نقد و بررسی Thronebreaker: The Witcher Tales
بدون هیچ شکی، هر سازندهی بزرگ و خوشنام، همواره عناوینی را میسازد که هیچگاه تنها یک دلیل برای تجربه کردن آنها وجود نداشته باشد. این موضوع، نکتهای است که در هنگام تجربهی یکی از خوشساختترین بازیهای کارتی عمرم به من ثابت شد و مطمئناً، میتواند معیار جدیدی باشد تا نامهای جدیدی را به لیست سازندگان فوقالعادهی این صنعت اضافه کنم. CD Project Red دقیقاً یکی از همین سازندگان است که بهخوبی هرچه تمامتر، عناوینی را میسازد تا هرکسی که به سراغ آنها میرود، دلیلی محکم و قابلاطمینان برای انجام بازیهایش داشته باشد. Thronebreaker: The Witcher Tales دقیقاً یکی از همان عناوینی است که میتواند چندین دلیل مختلف را برای تجربه شدن به بازیکن ارائه دهد و سلیقههای مختلف بسیاری را بهسوی خود بکشاند. عنوانی که از آن حرف میزنیم، اثری است که جهان ویچر را، این بار از زاویهی دیدی کاملاً متفاوت به نمایش میگذارد. با بازیمگ همراه باشید تا به پای یک افسانهی جدید از دنیای بیانتهای ویچر بنشینیم و با گرمای شعلههای سرکش نبرد، شبهای سرد لیریا را سپری کنیم!
قبل از اینکه بخواهید به سراغ Thronebreaker بروید، این سؤالها را از خود بپرسید و اگر حتی یک پاسخ مثبت در میان جوابهایتان بود، بدون هیچ معطلی دیگری به سراغ این بازی بروید: آیا به دنبال یک بازی داستان محور با تأثیر شدید اتفاقات بر روی روند داستان هستید؟ از بازیهای اکشن خسته شدهاید و میخواهید پازلهای مختلف را امتحان کنید؟ عاشق بازیهای کارتی هستید، ولی مدتها است که یک بازی کارتی با یک کمپین داستانی به چشمتان نخورده است؟ عاشق دنیای ویچر هستید؟ و از همه مهمتر اینکه، دوست دارید یکی دیگر از ساختههای CDPR را تجربه کنید؟
تکتک ویژگیهای ذکرشده و ویژگیهای هیجانانگیز بسیار زیاد دیگری، دلایلی هستند که Thronebreaker را به یک بازی کارتی کاملاً خاص و فوقالعاده تبدیل میکنند تا هرکس که ذرهای بازی را مطابق با سلیقهی خود میبیند، بهسرعت درون این افسانهی هیجانانگیز فرو برود و خود را تا انتها، با آن همراه سازد.
داستان Thronebreaker: The Witcher Tales از جایی آغاز میشود که ملکه Meve، به همراه عدهای اندک از همراهان وفادارش وارد پایتخت خود میشود تا به اوضاع نا به سامانی که پس از قرار دادن مناطق تحت فرمان خود در اختیار پسرش به وجود آمدهاند، رسیدگی کند. ازآنجاییکه میو ملکهی سرزمینهای لیریا و ریویا است و در زمان حضور او هیچکس توان بر هم زدن نظم این سرزمینها را ندارد، یاغیان و نیلفگاردیها از نبود ملکه استفاده کردهاند تا هرجومرج را به درون مرزهای ملکه میو بکشانند. درحالیکه میو در راه رسیدن به پایتخت خود باید با سربازان نیلفگارد، یاغیان و هیولاها مبارزه کند، داستان بازی با یک غافلگیری بزرگتر در بخش دوم داستان، همهچیز را بهطورجدی آغاز میکند. بخش دوم که پس از رسیدن ملکه میو به پایتختش آغاز میشود، پیچشی عظیم را به داستان وارد میکند که آن را بهطور کامل وارد روند خروشان خود میکنند و این روند، هرچند که گهگداری کند میشود اما تا انتهای بازی ادامه مییابد؛ پس از بخش ابتدایی داستان –که البته بهاندازهی کافی جذاب هم هست- این انتظار را نداشته باشید که در حد و اندازهی سری Witcher ظاهر شود و تا به اتمام رسیدن بخش مقدمهی بازی، صبور باشید.
در کنار داستان بسیار جذاب و هیجانانگیز بازی، افسانهی Thronebreaker در چندین حالت مختلف روایت میشود که البته این روشها بههیچوجه چیز جدیدی نیستند و همهی آنها را بدون هیچ تفاوتی در بازیهای مختلف داستان محور مشاهده کردهایم. حالت اصلی روایت داستان بازی، روایت شدن آن بهصورت Visual Novel است که اکثر ما با این سبک آشنایی داریم؛ شخصیتها در دو طرف صفحه قرار میگیرند و صحبتهای آنان در کادری نمایش داده میشود و در هنگام نیاز، چندین انتخاب مختلف به بازیکن داده میشود. حالت دوم که البته بسیار بیشتر در بازی دیده میشود، همان سبک روایت تکراری متنی است که یک راوی در پسزمینه اتفاقات را تعریف میکند و در نهایت، این وظیفهی شماست که انتخاب خود را داشته باشید. حالت سوم هم که بهعنوان یک حالت فرعی در نظر گرفته میشود، صحبتهای شخصیتها در هنگام گشتوگذار در نقشه و یا مبارزات است که در حد چند دیالوگ کلی نوشتهشده است. البته حالتی همانند میانپردههای گرافیکی ویچر نیز در بازی وجود دارند که به حالت کمیک بوکی، داستان را با طراحیهای گرافیکی بسیار زیبا برای شما نقل میکنند که قطعاً، بهترین حالت روایت داستان هم همین شیوهی دلنشین و آشنا است. حال در این میان، عواقب مختلف هر اتفاق را با این شیوهی روایت خاص ترکیب کنید تا یک داستان پرپیچوخم، با روایتی دلنشین و البته نقش بسیار پررنگ تصمیمات خودتان بر روی داستان بازی را شاهد باشید.
جدای از تمامی این موارد، CDPR با وجود اینکه Thronebreaker یک بازی بزرگ محسوب نمیشود، به بحث شخصیتپردازی این عنوان اهمیت بسیار زیادی داده است و همانند سری ویچر، شخصیتهایی با روحیات چندبعدی و کاملاً قابللمس را خلق کرده است. هریک از شخصیتهای بازی عقاید و رفتارهای مخصوص به خود را دارند و همصحبتی با آنها، نه در حد و اندازهی شخصیتهای سری Witcher اما در سطح بسیار خوبی شما را سرگرم خود خواهد کرد. شما در طول بازی با شخصیتهای بسیاری برخورد خواهید کرد که باید با هوشمندی یک ملکه، عطوفت یک مادر، بیرحمی یک دشمن و وفاداری یک دوست با آنها رفتار کنید. هر تصمیمی که در طول سفر خود میگیرید، به نحوی بر روی روابط شما با شخصیتها تأثیرگذار خواهد بود و حتی ممکن است گاهی باعث جدایی آنها از شما شود.
با این وجود بگذارید اینطور بگویم که نقش شخصیتهای مختلف، بیشتر ابزاری است تا داستانی؛ موضوعی که در شاهکاری به نام ویچر، دقیقاً برعکس صورت گرفته بود و سازندگان بیشتر از اینکه نگاهی ابزاری به این شخصیتها داشته باشند و آنها را راهی برای تنوع بخشیدن به گیم پلی و پیش بردن داستان بدانند، در پی القا کردن حس واقعی بودن این شخصیتها به مخاطب بودند؛ این موضوع قطعاً برای کسانی که حتی برای چند ساعت ویچر را تجربه کردهاند هم کاملاً مشهود است و اگر با این سری همراه بوده باشید، متوجه منظور من میشوید. با این حال، Thronebreaker شخصیتهایی نسبتاً مصنوعی (البته این را هم بگویم که این مصنوعی بودن در مقایسه با عناوین بزرگ CDPR است و در مقابل بسیاری از بازیهای دیگر، این سطح از شخصیتپردازی بسیار عالی و راضیکننده است) را معرفی میکند که نمیتوان ارتباط چندانی با آنها برقرار کرد؛ هرچند که میتوانید هنگام بازدید از کمپ خود، با آنها صحبت کنید و اطلاعات بیشتری از عقاید و گذشتهی آنها به دست بیاورید.
از بخش داستانی بازی که بگذریم، به دومین دلیل برای تجربهی Thronebreaker میرسیم: گیم پلی! بگذارید از همین حالا بگویم که اگر به دنبال یک بازی با محوریت Gwent آمدهاید، سی دی پراجکت رد بازی آنلاینی به نام Gwent: The Witcher Card Game دارد و دقیقاً همان بازی Gwent محوری است که به دنبالش هستید؛ بهبیاندیگر، بخش مبارزات کارتی Thronebreaker، بههیچوجه Gwent نیست و جز در مواردی، باید با قوانینی کاملاً متفاوت از بازی محبوب دنیای ویچر دستوپنجه نرم کنید.
در ویچر، یک مینی گیم کارتی وجود داشت که کارتهای آن تمی جنگی داشتند؛ اما Thronebreaker، جنگی است که نبردهای آن با تم مبارزات کارتی دنبال میشوند. در مبارزات بازی، شما و حریفتان، دو ردیف در اختیار خواهید داشت که میتوانید کارتهایتان را در آنها بچینید. کارتها در ابتدای هر بازی –بهغیراز پازلها- بهصورت تصادفی، از میان کارتهایی که در اختیار دارید، به شما داده میشوند و برخلاف Gwent، میتوانید هر کارتی که میخواهید را در هریک از دو ردیف قرار دهید. شاید این موضوع در ابتدا بیاهمیت به نظر برسد و حتی بازی را بسیار سادهتر کرده باشد؛ اما اهمیت انتخاب ردیف قرارگیری کارت هنگامی افزایش مییابد که بدانید اکثر کارتها، از ردیفی که در آن قرار دارند تأثیر میگیرند و یا بر روی این ردیفها تأثیر میگذارند.
قانون اصلی مبارزات –بهغیراز آنهایی که اهدافی خاص دارند- دقیقاً مشابه Gwent است و پیروز میدان، کسی است که جمع امتیازش در هر دو ردیف، از جمع امتیازات سمت دیگر بیشتر باشد. نکتهی مثبت در این رابطه این است که دیگر هیچ کارتی متعلق به ردیف خاصی نیست و شما میتوانید بدون نگرانی، کارتها را در هر دو ردیف قرار دهید. خب کجای این موضوع جالب است؟ جذابیت موضوع به این است که تأثیر کارتهای Trinket -که میتوانید فقط یک عدد از آنها را داشته باشید و فقط میتوانید تعداد محدودی از آنها را حمل کنید- بهشدت فردی شده و تقریباً اکثر آنها، دیگر بر روی تعداد زیادی از کارتها تمرکز نخواهند داشت. همچنین Meve هم که در نقش کارت پادشاهی Gwent در بازی حضور دارد و میتوان قابلیتهای مختلفی را برای او انتخاب کرد، بهشدت بر روی بازی تأثیرگذار است و با کمی زمانبندی درست، حتی قادر به تغییر نتیجهی یک مبارزه خواهید بود.
ازآنجاییکه Thronebreaker رگههایی از نقشآفرینی را هم درون خود دارد، بخشی به نام کمپ در بازی وجود دارد که از طریق آن میتوانید به بخشهای مختلف لشکریان خود سرکشی کنید. در بخش اصلی کمپ که همان مقر فرماندهی شماست، میتوانید به نامهها، کلیدها، تکه کارتها و نقشههای گنج دسترسی داشته باشید. در بخش Command Tent میتوانید کارتهای خود را مدیریت کنید. ایجاد کارتهای جدید، انتخاب کارتهایی که در هنگام مبارزات باید در دسترس شما باشند و همچنین مشخص کردن قدرت کارتهای در دسترس، از جمله کارهایی هستند که میتوانید در این قسمت انجام دهید. مشکلی که متأسفانه در این قسمت وجود دارد، این است که شما گاهی اوقات بهسختی میتوانید برخی از کارتهایتان را وارد میز و یا از آن خارج کنید. وجود محدودیتهای حداقلی برای تعداد کارت و حداکثری برای جمع میزان آزوغهی مصرفی آنها، در بسیاری از اوقات با یکدیگر همخوانی ندارد و مجبور هستید با صرفنظر کردن موقت از کارتهای مدنظرتان، به انتظار بنشینید تا بتوانید ارتقاءهای جدیدی را برای کمپ خود دریافت کنید و از طریق آنها، محدودیتهای قبلی را کاهش دهید و در نهایت کارت موردنظرتان را وارد دستهی کارتهای قابلاستفاده کنید. در Mess Tent، میتوانید با شخصیتهای اصلی همراه خود تعامل داشته باشید و دربارهی وقایع مختلف و نظرات آنها در رابطه با این اتفاقات بدانید. دو بخش دیگر هم در کمپ شما وجود دارند که یکی از آنها محل ارتقاء کمپ و سربازان شماست که یکی از مهمترین بخشهای بازی، چه از نظر فنی و چه از نظر تأثیر در خود بازی بهحساب میآید. در این قسمت میتوانید موارد بسیاری، از جمله درصد به دست آوردن سه منبع مهم بازی (نیروی نظامی، سکه و چوب)، سرعت حرکت در نقشه، قدرت سربازان و... را افزایش دهید و همچنین کارتهای جدیدی را برای خود باز کنید. بخش آخر هم که احتمالاً خیلی کم کارتان به آن بیفتد، بخش تمرینی بازی است که در آن میتوانید با هوش مصنوعی بازی تمرین کنید و به امتحان کارتهای مختلف خود بپردازید.
از بحث کمپ و کارتها که بگذریم، به بخش دوم گیم پلی میرسیم که به گشتوگذار در نقشهی بازی خلاصه میشود. هر قسمت از بازی در محیط و نقشهای متفاوت جریان دارد که هریک از آنها، دشمنان، محیط و داستانهایی کاملاً متفاوت از یکدیگر دارند. نقشهی هر منطقه، بسیار بزرگ و پر جزییات است که در کنار گرافیک هنری خارقالعادهی بازی، ترکیبی لذتبخش را برای جستوجو و کاوش فراهم میکند. در هر منطقه، شما به چندین قسمت مختلف دسترسی خواهید داشت که از جملهی آنها میتوان به پازلها، مبارزات، کوئستهای فرعی، صندوقچههای گنج و از همه مهمتر منابع انسانی و چوب و سکه اشاره کرد که از این مورد آخر میتوانید برای ساخت واحدهای نظامی جدید، ارتقاء کمپ خود و معامله با برخی از افراد استفاده کنید. چیز زیادی برای گفتن دربارهی این بخش وجود ندارد اما خب نمیتوان از برخی مشکلات موجود گذشت. اولین مشکلی که ممکن است حتی به آن بر نخورید، قرارگیری نقاط فست ترول در مناطقی است که دسترسی چندانی به قسمتهای مهم ندارند و این ممکن است مدتی بازیکن را برای رسیدن به نقطهی موردنظرش معطل کند. مورد بعدی نبود هیچگونه مینی مپ و راهنمایی برای رسیدن به بخشهای مختلف نقشه است؛ به خاطر این کمبود، مجبور هستید که هر بار برای اطمینان یافتن از درستی مسیری که در پیش دارید به باز کردن نقشه بپردازید و با توجه به وقفهای که در باز شدن نقشهی بازی وجود دارد، این موضوع کمی برای شما اذیت کننده خواهد بود. در نهایت و بهعنوان مشکل سومی که بیشتر یک نقطهضعف است تا مشکل، مربوط میشود به تبلیغ Gwent از طریق صندوقچههایی که در محیط پیدا میکنید (صندوقچهها یا از طریق برخی نقشههای گنج که در طول گشتوگذار در محیط به دست میآورید، یافت میشوند و یا بهطور عادی و کاملاً قابلمشاهده در محیط قرار گرفتهاند، هرچند که معمولاً باید برای رسیدن به صندوقچههایی که به نقشه نیاز ندارند، یک مبارزه و یا پازل را انجام دهید). این موضوع ممکن است بهشدت برای بازیکنان اذیت کننده باشد؛ چراکه بدون هیچگونه نشانهای، برخی از این صندوقها کارتهایی مخصوص به Thronebreaker و برخی دیگر –که تعدادشان هم بسیار بیشتر است- کارتهایی را برای بازی آنلاین Gwent به شما میدهند که اگر به انجام بازی مولتی پلیر کارتی CDPR علاقهای نداشته باشید، تنها وقت خود را تلف کردهاید و هیچ نتیجهی خاصی را به دست نیاوردهاید. جدای از این صندوقها، راههای دیگری هم برای به دست آوردن کارتها از نقشه وجود دارد که از جملهی آنها میتوان به پخش بودن تکههای کارتهایی خاص در نقشه اشاره کرد که از طریق معاملههایی کوتاه به دست میآیند.
بیایید بازهم به قسمت قبلی بازی، یعنی مبارزات بازگردیم و یکبار دیگر ولی این بار از زاویهای متفاوت به آن نگاه کنیم. تنوع مبارزات واقعاً در بازی موج میزند و از حیث غنی بودن و تکراری نشدن، بازی نمرهای بسیار عالی را کسب میکند؛ اما این تنوع شدید، گاهی اوقات –خصوصاً در اوایل بازی- برای کسی مثل من که به دنبال به چالش کشیده شدن کارتهایش در نبردهای بزرگ و طولانی است، ممکن است کمی اذیت کننده باشد و بازی بیشتر شبیه یک اثر معمایی شود تا یک بازی کارتی حرفهای. با این وجود این موضوع رفتهرفته و با پیشروی در بازی به بالانس میرسد و باعث میشود که بنا به اقتضای داستان، با مبارزات عادی بیشتری روبهرو شوید که البته این موضوع بههیچوجه به معنی کاسته شدن از تنوع مراحل بازی نیست و همواره معماها و مبارزاتی وجود دارند که شما را به چالش بکشند.
احتمالاً تا به اینجا کنجکاو شدهاید که بدانید این مأموریتهای غیرعادی که مدام از آنها صحبت میکنم چه هستند و چگونه بازی را از یک عنوان کارتی ساده، تبدیل به یک بازی کاملاً خاص میکنند. قسمتی از مراحل Thronebreaker را پازلهایی فرعی تشکیل میدهند که در آنها، بدون توجه به قدرتتان، کارتهایی پیشفرض در اختیار دارید و باید به اهداف خاص آن مرحله دست بیابید. برای مثال در یک پازل باید 4 هیولا را که با هر بار جابهجا شدن صدمهی زیادی به کارتهای شما وارد میکنند را با ترتیب چینشی خاص و انتخاب درست اهداف، از بین ببرید و یا گاهی باید با استفاده از ریاضیات، دنبالهای از امتیازات را برای کارتهای حریف تشکیل دهید تا با یک کارت، چندین حریف را بهطور همزمان از بین ببرید. تنوع پازلهای بازی بهقدری زیاد است که رسماً میتوان بازی را یک عنوان معمایی خاص هم نامید.
با این حال، ازآنجاییکه CDPR بههیچوجه به کم راضی نمیشود، حالتی را در میان دو شیوهی مبارزهی قبلی قرار داده است تا بازی از هر نظر کامل و به یک عنوان نقشآفرینی نزدیک باشد. در این حالت، بازی همانند پازلها به شما هدفی خاص ارائه میدهد تا در طول مبارزه به آن دست یابید و از سوی دیگر، همچون مبارزات عادی، کارتهای خودتان را در اختیار شما قرار میدهد تا به سبک و سیاقی که دوست دارید به پیروزی برسید. این حالت که در اکثر اوقات هم –همانند حالت پازل و برخلاف مبارزات عادی- تنها از یک راند تشکیل شده، بیشتر مراحل داستانی و کوئستهای فرعی را شامل میشود و به نحوی، این مراحل را برای شما کاملاً جذاب و دیوانهوار میکند.
نکتهی دیگری که بازهم میتواند به گیم پلی بازی تنوع ببخشد، تغییر نوع کارتهایتان با ورود به بخشهای مختلف است. برای مثال در قسمت اول بازی شما با سربازان لیریایی همراه هستید و آنها بهعنوان یاران وفادار ملکه میو، او را همراهی میکنند؛ اما هنگامیکه به قسمت دوم بازی میرسید، یاغیانی که در مقدمهی بازی همواره با آنها درگیر بودید، بهعنوان سربازان شما به خدمت کردن به ملکه میپردازند و این موضوع باعث میشود تا بتوانید لشکری از چند گروه و نژاد مختلف داشته باشید که در مقابل نیلفگاردیها حرفی برای گفتن داشته باشند.
به بحث گرافیک بازی میرسیم. ازآنجاییکه بازی تقریباً چیزی به نام گرافیکی فنی ندارد و همهچیز به گرافیک هنری آن بازمیگردد، در اینجا قصد داریم تا دستمان را بر روی بخش هنری بازی بگذاریم و از بخش نهچندان جذاب فنی بازی صرفنظر کنیم. بازی از نظر هنری، طراحی خاصی در سبک عناوینی همچون Don’t be Starve دارد که نمیتوان واژهای جز «خارقالعاده» را برای توصیف آن به کار برد. همانطور که قبلتر به این موضوع اشاره کردم، داستان بازی در محیطهایی کاملاً متفاوت از یکدیگر رقم میخورد و این موضوع باعث میشود تا شما، با شروع هر قسمت تازه از داستان، خود را درون محیطی کاملاً متفاوت از منطقهی قبل ببینید و در اینجاست که هنر طراحان گرافیکی بازی به چشم میآید. چنین تنوع محیطی، آنهم برای یک بازی نهچندان بزرگ که بهعنوان یک اسپین آف برای یک سری گستردهتر منتشر شده است، بسیار فراتر از حد انتظار است و ممکن نیست که بههیچوجه در طول بازی احساس تکراری بودن یک منطقه به شما دست دهد. برای مثال در نقاطی از بازی شاهد منطقهای پر از خون و تاریکی و سیاهی هیولاها هستید و در قسمتی دیگر، پای درون یخچالی میگذارید که همه جای آن را برف و یخ فرا گرفته است. این تنوع در طراحی محیطها را با چاشنی گرافیک هنری بازی ترکیب کنید تا بدانید که گشتوگذار در محیطهای بازی چه حس لذتبخشی را به شما القا خواهد کرد.
طراحی کارتها و سربازان و هیولاها هم بسیار عالی و برخلاف سبک هنری کلی بازی، با رگههایی از رئالیسم طراحی شده تا حس واقعی بودن نبرد را بیشتر به شما القا کنند. طراحی بأسها و هیولاهای مختلف، نقطهی اوج این طراحیها هستند که هریک واقعاً نشان از خلاقیت شدید سازندگان و طراحان بازی دارند؛ هرچند که مشکل کوچکی که در زمینهی گرافیک فنی بازی وجود دارد، افت فریم عجیبوغریب کارتهای دارای تصاویر متحرک است. کارتهای طلایی و خاص شما، دارای تصاویر متحرک کوتاهی هستند که نشانگر شخصیت خود هستند؛ ولی هنگامیکه وارد نبرد با دشمنان میشوید، این کارتها به طرز عجیبی تصاویر را بهصورت تکهتکه نشان میدهند که البته به بخش فنی بازی مربوط است و چندان هم بر روی تجربهی شما از بازی تأثیرگذار نیست.
مگر میشود که یک بازی ساختهی دست CDPR باشد و موسیقی و صداگذاری، در آن از ارزش بالایی برخوردار نباشند؟ ساندترکهای بازی همگی با حال و هوا و کیفیت The Witcher 3 ساختهشدهاند و همراهان بسیار خوبی برای شما در طول جایجای بازی خواهند بود. سبک قدیمی و ترکیبی موسیقیهای بازی به همراه هیجانی که به شما وارد میکنند، بهقدری لذتبخش است که اگر از علاقهمندان به ترکهای قسمت سوم ویچر باشید، بههیچوجه آنها را از دست نخواهید داد.
در بحث صداگذاری هم همهچیز بهخوبی پیش میرود. هر شخصیت و کارتی در بازی برای خود دارای صداپیشه است و کم پیش میآید که موجود زندهای را در بازی بدون صدا پیدا کنید. لهجههای خاص ساکنان لیریا و ریویا و همچنین مردمان شمال و مهمتر از همه، صداپیشهی خود ملکه میو، بهقدری کارشان را بدون نقص انجام دادهاند که بخواهیم آنها را بدون نقص بنامیم. بهعنوان حسن ختام این بخش هم باید بگویم که صداپیشهی گرالت، دقیقاً به همان خوبی سابق هم در بازی حضور دارد و صدای آشنا و دلنشین وی را دوباره در طول Thronebreaker خواهید شنید.
بگذارید اینطور بگویم که Thronebreaker: The Witcher Tales یک اثر کارتی کامل است که به طرزی جادویی، حس لذت خاصی را به شما منتقل میکند؛ حس لذتی که همواره شما را به ادامه دادن بازی مجاب میکند و بههیچوجه نمیگذارد که از آن دل بکنید. با این حال، بازهم به شما میگویم که اگر به دنبال یک بازی کارتی معمولیتر و خالصتر هستید که بتواند جایگزین Gwent باشد، Thronebreaker بههیچوجه انتخاب خوبی برای شما نخواهد بود؛ چراکه این بازی ساختهشده است تا به یکی از خاصترین شیوههای ممکن (اگر Hands of Fate 2 را نمیشناختم میگفتم خاصترین)، لذت یک مبارزهی شیرین به سبک کارتی را در اختیار شما قرار دهد.
نظرات