ره آورد بازی Resident Evil 0 از ابتدا تا ورود به قصر دکتر مارکوس !
راکون سیتی
جزیره ی شینا
کمپانی آمبرلا
ویروس T و ...
اما واقعا ماجرا از کجا شروع شد . ویروس T چطور ساخته شد .کمپانی آمبرلا را چه کسی تاسیس کرد و هدف این کمپانی در ابتدا چه بود . اینها سوالاتی هستند که در جریان داستان رزیدنت اویل صفر به آنها پرداخته خواهد شد . پس ما را همراهی کنید .
گروه براوو به عنوان اولین گروه عملیاتی Special Tactics and Rescue Service که به اختصار آن را STARS مینامیم برای بررسی فاجعه ای انسانی که به کشته شدن تعداد زیادی از افراد بیگناه انجامیده است به جنگل های راکون اعزام میشود تا در رابطه با این فاجعه تحقیق کرده و دلیل آن را کشف کند . این گروه که از اعضای ورزیده و کماندو های کارآزموده ی STARS تشکیل شده است نیروی تازه کاری را نیز با خود به همراه دارد . Rebecca Chambers به عنوان کارآموز در اولین ماموریت میدانی خود همراه گروه براوو وارد جنگل های وهم انگیز شهر راکون شده و از همینجاست که در گیر ماجرا های رزیدنت اویل میشود . ماجرا هائی که زندگی شخصی و کاری او را با تغییرات چشمگیری مواجه خواهد کرد . هلیکوپتر گروه براوو در حال پرواز بر فراز جنگل های راکون دچار حادثه شده و مجبور به فرود اضطراری میشود . خوشبختانه در حین فرود صدمه ی جانی به هیچکدام از افراد تیم وارد نمیشود . گروه برای شناسائی موقعیت و همینطور آغاز ماموریت خود دست بکارمیشوند . در اولین جستجو به اتومبیل واژگون شده ای برخورد میکنند که متهمی را با خود حمل میکرده است. سرنشینان اتومبیل کشته شده و از متهم نیز اثری وجود ندارد . ربکا پرونده ی متهم را پیدا میکند . Billy Coen متهم فراری، ستوان سابق ارتش که بخاطر خیانت به هم قطارانش به مرگ محکوم شده است حالا از سرنوشت اعدامی که انتظارش را میکشیده است گریخته و در جائی مخفی شده است . بر اساس پرونده ، او مردی بسیار خطرناک است که از کشتن ابایی ندارد . گروه براوو حالا باید حواسشان را بیشتر جمع کنند . در حین جستجو ربکا به قطاری مخوف میرسد . پس تصمیم میگیرد برای جستجوی بیشتر وارد قطار شود . ربکا بی خبر از آنکه چه اتفاقی در این قطار شوم افتاده است بدنبال سرنخ می گردد اما با دشمنی غیر قابل باور مواجه میشود . کشته شدگان حادثه ی قطار بدلیلی که هنوز مشخص نیست به زامبی های تشنه ی خون تبدیل شده اند .
قطار پر از زامبی است
بعد از درگیری با چند زامبی و کشتن آنها ربکا با بدن نیمه جان یکی از افراد گروه براوو مواجه میشود . همقطار ربکا به او میگوید که اوضاع پیچیده تر از چیزیست که آنها فکر میکرده اند و جنگل مملو از زامبی ها و هیولاهائیست که قصد جان آنها را دارند . از اعضای گروه براوو همه در جنگل کشته شده اند و تنها راه ربکا فرار با استفاده از قطاری است که در گوشه و کنار آن زامبی ها قصد جانش را نموده اند و از طرفی هم خطر بیلی کوئن او را تهدید میکند. در همین گیر و دار بیلی کوئن به سراغ ربکا می آید . بیلی که حالا از مجازات اعدام گریخته است به ربکا پیشنهاد میکند تا برای فرار از مخمصه ای که در آن گرفتار شده اند با یکدیگر همکاری کنند اما ربکا زیر بار نمیرود و قصد دارد بیلی را دستگیر کند . حرکتی شاید ناشیانه در موقعیتی که هیچ کنترلی بر روی آن ندارد . بیلی ربکا را تنها میگذارد تا در رابطه با پیشنهاد او فکر کند اما ربکا خیلی زودتر از چیزی که بیلی انتظار آن را دارد به نتیجه میرسد . در حمله ی موجوداتی ناشناخته به ربکا که ممکن است باعث کشته شدن او شود بیلی به کمکش می آید و همین باعث ایجاد اتحاد بین بیلی و ربکا میشود .
https://ftp.bazimag.com/index.php?id=2201&option=com_k2&view=item#sigFreeIdb1f5e2e894
حالا ربکا با پشتیبانی بیلی تلاش میکند تا قطار را به راه بیندازد . در همین گیر و دار که ربکا در حال پیدا کردن راه حل برای راه اندازی دوباره ی قطار است بیلی با هیولائی شوم مواجه میشود . عقربی بسیار غول آسا به بیلی حمله کرده است و حالا این بیلی است که میباید برای نجات جان خود و احتمالا هم پیمان تازه کارش با این غول بزرگ دست و پنجه نرم کند . بیلی با وجود اینکه از خرچنگ غول پیکر زخم میخورد موفق به کشتن او میشود و پس از آن به کمک ربکا میرود تا قطار را به راه بیندازند . قطار راه می افتد اما نه بیلی و نه ربکا ، توانائی کنترل آن را ندارند . قطار در حال رسیدن به پایان مسیر است . بیلی و ربکا با وجود تلاشی که برای متوقف کردن آن قبل از رسیدن به انتهای ریل میکنند ، از ریل خارج میشود و ...
آلبرت وسکر به همراه دکتر ویلیام برکلین تمام مدت از طریق دوربین های مدار بسته ربکا و بیلی را زیر نظر دارند اما نمیدانند که دشمنی مشترک آنها و تیم 2 نفره ی ربکا و بیلی را تهدید میکند .
ربکا و بیلی از حادثه ی قطار جان سالم بدر می برند و حالا تنها یک مسیر پیش رو دارند . مسیر فاضلاب !
در انتهای مسیر از طریق نردبانی از فاضلاب خارج میشوند و خود را در قصر دکتر مارکوس می بینند . در همین زمان با ورود به قصر ویدئویی شروع به نمایش میکند . ویدئویی که دکتر مارکوس جوان را به همراه مارکوس میانسال در یک قاب نمایش میدهد. دکتر مارکوس چیزی شوم و اهریمنی خلق کرده است . چیزی که قرار است اسلحه ی او برای گرفتن انتقامی که در سر دارد باشد . انتقام از آمبرلا !!
پایان قسمت اول ...
نظرات (7)