نقد و بررسی قسمت پنجم و آخر بازی The Council
از آنجایی که در طول تجربه این بازی علاقهی بسیاری به آن پیدا کردم، تصمیم گرفتم در بررسی نقد قسمت پایانی بازی بیشتر به تجربه کلی خودم از بازی بپردازم. این بازی با تمام خوبیها و بدی هایش جزو بازیهایی از این سبک بود که شدیدا به آن علاقه پیدا کردم و لازم است اشاره کنم که در این سبک اندک بازی هایی را به خاطر دارم که چنین برایم لذت بخش بوده باشند. این بازی شیوه روایت بسیار جالبی را انتخاب کرد که توانست یکی از خاطره انگیز ترین تجربههای این سبک را برایم رقم بزند. البته صبر کردن تا انتشار هر اپیزود آن جزو قسمتهای آزار دهنده این تجربه بود که شاید همین باعث شد این بازی بیشتر در ذهنم بماند. معمولا بازیهایی این چنین را میتوان در مدت یک یا دو روز به اتمام رساند و سپس تجربهای کوتاه از آن را بیان کرد. اما بازی The Council با انتشار سریال گونهاش مدت بیشتری مخاطب را درگیر خودش کرد. اینکه این موضوع چیز مثبتی باشد یا نه کاملا به نظر خود مخاطب برمیگردد؛ ممکن است خیلیها از همان ابتدا از این روند صبر کردن تا انتشار اپیزود بعدی دلسرد شده و بازی را کنار بگذارند. اما من از آن دست مخاطبانی بودم که پای تک تک قسمتها نشستند، زیرا شیوه روایت بازی و داستانش مرا تا حدی به خودش جذب کرد که انتظار کشیدنش را هم به جان خریدم. اگر شما هم جزو بازیکنانی مثل من بودید، باید اعتراف کنم صبرتان قابل تحسین است! اگر هم جزو کسانی باشید که بازی را یکجا و به صورت کامل تجربه کردند یا قرار است تجربه کنند، در مییابید که شیوه جالب و متفاوت روایت داستان به خوبی قادر است تجربهای به یادماندنی برایتان رقم بزند.
و از آنجایی که سعی کردیم هر اپیزود بازی را به صورت جداگانه و در عین حال وابسته به کل بازی مورد نقد و بررسی قرار دهیم، شاید نتوان در خصوص تمام قسمتهای بازی حرف جدیدی برای گفتن یافت. پس برای جلوگیری از تکرار مجدد برخی موارد شما را به مطالعه نقد اپیزودهای پیشین، بخصوص نقد اپیزود اول که در آن گیم پلی و گرافیک بازی به خوبی مورد بررسی قرار گرفته است، دعوت میکنم. و با اشاره به این مورد در اینجا صرفا به بررسی داستان میپردازم.
این قسمت با نام Checkmate جاییست که نتیجه تمامی تصمیم ها و انتخاب هایتان را خواهید دید و پاسخ سوالاتی که بی جواب مانده بودند را دریافت میکنید که این جوابها و نتایج با توجه به تصمیماتتان در طول بازی متفاوت خواهند بود. حتی اشتباهاتتان هم تاثیر زیادی بر روی نتیجه بازی خواهند گذاشت. شاید در پایان بازی از خود بپرسید آیا تصمیمات درست را گرفتید؟ آیا بهتر بود در نقطهای از بازی تصمیم دیگری اتخاذ میکردید؟ آیا همه اینها ارزشش را داشت؟ خب، پاسخ درست این است که همه چیز به بازی کردنتان، روندی که در پیش گرفتید و تصمیمهایتان بستگی دارد. میتوان گفت بازی The Council از آن دسته بازی هاییست که تصمیم بازیکن نقش محوری حقیقی را در آن ایفا میکند و داستان بازی را شکل میدهند.
از آنجایی که قسمت پنجم بازی حکم اختتامیه بازی را ایفا میکند، خبر چندانی از معمایی چالش برانگیز که بازیکن را درگیر کند نیست. تنها انتخابهای جدیدی مطرح میشوند که ماجرا را به سمت نتیجه گیری نهایی پیش برده و در کنار تصمیمات پیشین در قسمتهای قبل، پایان بازی را شکل میدهند. البته در این قسمت این تصمیمات جدید تاثیر پررنگتری بر پایان بازی خواهند گذاشت و ممکن است آن را به کلی تغییر دهند پس همچنان در خصوص انتخابهایتان باید تمام جوانب را بسنجید.
اگر با وجود پایان یافتن بازی با قسمت پنجم، کل بازی را به صورت کامل و تمامی قسمتها را با هم در نظر بگیریم، در خصوص بیشتر تصمیماتی که در مراحل بازی در هر اپیزود با آن مواجه میشوید، میتوان گفت در خیلی از مواقع تصمیم درست یا اشتباه در بازی معنی مشخص و پررنگی ندارد و هر تصمیم صرفا عواقب متفاوتی به همراه دارد که در اکثر موارد در ابتدا خوب یا بد بودنشان به برداشت خودتان از ماجرا و چیزی که از نتیجه بازی انتظار داشتید بستگی دارد اما رفته رفته پی خواهید برد که این پایان بازیست که ماهیت تمام تصمیمهای مهم را مشخص کرده و تعیین گر درست یا اشتباه بودنشان است. همچنین در روند بازی تصمیماتی وجود دارند که سرنوشت کاراکتر اصلی و بقیه کاراکترها را تایین کرده و آنها را به سمت نابودی یا موفقیت میکشانند.
بازی به شما اجازه میدهد در موقعیتهایی که در آن قرار میگیرید، به گونهای تصمیم گیری کنید که خودتان تعیین گر نتیجه داستان باشید. حتی عدم موفقیتتان در حل معماها یا رویاروییهای محاورهای داستان میتواند نتیجهای متفاوت (که چندان هم خوشحال کننده نیست) را رقم بزند. بازی در پایان بازیکن را با عواقب اکثر تصمیمات کوچک و بزرگ خود(هرچند اگر تنها به صورت اشارهای کوچک در پایان بازی بیان شده باشند) روبرو میکند و این نکتهای بسیار مثبت است زیرا به مخاطب نشان میدهد که بازی از تصمیمات مختلفی که سر راهش قرار داده به سادگی نگذشته و هیچ تصمیمی بی اهمیت نیست. البته در اینجا باید اشاره کنم که بازی میتوانست در خصوص تاثیر گذاری تصمیمات کوچکتر قوی تر عمل کند. مثلا در بعضی موارد در محاورهها اینکه فرد عجولی هستید یا نه، محترمانه صحبت میکنید یا نه، صحبت مخاطبتان را قطع میکنید یا نه، در گفت و گوها در کنکاش کوچکترین چیزها اصرار میورزید یا نه و... چندان تاثیری ندارد و تنها دست یافتن به هدف گفت و گو مهم است.
تفاوتی که تصمیمات بازی و عواقبشان بر نتیجه بازی خواهند گذاشت چیزیست که بازیکن را به دوباره بازی کردن و پیش گرفتن راههای متفاوت تشویق میکند و دوباره تجربه کردن بازی را لذت بخش میسازد زیرا که مدام با خود فکر میکنید شاید اگر در فلان مقطع فلان تصمیم را انتخاب کنم نتیجه بهتری حاصل شود پس پیش به سوی دور بعدی بازی با تصمیمات متفاوت!
همچنین لازم است اشاره کنم از تغییرات مثبتی که در بازی ایجاد شده امکان رد کردن دیالوگها در تکرار مراحل است، به صورتی که در اولین دفعه بازی کردن هر مرحله امکان رد کردن دیالوگها وجود ندارد، شاید به این دلیل که فورا از مسائل عبور نکنید و تماما پای ماجرا بنشینید، اما در دفعات بعدی تکرار مراحل امکان رد شدن از دیالوگ ها با استفاده از کلید space قرار داده شده که با توجه به حجم زیاد گفت و گوها (که در خصوص چنین سبک بازی هایی کاملا طبیعی و لازم است)، نیاز به آن در بازی بسیار حس میشد. این تغییر بازی کردن دوباره مراحل را بسیار آسان تر میسازد زیرا که دیگر نیاز نیست پای تک تک دیالوگهایی که ممکن است بارها آنها را شنیده باشید بنشینید!
تعداد مراحل قسمت آخر بازی همچنان کم اند. سه مرحله پایانی بازی در این قسمت به ترتیب The final vote، The jail وThe last move نام دارند. با توجه به نبود معمایی چالش برانگیز که بازیکن را درگیر کند تا برای حل کردنش وقت بگذارد، زمان سپری شده در مراحل پایانی نسبت به مراحل اپیزودهای پیشین ممکن است حتی بسیار کوتاه تر به نظر برسند و این موضوع باعث میشود تجربه اپیزود پایانی بازی بسیار کوتاه تر جلوه کند. ممکن است در پایان بازی حس کنید که اپیزود آخر بازی به دلیل کوتاه بودنش آن طور که باید راضی کننده نبود؛ خصوصا اگر جزو کسانی بودید که بازی را قسمت به قسمت بازی کردند و برای انتشار قسمت پایانی بازی مدت نه چندان کوتاهی انتظار کشیدند. و با اشاره به این موضوع باز برمیگردم به حرفی که بارها در بررسی اپیزودهای قبلی هم به آن اشاره کردم؛ بازی به صورت پیوسته و کامل میتوانست تجربه بسیار دلنشین تری برای مخاطب فراهم کند زیرا که حداقل این عذاب انتظار کشیدن چندان مطرح نبود! به شخصه همین باعث شد انتظار پایانی به یاد ماندنی را داشته باشم که پاسخگوی تک تک لحظات صبر کردنم باشد! هرچند بازی پایان قابل قبولی ارائه داد(که این بازهم به روند بازی و تصمیمات بازیکن بستگی دارد) اما با وجود اشتیاق فراوانی که داشتم انتظاراتم از سازندگان برای پایان دادن داستان به شیوهای فوقالعاده به یاد ماندنی به حدی بالا رفت که پایان بازی آن چنان که باید برایم راضی کننده نبود و بازهم خواهان چیزی فراتر از این گونه پایان یافتن بازی بودم. ابته همانطور که اشاره کردم این نظری کاملا شخصیست و در کل پایان بازی قابل قبول بود.
اما از موارد دیگری که پس از مدتی پشت سر هم تکرار کردن مراحل بازی متوجهش شدم یکنواخت شدن روند بازی بود. به صورتی که در هر مرحله کاملا میدانستید چه چیزی در انتظارتان خواهد بود؛ صحبت با کاراکتر، قبول کردن ماموریت، پیگیری و به انجام رساندن موارد مورد نیاز آن که گاهی صحبت با کاراکترهای دیگر و حل معما را در بر داشت و در این حین کشف رازی جدید و سپس تکمیل موفقیت آمیز یا عدم موفقیت در انجام آن ماموریت بنا بر تصمیماتتان، و در نهایت گزارش عملکردتان به کاراکتر مورد نظر و پیش روی در داستان. انجام تمام این موارد گردش در عمارت مورتیمر را به همراه داشت که اگر جزو بازیکنان کنجکاو که در هر گوشه به دنبال رازی جدید یا رویارویی با کاراکترهای دیگر هستند باشید، این فرآیند طولانی تر خواهد بود. و اینجاست که عمارت مورتیمر هرچقدر هم که بزرگ باشد، به دلیل مواجه نشدن با فضایی چندان جدید و متفاوت، تازگی خودش را پس از مدتی از دست خواهد داد. که البته به وجود آمدن این حالت در چنین بازیهایی امری طبیعیست و آنقدرهم دور از انتظار نیست.
داستان
در قسمت آخر، داستان بازی به خوبی به سمت پایان خود حرکت کرد. این قسمت یک درام خانوادگی، البته بین خانوادهای از شیاطین، با تمامی کش مکشها، درگیریها، توطئهها و جاه طلبیهای مخصوص به خودشان بود. حال به این ماجرا وقایع و شخصیتهای تاریخی، باورهای موجود در خصوص دستهای پشت پرده در اداره جهان، کنترل شیاطین بر انسانها و ادیان و آداب و رسومشان و غیره را اضافه کردهاند تا ماجرایی به یاد ماندنی که از ترکیب واقعیت در تخیل برگرفته شده را تجربه کنید. شاید هیچ جملهای به خوبی اولین جملهای که با اجرای بازی با آن مواجه میشوید ماجرا را توصیف نکند:
[این پاراگراف و پاراگراف بعدی بخش مهمی از داستان را فاش میکنند، با احتیاط پیش بروید!]
در قسمت آخر بازی پی میبرید که تنها دلیل دعوت شدنتان به عمارت جناب مورتیمر پی بردن به سرنوشت مادرتان نبوده و واقع دلیل اصلی بسیار شریرانه تر از چیزی که فکرش را میکردید بود. میزبانتان از تصمیماتی که گرفتید و کارهایی که انجام دادید و اتفاقاتی که تجربه کردید اطلاع داشت، در واقع هیچ چیز نیست که در عمارت اتفاق بیوفتد و مورتیمر از آن آگاه نشود. او تمام ماموریتهایی که به کاراکترتان واگذار شده بود (چه از طرف خودش و چه از طرف دیگران) را مانند امتحانی بررسی کرد تا بوسیله آن بتواند تواناییهای کاراکترتان لویی را بسنجد! در تمام مدت بازیچه میزبان مرموزتان بودید تا از شما برای رسیدن به اهدافش که بسیار شرورانه تر از آنچه که به نظر میرسید بودند استفاده کند. حال در روند داستان یا مانند مهرهای حرف گوش کن عمل میکنید یا خودتان هم از دور زدن میزبانتان اجتناب نخواهید کرد!
همچین در این قسمت امکان دارد با بزرگ خاندان هم ملاقات کنید و بنا بر انتخابتان در پایان از او کمک بگیرید(یا در واقع او از شما کمک بگیرد!) رویارویی با این کاراکتر جدید با توجه به اتفاقات اپیزود قبلی تا حدودی قابل پیش بینی بود. چون تنها در اپیزود پایانی بازی با او مواجه میشوید، شاید آن طور که باید به این کاراکتر (که پتانسیل بیشتری برای حضوری پررنگ تر و طولانی تر در داستان داشت) پرداخته نشد.
در نهایت اگرچه پاسخ تمام سوالات به صورت مفصل داده نشد و بازی با عجله پایان یافت، میتوان گفت بازی در کل توانست تجربه خوبی به مخاطب ارائه دهد. در پایان ممکن است سوالات بیشتری در ذهن بازیکن شکل بگیرد که کاملا طبیعیست و اگر زیاد سختگیرانه قضاوت نکنیم میتوان گفت بازی در بستن پرونده داستان هرچند پرشتاب اما تا حدی قابل قبول عمل کرده است. همچنین باید دوباره اشاره کنم که این بازی از محدود بازیهایی در این سبک است که در خصوص آن میشود گفت: در آخر هم اگر پایان بازی را نپسندیدید و برایتان راضی کننده نبود، بازی را بار دیگر با تصمیمات متفاوت امتحان کنید!
نظرات