابودی اکثریت اربابان خونآشام به وجود آورده را دارند تا خودشان را به حاکم مطلق جهان تبدیل کنند اما ذات شرور خونآشامها باعث شکنندگی هر اتحادی در عالم آنهاست و وقتی کسی حتی توانایی اعتماد به خودش را هم ندارد، مفاهیمی مثل وفاداری مسائل چندان قابل اعتنایی نیستند. در سوی دیگر معدود خونآشامهای قدرتمند بازمانده از دربار دراکولا که در نبرد Braila حضور نداشتند، در تلاش برای زنده کردن مجدد دراکولا هستند که رهبری این گروه بر عهدۀ دو شخصیت جدید داستان، Varney (با صداپیشگی دلچسب Malcolm McDowell) و Ratko (با بازی Titus Welliver) است.
«آلوکارد» در دنیای سردتر و تاریکتری که برای خود ساخته، با درخواست کمکی از جانب افرادی ناشناس رو به رو میشود و سفر تِروِر و سایفا که در ابتدا به قصد ماجراجویی و تفریح آغاز شده بود، هر روزی که میگذرد پرمخاطرهتر میشود. «آیزِک» که محیطی دور از صحنۀ اصلی نبرد قرار دارد، فرصت مناسبی برای تفکر مجدد در رابطه با میراث دراکولا بدست آورده و با هیولاهای تحت کنترل خود به مباحثه در رابطه با ذات شر مشغول است. «هکتور» که چندین و چند بار در جریان داستان دو فصل گذشته مورد سوء استفاده و فریبِ افراد مورد اعتماد خود قرار گرفته، با زمان خریدنی زیرکانه مشغول نقشهای است که برای اولین بار فرصتی برای بروز فردیت خودش را فراهم میکند.
یکی از انتقادهای اصلی در رابطه با فصل سوم، کندی ریتم روایی و اتلاف وقت بر سر پرداختن به شخصیتهایی بود که نیاز به این حد از تعمق را نداشتند، انتقادی که به نظر میرسد به خوبی به گوش سازندگان Castlevania رسیده و این بار، هم از تعدد شخصیتهای جدید پرهیز شده و هم پردازش آنها بیشتر در قالب لحظات هیجانانگیز روی میدهد و کمتر شاهد دیالوگهایی طولانی هستیم که نیاز به تلخیص جدی داشته باشند ولی میتوان گفت که انتقاد وارد شده به فصل سوم را تا حدودی میتوانیم به قسمت هفتم فصل پایانی هم وارد کنیم چرا که به عنوان پیریزی نبرد نهایی، کمی بیش از اندازه مدت زمان این قسمت پای دیالوگهای غیرضروری به هدر میرود. بیشتر به نظر میرسد که اجبار به ده قسمتی بودن این فصل باعث شده تا در برخی از معدود لحظات، احساس کنیم که ریتم قصهگویی از نفس افتاده است.
از نظر تأکید روی مفاهیم ریشهای این فرنچایز، با متمرکزترین فصل سریال طرف هستیم؛ اینکه نیروی پیشران افراد، چه عشق باشد و چه قدرت، تا چه اندازه این توانایی را دارد که آنها را تا مرز تباهی برده و از پرتگاه نهایی به پایین بیندازد یا این مسئله که افراد ذاتاً موجود شروری هستند و تفاوتی بین یک انسان و یک هیولا وجود ندارد. یکی از مهمترین عوامل موفقیت Castlevania بدون تردید همین پرداختن به چنین پرسشهایی در کنار ارائۀ یک اثر اکشن سرگرمکننده بوده و در این نقطه از داستان ما در دنیایی هستیم که مدتیست دراکولا به عنوان منبع تمامی رذالتها دیگر در آن وجود خارجی ندارد اما نه تنها دنیا رنگ روشنی به خود نگرفته، بلکه حتی تیره و تارتر از قبل هم به نظر میرسد. در چنین شرایطی، زدن برچسب قهرمان یا شرور روی شخصیتها به سادگی قبل نیست و داستان هم تمام مواد لازم برای همذاتپنداری با افرادی که به مسیر غلط رفتهاند را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
انتخاب صداپیشگان جدید به خوبی انجام گرفته شده و حضور «مالکوم مکداول» نمرۀ مثبت بزرگی در کارنامۀ هر اثری به حساب میآید ولی استفاده از بازیگر نقش Caligula در هیبت یک خونآشامِ کهن، مزه دو چندانی دارد. بازیگران قدیمیتر به خوبی گذشته از عهدۀ خوان آخر برآمدهاند اما بالاتر از همه، «ریچارد آرمیتج» کماکان در ایفای نقش یک قهرمان ناخواسته بیرقیب است و «جیمی موری» با هر جملهای که به زبان میآورد خشم، نفرت، انتقامجویی و بیتفاوتی «کارمیلا» به هر چیزی غیر از خودش را به بهترین شکل به مخاطب منتقل میکند.
در رابطه با کیفیت انیمیشن، کار به گونهای بوده که انگار نماهای نزدیک و میانی را یک تیم و نماهای باز را تیم دیگری ساختهاند چرا که هر چقدر نماهای نزدیکتر پر از جزئیات و با دقتی ویژه طراحی شدهاند به طوری که چهرۀ خونآشامها کم و بیش یادآور مجسمههای میکلآنژ هستند، در نماهای دور با تصاویری با جزئیات کم و در برخی موارد بیکیفیت طرف هستیم. این مسئله با طراحی نه چندان دلچسب لحظات اکشنِ قسمتهای میانی که ترکیب میشود، یادآور برخی انیمههای فصلی است که بعدتر از در عرضۀ نسخههای نمایش خانگی این کاستیهای آنها در مقایسه با نسخۀ پخش تلویزیونی اصلاح میشوند! با این وجود نبرد بزرگی که به رسم فصول قبلی در قسمتهای پایانی به عنوان حسن ختام کار استفاده شده، یکی از هیجانانگیزترین مبارزههای کل سریال است و حس بازی ویدئویی بودن را با لحظاتی که یادآور مبارزۀ همزمان با چند باس قدرتمند و تجربۀ کوآپ است، به شکلی بینظیر در بطن این مبارزۀ طولانی گنجانده شده است.
در پایان باید گفت سریالی که در هنگام معرفی هیچ انتظاری از آن وجود نداشت، در ادامه تبدیل به بهترین اقتباس سینمایی/تلویزیونی از بازیهای ویدئویی تا به امروز شد و حتی جان تازهای به فرنچایزی بخشید که اکثریت افراد منتظر شنیدن آخرین ناقوس مراسم خاکسپاری آن بودند. در کنار این موفقیتها و در حالی که در فصل گذشته شاهد برخی لغزشهای کیفی بودیم و تصمیم به تبدیل کردن این فصل به فصل انتهایی، خواستۀ صد در صدی سازندگان Castlevania نبود ولی پایانبندی کار به شکلی رضایتبخش انجام گرفته و این سفری که از سال 2017 آغاز شد در نقطهای به یادماندنی به سر منزل مقصود رسید.
نظرات