نقد بازی Get Even
تابحال براتون پیش اومده که تریلرهای یک بازی رو ببینین و با خودتون بگین: «این لعنتی گمشدهی منه!»؟
اما زمانی که بازی اصلی می رسه دستتون می بینید با اون چیزی که تصورش رو می کردین یه چیزی تو مایه های زمین تا آسمون فرق داره و اون بازی لعنتی نه تنها گمشده تون نیست؛ بلکه حتی در گروه بازی های عالی و ممتازی که دوستشون دارید هم جا نمی گیره؟ مطمئنم خیلی از شما گیمرها تابحال همچین وضعیتی رو تجربه کردین. حالت خیلی افتضاحیه! و درست چیزیه که بین من و این بازی خوش اسم و خوش اتمسفر Get Even بوجود اومده. زمانی که تریلر ها و نمایش های بازی رو میدیدم کاملا مطمئن بودم که بازی این قابلیت رو داره که منو از این وضعیت رکود خارج کنه و یک تجربه ی ادونچر مدرن فوق العاده برام فراهم کنه. البته هر چند هنوز هم به استعداد ها و خلاقیت های به کار رفته توی این بازی ایمان دارم؛ اما باید گفت بازی مشکلاتی داره که لذت بردن ازش رو دشوار می کنه. همراه ما باشین تا Get Even رو بررسی کنیم.
داستان بازی Get Even
شاید بشه گفت درخشان ترین نکته ی این بازی همین داستانشه. Get Even اگه داستان درست و حسابی نداشت رسما زباله ای بیش نبود! البته این باز هم به معنی بی نقص بودن این بخش نیست و همچنان مشکلات ریز و درشت در داستان بازی هم دیده می شن.
قصه ی بازی درباره ی مردیه به اسم Black که بدون این که چیزی از گذشته یادش بیاد توی یه مکان غریبه و نا آشنا به هوش میاد. اون هیچ ایده ای نداره که اینجا کجاست و اصلا چرا از اینجا سر در آورده اما بعد از یه مدت با شخصی به اسم Red آشنا میشه. (نه آقا این اسم ها مفهوم دارن! رنگ ها الکی نیستن!) Red در واقع شخصیه که Black شناختی ازش نداره و صرفا از طریق یه سری ابزار ارتباطی با هاش در تماسه. نه چهره ای در کاره و نه اطلاعات اضافه ای. و همین موضوع باعث میشه شخصیت Red خیلی مرموز بنظر بیاد. اون Black رو راهنمایی می کنه و کمکش می کنه درباره ی محیط اطراف و این که چرا اینجاست و چه گذشته ای داشته اطلاعات کسب کنه. در ادامه Black متوجه می شه یه دستگاه عجیب و غریب و مرموز دقیقا روی سر و چشمهاش قرار گرفته (مثل یه هدست VR!) و درباره ی اون از Red سوال می کنه. این دستگاه که نقش مهمی توی داستان بازی داره، در واقع ابزاریه که شخص استفاده کننده می تونه از طریق اون به خاطره هایی که قبلا توی زندگیش تجربه کرده برگرده و یک بار دیگه در همون حالت زندگی کنه. و حتی کارهای متفاوتی انجام بده. این دستگاه قراره به شخصیت اصلی کمک کنه تا خاطراتش رو بیاد بیاره و بفهمه دقیقا چرا توی این تیمارستان عجیب و غریب گیر افتاده. البته ماجرا ها به همین جا ختم نمی شه و اتفاقات عجیب و غریب دیگه ای هم برای Black رخ می دن که مسیر داستان رو عوض می کنن. ولی من فعلا قصد لو دادنشون رو ندارم!
من شما رو کجا دیدم دقیقا؟
داستان بازی جذابیت لازم رو داره و پیچ و تاب دلپذیرش باعث میشه انگیزه تون برای به پایان رسوندن بازی تقویت بشه. این داستان از اون مدل هائیه که باید با دقت و توجه دنبالش کنین و کسی که وقت بیشتری پای بازی میذاره درک بهتر و صحیح تری از قصه و ماجرا های رخ داده پیدا می کنه. نحوه ی روایت بازی ریتم سریعی داره و داستان رو با ابهام تعریف می کنه. البته این شیوه نه تنها بد نیست؛ بلکه اگه دل بدین و با دقت پای بازی بشینین براتون دلپذیر می شه. شاید مهمترین مشکل روایی بازی استفاده ی بیش از حد از متن ها، دست نوشته ها و موارد خواندنی موجود در محیط باشه. بازی بخش گسترده ای از روایتش رو توی این نوشته ها جا داده. در صورتی که برای بازیباز سخته که این همه متن رو مطالعه کنه. چون حتی اگه خودتون هم حوصلهش رو داشته باشید چشم هاتون مانع از این کار می شن! البته با این حال Get Even باز هم نسبت به بازی هایی مثل Prey و امثالش وضعیت خیلی بهتری داره و مثل اون ها روند اکشنش رو برای نمایش دادن چند خط متن به هم نمی زنه. اما باز هم این حجم از نوشته ها کافی هستن که شما بازی رو رها کنین و چشم هاتون رو ببندین تا سردرد نگیرین! ( نقد و بررسی بازی Prey )
آخه با انصاف من الان همه ی اینو بخونم؟
گیم پلی بازی Get Even
شخصیت اصلی مون که جناب Black باشه، توی زندگیش با خطرات مختلفی مواجه شده. به همین خاطر خاطره هایی که ازشون بازدید می کنه حاوی لحظات خطرناک خیلی زیادی هستن. Black یه سربازه که از تجهیزات مختلفی استفاده می کنه و همین موارد هستن که کمکش می کنن از این خطرات جون سالم به در ببره. اولین و مهمترین چیزی که Black در اختیار داره تلفن همراهشه. تلفت همراهی که از گوشی هایی که من و شما فکر می کنیم ته دنیای تکنولوژی هستن، خیلی خفن تره!
در واقع سازنده های بازی تصمیم گرفتن برای بازی هیچ گونه HUD ای طراحی نکنن. به جاش همه ی مواردی که توی گیم پلی نیازتون میشه رو چپوندن توی این گوشی! این تلفن علاوه بر امکاناتی مثل فرستادن مسیج و زنگ زدن، چند تا قابلیت خیلی مهم داره که رسما اساس گیم پلی بازی رو تشکیل می دن. اهمیت این دستگاه به قدریه که تقریبا همیشه در طول بازی Black اون رو دستش می گیره و صفحه ی نمایشش گوشه ی صفحه ی نمایشگرتون دیده می شه.
اولین قابلیت نشون دادن نقشه است. این گوشی به شما نشون می ده موقعیتتون چیه و هدفی که باید بهش برسین کجاست. همینطور این قابلیت رو داره که موقعیت دشمن ها رو به صورت ریل تایم تشخیص بده و شما رو از مکانشون با خبر کنه.
قابلیت بعدی توانایی اسکن محیطه. با این ویژگی Black می تونه با اسکن کردن بعضی از اشیاء خاص، اطلاعات مفیدی به دست بیاره که بعضی شون در پیشبرد داستان موثر هستن. گاهی هم با این اسکن کردن ها راه های جدیدی برای پیش بردن مراحل بوجود میان که فلسفه شون بر می گرده به شبیه سازی خاطره ها و اون دستگاه مخصوص.
حالت بعدی دید گرمایی هست که Black با فعال کردنش می تونه اشیاء رو بر حسب سردی و گرمی شون با رنگ های متفاوتی ببینه. و این شامل بدن انسان ها و دشمنان هم میشه. این به بلک کمک می کنه تا توی تاریکی و محیط هایی که دیدن توی اون ها دشواره، دشمن ها رو بدون دردسر ببینه و از پا در بیاره.
آخرین حالت هم چراغ ماوراء بنفشه که علاوه بر روشن کردن محیط های تاریک، می تونه بعضی از نوشته های پنهان رو درخشان و قابل خوندن بکنه. بازی با استفاده از این قابلیت ها معما هاش رو طراحی کرده، مخفی کاری رو پیاده کرده و مبارزات رو شکل داده. در ادامه براتون بیان می کنیم که چطور همین قابلیت های به ظاهر به درد بخور هر چهار ستون گیم پلی بازی رو به گند کشیدن!
اسکنر گوشی همیشه کمک حال خوبیه که زوایای مختلف داستان رو بهتر متوجه بشید.
با این که بازی و شخصیت هاش مدام ادای بعضی بازی های بزرگ مخفی کاری رو در میارن و از شما تقاضا می کنن دشمنا رو نکشین، مبارزات با اسلحه های گرم توی بازی طراحی شدن. البته با شکلی که مطمئنم تابحال توی شوتر های اول شخص مشابهش رو ندیدین! درست مثل همه ی بازی های شوتر Black هم یه اسلحه داره. اما این اسلحه هیچ گونه نشانگری نداره که بازیباز بفهمه داره به کجا شلیک می کنه! درسته که بازی ساز های زیادی تابحال برای واقعی تر جلوه کردن اثرشون دست به چنین کاری زدن اما همیشه راهی رو انتخاب می کردن که به گان پلی بازی آسیبی نرسه و بازیباز بتونه مثل آدمیزاد تیر اندازی بکنه و هدف بگیره! سازنده های این بازی نشانگر ها رو به کلی حذف کردن و به جاش تصمیم گرفتن تلفن همراه Black رو بچسبونن به اسلحه تا نقش نشانگر محل اصابت گلوله ها رو هم بازی کنه! پدیده ی افتضاحی که فکر نکنم حتی خود سازنده ها هم بتونن با وجودش درست تیر اندازی کنن. شما نه می دونید باید به کدوم اسکرین نگاه کنین و نه می تونین در زمان لازم سرعت عمل لازم رو به خرج بدین. Black همچنین می تونه اسلحه ش رو به سمت های چپ و راست زاویه بده و از پشت کاور به صورت مستقیم شلیک کنه. ولی این ویژگی خلاقانه (که شخصا تابحال مشابهش رو ندیدم) به شدت شما رو گیج می کنه و خیلی کم پیش میاد که بتونین از این قابلیت درست و به جا استفاده کنین. (معمولا یا می میرین یا یه سری حرکاتی انجام میدین که خودتونم خنده تون می گیره.)
خیلی از معما های بازی با استفاده از قابلیت های تلفن همراهتون حل می شن
چون که شخصا بازی های Stealth یا مخفی کاری رو خیلی دوست دارم، از این ژانر آثار زیادی رو بازی کردم. خیلی از این بازی ها کیفیت خوبی نداشتن و راضی کننده نبودن. خیلی هاشون هم واقعا «بد» بودن. اما خیلی خیلی کم پیش اومده که اثری رو توی این زمینه به افتضاحی Get Even دیده باشم. روی این کلمه تاکید می کنم. بازی یکی از «اف- تض- ضاح» ترین سیستم های مخفی کاری ای که در عمرم دیدم رو داره و تجربه ش در حالت مخفیانه با شکنجه ی روحی تفاوتی نداره. شاید مهمترین عامل توی این زمینه هوش مصنوعی فاجعه ی دشمن ها باشه که واقعا به لفظ «بیشعوری مصنوعی» هم بدهکار هستن. جدای از اون Black توی مخفی کاری خنگ ترین سربازیه که تابحال توی ویدئو گیم دیدم. نه هیچ گونه گجتی در کاره و نه هیچ Ability یا مورد مشابه. خفن ترین توانایی Black اینه که بشینه و راه بره! ممنون سازنده های بازی! خدا قوت!
بازی برامون معما هم طرح کرده. به به! خب شاید این بخش تا حدی قابل تحمل بنظر بیاد اما نکته اینجاست که بعضی از مهما های بازی منطقی دارن که با عقل مریض های روانی ای که سرتاسر مراحل بازی پرسه می زنن هم جور در نمیاد. نمونه ش یکی از مهما هاست که اواسط بازی بهش بر می خورین. بعد از صرف چند ساعت و ور رفتن و توی سر و کله ی خودم و محیط بازی زدن، کاملا از حل شدن معما نا امید شدم اما یه دفعه یه روش خیلی مزخرف به ذهنم رسید. با خودم گفتم اصلا راه نداره که راه حل معماش چنین چیزی باشه ولی به هر حال تصمیم گرفتم امتحانش کنم. در کمال ناباوری معما حل شد و واضحا به من فهموند که وضع معما های بازی تا چه اندازه فجیعه!
آخرین رکن از گیم پلی بازی به اندازه ی موارد قبلی در ویران کردن اعصاب متخصص نیست و حتی گاهی می تونه لذت بخش هم باشه. این بخش جست و جو کردن در محیط ها و گشتن به دنبال سر نخ ها، دست نوشته ها و سایر آیتم های قابل تعامله. گرچه محیط های بازی اونقدر ها هم بزرگ و با جزئیات نیستن اما بازم کفاف عنوانی با این اندازه رو میدن. این که دنبال سر نخ ها بگردید و مواظب باشید یه وقت چیزی رو از قلم نندازین تا بتونین داستان رو تمام و کمال درک کنین از ویژگی های خوب بازیه و با این که هنوز هم جای کار داره اما میشه بین این همه مکانیک اعصاب خرد کن و کمکاری های رنگ و وارنگی که توی گیم پلی به کار رفته، ازش لذت برد.
مراحل اکثرا بسته و خطی هستن اما گاهی می تونید اتاق ها و راهرو ها رو بگردین و سرنخ پیدا کنین
گرافیک، موسیقی و صدا در بازی Get Even
در زمینه ی گرافیکی باید باید بگم اصلا از Get Even راضی نیستم. معمولا ادونچر های مدرنی که این روز ها عرضه می شن از لحاظ گرافیکی سطح خوبی دارن و سعی می کنن با بخش هنری و طراحی های زیباشون، محدودیت هایی رو که در بخش فنی دارن بپوشونن. اما این بازی نه توفیقی در بخش فنی داشته و نه در بخش هنری. بازی سعی کرده تا با تکان های متعدد و اعصاب خرد کن دوربین، افکت ها و فیلتر های رنگی خاص و حذف HUD واقعی تر جلوه کنه و کاری کنه بازیباز رابطه ی عمیق تری با دنیای بازی داشته باشه. اما چیزی که نصیب من بازیباز می شه بیشتر چشم درد و سر درده تا هر گونه احساس ارتباط عمیق! افکت های مخصوص و فیلتر های رنگ سعی کردن مدل ها و طراحی افتضاح محیط های بازی رو بپوشونن و کاری کنن این ضعف ها کمتر به چشم بیاد. در صورتی که فقط اوضاع رو بد تر می کن. اگه یادتون باشه این بازی مدت خیلی زیادیه که در حال ساخته شدنه. زمانی که بازی معرفی شد هنوز غوغای آنریل 4 همه گیر نشده بود و اکثر بازی ها از نسخه ی قبلی این انجین استفاده می کردن. این بازی هم همچنان از آنریل 3 استفاده می کنه و همین مسئله دلیل ناکامی هاش توی بخش گرافیکه. از طرفی اعصاب خرد کن ترین نکته ی گرافیک بازی اینه که با وجود همه ی این کم کاری ها و ضعف ها، از لحاظ پایداری نرخ فریم و بهینه سازی هم در سطح مناسبی نیست و در پلتفرم PC روی سیستم های قدرتمند هم اذیت می کنه. دیگه به چه زبونی باید بگیم سازنده های عزیز! لطف کنین بازی ها رو مثل آدمیزاد بهینه سازی کنین! PC باز ها به امید دو سه فریم بیشتر این همه هزینه ی نجومی می کنن. آیا این انصافه که از کنسول ها هم FPS کمتری نصیبشون بشه؟
بعد از این همه نق زدن (!) می رسیم به یکی دیگه از بخش های خوب بازی که خوشبختانه واقعا خوب عمل کرده. موسیقی تهیه شده برای بازی گاهی تم غمگین داره و گاهی هم دلهره آور و هیجانی نواخته شده. و زمانی هم که این دو رو با هم ترکیب می کنه فقط باید ستایشش کرد. موسیقی به طرز خیره کننده ای با صحنه های مختلف بازی همخوانی داره و Get Even جزو معدود بازی هائیه که رسما می تونم بگم موسیقی اون کاملا در خدمت داستانه و فضایی که لحظه های مختلف داستان می طلبن رو به بهترین شکل ایجاد می کنه. بخش صداگذاری و گویندگی بازی هم واقعا در حدی هستن که نمره ی قبولی بگیرن اما نمیشه گفت با یه شاهکار دیگه در زمینه ی بازیگری صدا طرفیم.
اشتباه نکنین گرافیک هنری بازی همیشه اینجوری نیست! از جا های خوبش عکس گرفتیم!
کلام آخر این که اگه به دنبال یه ادونچر خوب با داستان گویی و شیوه ی روایت خلاقانه می گردید حتما سراغ Get Even بیاید. ولی حواستون باشه که باید بخش های اعصاب خرد کن بازی رو هم تحمل کنین. اگه مشکلی با گیم پلی نه چندان چسبنده و مخفی کاری و مبارزه های افتضاح بازی ندارین و به بیماری حرکت (Motion Sickness) هم دوچار نیستین، بد نیست در و بر این بازی هم بپلکین!
نظرات (3)