نقد و بررسی فیلم Mowgli: Legend of The Jungle
رمان محبوب کتاب جنگل به نویسندگی رودیارد کیپلینگ، یکی از منابع اقتباس بسیار پرطرفداری است که تا کنون آثار متعددی با اقتباس از آن، راهی سینماها شدهاند. اولین بار، کمپانی والت دیزنی با تولید یک انیمیشن، افسانه موگلی در رمان کتاب جنگل را به تصویر کشید و توانست آن را با موفقیت بسیار، در سطح جهانی به شهرت برساند. بعد از گذشت چند سال، دیزنی یک فیلم لایو اکشن دیگر از کتاب جنگل تولید کرد که توانست افسانه موگلی را در ظاهری واقعگرایانهتر و باورپذیرتر، به نمایش بگذارد و حتی این فیلم که با نام The Jungle Book شناخته میشد، توانست در جشنواره اسکار، جایزه بخش بهترین جلوههای ویژه را از آن خود کند. هماکنون، مدتی است که اندی سرکیس، کارگردان، نویسنده و بازیگر اهل بریتانیا که کارنامه درخشانش ید طولایی دارد، به فکر ساخت یک فیلم لایو اکشن دیگر با اقتباس از رمان کتاب جنگل افتاد تا بتواند شانس خود را برای رقابت با دیزنی امتحان کند. در واقع، سرکیس در بخش از کارش موفق عمل کرده و در بسیاری از بخشها، با توجه نکردن به مورادی، فیلمش دچار نقصهای فراوانی شده است. در ادامه مطلب با ما در بازیمگ همراه باشید تا به بررسی فیلم Mowgli: Legend of The Jungle بپردازیم.
فیلم Mowgli: Legend of The Jungle را میتوان ورژن بزرگسالانه، تاریکتر، خشنتر و جدیتر فیلم The Jungle Book دانست. اثری که افسانه موگلی را با لحنی متفاوت روایت میکند و سعی میکند با شکل دادن به استایل منحصر به فرد خود، متفاوتتر از دیگر افتباسهای رمان کتاب جنگل به نظر برسد و البته همینطور هم هست. اما این متفاوت بودن، صرفا به معنای بهتر بودن نیست. فیلم در اغلب سکانسهایش، به بهانههای مختلف سعی میکند خونهای بسیاری را جاری کند و کتاب جنگل را یک اثر بالغ و مخصوص بزرگسالان به تصویر بکشد که صرفا برای کودکان نوشته نشده و مفاهیم خیلی عمیقتری را هم در خود جای داده است. اندی سرکیس شاید در استفاده از خشونت و خون زیادهروی کرده باشد، اما در پرده برداشتن از مفاهیم عمیقتر و فرامتنی رمان کتاب جنگل، موفق عمل کرده است. داستان فیلم Mowgli: Legend of The Jungle در نیمه اولش، تقریبا همان اتفاقاتی را نشانمان میدهد که پیش از این در انیمیشن و فیلم لایو اکشن والت دیزنی از کتاب جنگل دیده بودیم. ماجرای پسربچهای که در نوزادیاش به یکباره سر از دل جنگل در میآورد و مهرش را به دل یک پلنگ سیاه به نام باگیرا، یک خرس مهربان به نام بالو و یک گرگ مادر به نام نیشا میاندازد و به عنوان عضوی جدید، وارد گله گرگها میشود. اما همه چیز به همین خوبی و خوشی جریان پیدا نمیکند و کم کم سر و کله ببری بیرحم و وحشی به نام شیرخان پیدا میشود. ببری که مدتها پیش به روستای موگلیاینها حمله کرده و مادر و پدرش را کشته و خورده بود. حالا شیرخان به دنبال اشتهای سیری ناپذیرش در ریختن خون موجودات بیرحم و برهم زدن نظر جنگل، میخواهد هرچه زودتر هرج و مرجی بزرگ در گروه گرگها به راه بیندازد تا آنها از حمایت خود از موگلی کنارهگیری کنند و او بتواند به راحتی موگلی را شکار کند. شاید برخی از اتفاقات مثل مواجه شدن موگلی با پادشاه میمونها پس از دزدیده شدنش توسط گروهی از میمونها، در فیلم تغییر کرده باشند، اما اصل مطلب تا اواسط فیلم دست نخورده باقی مانده است.
فیلم لایو اکشن دیزنی یعنی The Jungle Book، تا همین جای داستان بسنده کرده بود و با به راه انداختن مبارزهای بین موگلی و شیرخان و از همه مهمتر، استفاده کردن موگلی از آتش در شکست دادن شیرخان، داستانش را با پایانی افتخارآمیز و خوشحال کننده به پایان میرساند. اما اندی سرکیس در Mowgli: Legend of The Jungle پایش را فراتر میگذارد و وقتی در فیلم به این بخش از حوادث میرسیم، تازه در اواسط ماجرا به سر میبریم و همچنین شاهد شکست خوردن شیرخان هم در این قسمت نخواهیم بود. زیرا سرکیس میخواهد با وارد کردن مفاهیم فراموش شده رمان کتاب جنگل، ماجرای – احتمالا – تحریف شده توسط دیزنی را، تمام و کمال روایت کند. موگلی به عنوان یک غریبه در میان گلهای از گرگها، همیشه مورد اذیت و آزار برخی از گرگهای گله قرار میگیرد. البته خوب حق هم دارند. موگلی یک انسان است و چه در ظاهر و چه در تواناییهایش، هیچ شباهتی با گرگها ندارد. اما خود را عضوی از این گله میداند و معتقد است جنگل، خانه واقعی او است. حتی نامادری گرگیاش یعنی نیشا هم با او در این زمینه موافق است. اما باگیرا نظر دیگری دارد. او معتقد است جنگل با وجود تهدید بزرگی مثل شیرخان، جای امنی برای موگلی نیست و موگلی باید با رفتن به روستای انسانها، در یک جامعه انسانی که محل اصلی زندگی او محسوب میشود، زندگی کند. در آنجا حتی خطری مثل شیرخان هم دیگر وجود ندارد. در ادامه فیلم، طی اتفاقاتی موگلی به روستای انسانها میرود و حسابی هم با آنها گرم میگیرد و مدتی طولانی را در کنار آنها زندگی میکند. او که حالا به طرز بدی از سوی باگیرا و دیگر گرگهای گله طرد شده است، فکر میکند که در جنگل کسی منتظر او نیست که بخواهد به آنجا برگردد. اما وقتی برادر گرگیاش به روستا میرود و به موگلی درباره سلطه بیرحمانه شیرخان و اوضاع بسیار سخت خانواده نیشا در حاشیه جنگل میگوید. اینجاست که به مهمی که اندی سرکیس میخواست با تولید یک فیلم دیگر از کتاب جنگل به آن دست پیدا کند، میرسیم. موگلی باید از انتخاب بسیار مهمی، عاقلانه عبور کند و تصمیم درست را بگیرد. از طرفی خانه جدیدش در روستا و انسانهایی را داریم که با آنها دوست شده است و زندگی بسیار راحت و مفرحی را در کنار آنها سپری میکند و میتواند خیلی راحت با نادیده گرفتن حیوانات جنگل، به این زندگی ادامه دهد. اما در سویی دیگر، حیواناتی را داریم که مدت زیادی را از او مراقبت کردهاند و هنگامی که یک نوزاد بسیار کوچک و آسیب پذیر بود، در دل جنگلی پر از خطرهای متفاوت که در راس آنها شیرخان تشنه به خون موگلی قرار داشت، از آن نگهداری کردند و حتی او را به عنوان عضوی از خودشان به حساب آوردند و تفاوتهایشان را نادیده گرفتند.
به نظر من، هدف اصلی رودیارد کیپلینگ، رسیدن به همین نقطه داستانی و پرداختن به این انتخاب دشوار و حیاتی موگلی است. جایی که موگلی نمیتواند با رها کردن حیواناتی که زمان زیادی را به عنوان خانوادهاش از او مواظبت میکردند، کنار بیاید و تصمیمی میگیرد که با به انجام رساندنش، هم بتواند برای همیشه در جامعه انسانها که محل اصلی زندگی او محسوب میشود، زندگی کند و هم تهدیدی را که دوستان جنگلیاش را تهدید میکند، رفع کند. از همین رو به سراغ شیرخان میرود و او را به مبارزه میطلبد. اما فیلم Mowgli: Legend of The Jungle، آنچنان فیلم بینقص و کاملی هم نیست. لازمه اصلی یک فیلم لایو اکشن بیش از هرچیزی، جلوههای ویژه و CG آن هستند. موردی که محصول نتفلیکس به هیچ وجه نمیتواند در این زمینه به فیلم دیزنی، حتی نزدیک شود. بیایید با هم روراست باشیم. درست است که نتفلیکس فیلمها و سریالهای بسیار خوب و بعضا فوقالعادهای را ساخته است و با خیلی از آنها خاطرههایی به یاد ماندنی داریم؛ اما باید قبول کرد که جلوههای ویژهای که در استودیوهای نتفلیکس به کار گرفته میشوند، آنچنان قدرتی ندارند که بتوان آنها را با آثار استودیویی مثل دیزنی پیکچرز مقایسه کرد. حالا چه برسد به اینکه بخواهیم آن را برتر از دیزنی بدانیم! از طرفی دیگر همانطور که گفته شد، فیلم در بسیاری از دقایقش، به دلایل مختلف سعی میکند خود را خشنتر و تاریکتر از محصول دیزنی نمایان کند. به طوری که حتی در قسمتهایی که هیچ لزومی برای استفاده از جلوههای ویژه خون و زخم و مواردی از این قبیل وجود ندارد، با اسراف بسیار شاهد آنها هستیم. هرچه باشد، این فیلم منبع اقتباسی مثل رمان کتاب جنگل را یدک میکشد و کودکان زیادی هستند که با هیجان بسیار، قرار است پای تماشای آن بنشینند. اما قطعا هیچوقت تصویر ترسناک چهره شیرخان با آن دهان و دندانهای همیشه خونیاش را فراموش نخواهند کرد و حداقل یکی دو شب اول را دربارهاش کابوس میبینند. همچنین با اینکه در گروه صداپیشگان کاراکترهای درون فیلم، شاهد ستارگان محبوبی همچون کریستین بیل، بندیکت کامبربچ، کیت بلانشت، نائومی هریس و حتی خود اندی سرکیس را داریم؛ کاراکترهای داستان، آن روح گرم و قابل لمس موردنیازشان را ندارند و متاسفانه فاصله زیادی را باید با نمونههایی که دیزنی در فیلمش خلق کرده بود، طی کنند. به طور کلی، تمام نقاط قوت و ضعف فیلم Mowgli: Legend of The Jungle را بررسی کردیم و باید به عنوان جمعبندی پایان کار گفت که اگر نخواهیم این فیلم را با The Jungle Book ساخته شده توسط دیزنی مقایسه کنیم، با تجربه بسیار خوب و سرگرمکنندهای همراهیم که البته باید توجه داشته باشید به هیچوجه آن را با کودکان درون خانوادهتان تماشا نکنید. مگر اینکه پیش از این، مانند خیلی دیگر از هموطنهای دوست داشتنیمان، متاسفانه سری ترسناک Saw را از بهر باشند و مجموعه بازیهای GTA، یکی از موردعلاقهترینهای آنها محسوب شود!
نظرات