بررسی و نقد اپیزود چهارم بازی شورا (The Council)
قسمت چهارم بازی The Council تا به امروز آخرین اپیزودیست که از این بازی منتشر شده. در این قسمت بیشترین تغییر را در ماجرای بازی تجربه میکنیم.اما برای اتمام بازی هنوز باید منتظر انتشار یافتن اپیزود پایانی باشیم.
در قسمتهای قبلی شاهد شکل گرفتن ماجرای بازی و آشنایی با شخصیتهای آن بودیم. در واقع میتوان گفت قسمتهای پیشین نقش معرفی کردن داستان را ایفا میکردند و به نوعی پیش زمینهی در معرض قرار دادن مخاطب برای رویارویی با اوج داستان بودند. قسمت چهارم را میتوان همان نزدیک شدن به اوج داستان محسوب کرد که نوید اتفاقاتی مهم تر در قسمت بعدی، که به احتمال زیاد پایان بازی را در بر خواهد داشت را میدهد. (البته اگر سازندگان بازی تصمیم به ادامه دادن داستان در نسخههای بعدی را نداشته باشند.) حقایقی در این قسمت برایتان آشکار میشود که نگرشتان نسبت به اتفاقاتی که تا کنون در بازی رخ دادند، شخصیتهای بازی و هرآنچه از قبل به آن باور داشتید دگرگون خواهد کرد.
همانطور که اشاره شد، در اپیزود چهارم داستان به سمت اوج خود پیش میرود. پس لازم است به تک تک اتفاقات پیرامون خود و جزئیاتشان دقت کنید.
در مرحله اول این اپیزود با یک بازی ذهنی درگیر کننده روبرو میشوید که انتخابهای گوناگونی پیش رویتان خواهد گذاشت. در این مرحله که The spearhead نام دارد هدف انتخاب یک شئ از میان چندین شئ مشابه است. برای انجام این انتخاب نیاز به کسب اطلاعات دارید تا بتوانید تصمیم درست را اتخاذ کنید. در اینجا باید در نظر داشته باشید که نمیتوان به اطلاعاتی که از منابع مختلف، مانند صحبت کردن با شخصیت های دیگر، مطالعه کتابها و متون تاریخی و مکاتبات بین افراد، و بررسی آثار هنری و توجه به جزئیاتشان، حاصل میشوند قابل اعتماد نیستند. برخی از این آثار با پیشینه تاریخی یا غیر تاریخی ممکن است به دلیل خرافات و باورهای اشتباه یا با هدف گمراه کردن افراد بوجود آمده باشند (که میزبانتان جناب مورتیمر هم در این خصوص بی تقصیر نیست.) حتی شخصیتهایی که از آنان کسب اطلاعات میکنید ممکن است تحت تحت تاثیر نیروهای دیگر اطلاعات نادرستی در اختیارتان بگذارند. همین موضوع و تصمیم گیری در خصوص اینکه به چه چیزی میتوان اعتماد کرد، چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است، چالش اصلی را در این مرحله به وجود میآورد. پس نیاز است تک تک جزئیات را در نظر بگیرید و هر اطلاعاتی که میتوان کسب کرد را بدست آورید تا با در نظر گرفتن و مقایسه آنها بهترین تصمیم گیری را انجام دهید و شئ درست را انتخاب کنید.
مرحله دوم این قسمت با نام Farewell تنها محاوره محور است. برای بدست آورد بهترین نتیجه از اتفاقاتی که در این مرحله رخ میدهد، بهتر است از درگیر شدن در گفت و گوهای غیر ضروری با بعضی از شخصیتها خودداری کرده و صرفا وقتتان را به گفت و گوهای مهمتر اختصاص دهید، در غیر این صورت برای کشف حقیقتی بسیار مهم و برملا شدن دروغی بزرگ از زبان یکی از شخصیتهای پر اهمیت بازی که تا کنون نقش مهمی در داستان ایفا میکرد، به موقع نخواهید رسید و شانس رویارویی با او را از دست خواهید داد. همین حقیقت است که دیدتان را نسبت به بسیاری از اتفاقات و شخصیتهای داستان و باوری که در خصوص آنها داشتید تغییر میدهد. در این مرحله همچنین یک قابلیت جدید کسب خواهید کرد که امکان خواندن ذهن افراد را به شما میدهد.
در مرحله سوم این اپیزود با نام The first time، شخصیت اصلی داستان، لویی، تلاش میکند با حقیقتی که به تازگی برایش آشکار شده کنار بیاید و جایگاه حقیقی خود راپیدا کند. آیا تمام این اتفاقات و این حقیقت بزرگ یک نفرین است یا یک موهبت؟ پس از این چه میشود؟ آیا همه چیز دستخوش تغییر قرار میگیرد؟ اینها سوالاتی هستند که ذهن شخصیت اصلی و شاید حتی ذهن خود بازی کن را نیز درگیر میکنند. تصمیم گیری در این خصوص و اینکه چه رویکردی نسبت به تمام این اتفاقات خواهید داشت برعهده شماست. در این مرحله به یکی از خواستههای جناب مورتیمر رسیدگی خواهید کرد که نیازمند استفاده از نیروهای جدیدتان است و در روند اجرای آن با یک معما نیز روبرو میشوید که برای حل آن نیاز به درنظر گرفتن نشانههایی که دراختیارتان گذاشته میشود و کشف جزئیاتشان دارید. در پایان مرحله نیز بار دیگر با یک تصمیم گیری مهم روبرو خواهید شد که در آن لازم است جهت گیری پر اهمیتی انجام دهید که تصمیم گیری در خصوص آن تماما با خودتان است.
گیم پلی مراحل و معماهای بازی:
این اپیزود به نسبت اپیزود های قبلی از معماهای کمتری برخوردار است. همچنان برای پیشبرد اهدافتان در حل معماها و صحبت با شخصیتها نیاز به استفاده از قابلیتهایتان و بکارگیری منابعی که دراختیارتان قرار داده شده دارید. در این اپیزود امکان یافتن منابع جدید Royall Jelly، Golden Elixir، Devil’s Thorn وCarmelite Water نیز وجود دارد.
در انتهای مرحله دوم این اپیزود قابلیت جدیدی نیز به قابلیتهای قبلیتان اضافه میشود که توانایی خواندن ذهن افراد را به شما میدهد. استفاده از این قابلیت که در محاورهها امکان پذیر است، در خصوص انسانها بلامانع است اما در خصوص شیاطین باید با احتیاط بیشتری عمل کنید زیرا اگر او قدرتمند تر از شما باشد، این عملتان را تشخیص داده و برای این رفتار بی ادبانه بازخواستتان خواهد کرد. نوار ذهن خوانی در بالای نوار Effort Point ها قرار دارد که به رنگ بنفش دیده میشود. با هر بار خواندن ذهن افراد این نوار خالی شده و با مصرف Devil’s Thorn قادر به پر کردن دوباره آن خواهید بود.
توانایی جدید دیگر تسخیر جسم افراد است. تنها مجال استفاده از این قابلیت در مرحله سوم این اپیزود و به منظور اجرای درخواست جناب مورتیمر است. در همین جاست که با معمای قابل حل موجود در این مرحله و یک رویارویی غیر منتظره مواجه میشوید.
مشکلات بازی که در بررسی های قبلی نیز به آنها اشاره شد نیز هنوز پابرجا هستند. همچنان توانایی تغییر نقشه دکمهها و همچنین رد کردن دیالوگها وجود ندارد. کوتاهی مراحل با توجه به کم بودن تعدادشان نیز شوق و کنجکاوی مخاطب را به محض برانگیخته شدن کمرنگ میکنند که تنها تفاوت موجود در این خصوص پس از این همه مدت عادت کردنمان به روند این چنین بازی است. البته همچنان معتقدم بازی به صورت کامل میتوانست بهتر عمل کند. با توجه به داستان جذاب بازی صبر کردن تا انتشار قسمت بعدی کار سادهای نیست و ایکاش سازندگان تا این اندازه صبر مخاطب را نمیسنجیدند!
نظر منتقد: (این بخش نظرات شخصی نویسنده نقد را دربر میگیرد و بخش مهمی از ماجرای داستان را لو میدهد.)
از دیگر مشکلات انتشار قسمت به قسمت یک بازی با داستانی پیوسته، نقد کردن آن است. در یک بازی کامل تکلیف منتقد که با کامل کردن بازی به اظهار نظر در مورد آن میپردازد مشخص بوده و نقاط ضعف و قوت بازی و داستان آن را در یک روند ماجرایی کلی بررسی میکند. با وجود منتشر شدن بازی به صورت قسمت به قسمت ما نیز چنین روندی را در خصوص نقد آن در پیش گرفتیم و هر قسمت را به عنوان بخشی مستقل و در عین حال مرتبط با اپیزودهای دیگر مورد نقد و بررسی قرار دادیم. با توجه به این موضوع با انتشار اپیزود چهارم لازم به ذکر میدانم که بگویم در نقد و بررسی اپیزود قبلی به عنوان نظر شخصیام به این اشاره کردم که داستان با معرفی شیاطین و تاثیر گذاریشان روی تصمیمات بشر به گونهای بهانه تراشانه از ارزش داستانی بازی کاستند زیرا چنین چیزی بسیار کلیشهای و قابل پیش بینی است. در اینجا سخن خود را تا حدودی پس میگیرم زیرا داستان برخلاف تصورات من شیاطین را موجوداتی خبیث و قابل پیش بینی که سطح ذکاوتشان قابل تحسین نیست جلوه نداد و از وارد کلیشه شدن خودداری کرد. شیاطین در این داستان هیولا نیستند، بلکه تنها به دلیل تواناییهایشان خود را موظف به دخالت در امور انسانها و جلوگیری از نابودی بشر به دست خودش میدانند که همین نگرش آنها باعث شده ردپایشان در تارخ حیات بشر و حتی در ادیان حس شود. بازی این شیاطین را لولو خور خوره معرفی نمیکند بلکه آنها را موجوداتی که با انسانها هم زیستی دارند و با رفتارها و منش انسان گونه معرفی کرده است. به این ترتیب داستان چیزی را که میتوانست منجر به ضعفش شود را با ذکاوت و نگرشی هرچند غیر نوآورانه اما به دور از کلیشه را در روند ماجرا به کار گرفت. همین باعث شد که نظرم نسبت به داستان تغییر کند و امیدم به دیدن پایانی غیر منتظره و قابل تحسین برای بازی بیشتر شود.
نظرات