مطلبی که در بخش زیر میخوانید، ترجمه یکی از مقالات سایت Polygon است که توسط خانوم «هالی گراس» نوشته شده است. ایشان معمولا به عنوان نویسنده سریال «Westworld» و بازی «The Last of Us: Part 2» شناخته میشود.
من در مدیتیشن هیچ استعدادی ندارم. سالی چند بار سراغ آن میروم و از این خوشحال میشوم که به عنوان روندی روزانه روی آن سرمایهگذاری کردم. و بعد ناخواسته این روند اندک اندک محو شده و زمانی که احساس خستگی، عصبانیت و استرس میکنم به روش خودداری مورد علاقهام یعنی کشتن آدمهای بد دیجیتالی روی میآورم.
روی صندلیام میافتم و بازیام را راه میاندازم، تشنهی خون و خون ریزی و جسد روی جسد انباشتن میشوم. تشنهی احساس قدرتی که زمانی که سلاحتان کسی را تکه و پاره میکند، میشوم.
بله، بعضی خانمها هم بازی خشن دوست دارند.
به جای اینکه درگیر احساساتم شوم، تمام سعیم را میکنم که نادیده بگیرمشان. در ابتدا، بازیهای شوتر به عنوان یک آرامبخش عمل میکنند، اما آن چند ساعت حواس پرتی هنگام بازی در حقیقت مانند گذاشتن بانداژ خیس روی زخم در حال چرک کردن است. پس از چند ساعت، خسته و کوفته و با حالی بدتر از قبل خودم را از بازی فارغ میکنم.
انسانها در مراقبت از خودشان افتضاح عمل میکنند. اگر اینطور نبود کسانی مانند اپرا و ریچ رول چنین امپراتوریهایی برای خودشان نداشتند. کشتنNPC ها قطعا عمل تفکر آمیزی نیست، اما به من موقتا احساس «قدرتمند بودن» و «افسار جهان اطرافم را در دست داشتن» میدهد. زمانی که از نظر روحی شکننده باشید، آن احساس تسلط لذتبخش اما فانی ارزش زیادی خواهد داشت، و معلوم است که این روش نسبت به کارهایی مانند دویدن یا رویارویی ده دقیقهای با افکارتان انتخاب سادهتری است.
انگار آگاهی ذهنی و روانی همیشه برایم دست یافتنی بوده، پس برای آن تلاشی نکردم و همیشه جایگاه دوم را پس از چاره جوییهای لذت جویانهام (بازیهای خشن) داشته است. تا زمانی که با PUBG آشنا شدم.
« روش خودداری مورد علاقهام: کشتن آدمهای بد دیجیتالی»
PlayerUnknown's Battleground که بیشتر با نام PUBG شناخته شده است، (پابجی تلفط میشود) شوتری مولتیپلیر به سبک Battle Royale است که در آن نزدیک به صد نفر بازیکن با چتر در یک جزیرهی متروک فرود میآیند و شهرهای متروک و حومههای آنها در آن وجود دارند. برای اینکه آخرین انسان زنده جزیره باشید، نه تنها باید جان سالم به در ببرید، بلکه همیشه باید داخل دایرهای آبی که دائما در حال کوچک شدن است و به منظور واداشتن بازیکنان به مشارکت در بازی قرار داده شده، بمانید. نپرسید جریان داستان چگونه کشته شدن بازیکنان توسط یکدیگر را توجیه میکند، یا اینکه این چهجور جزیرهایست یا چرا دایره آبی در حال کوچک شدن است؛ توجیهی وجود ندارد.
PUBG یک کشتارگاه بزرگ است که از استایلهای بازی گستردهای پشتیبانی میکند. دوستانی دارم که فقط برای بزن بهادری جلو رفتن ساخته شدهاند و در مکانهای Mylta یا Pochinki در لباس زیر این طرف و آن طرف میدوند و در حالی که تنها یک ماهیتابه و یک P18C در دست دارند، در ویس چت برای دشمنان کری میخوانند. با وجود تلاشهای بی وقفهام هرگز نمیتوانم چنین شخصیتی باشم. اگر راستش را بگویم، تیراندازیام افتضاح است اما سخت کوش و بیش از حد امتیاز آور هستم. وقتی بازی میکنم، تلاشم برای بردن است. به این ترتیب در عوض دختری شدهام که نصف مسابقه را در وان حمام پنهان میشوم، و برایتان کمین میکنم تا در را باز کنید که بتوانم تفنگPump-Action ام را در صورتتان خالی کرده و مهمات و سلاحتان را بدزدم. در کمین نشستن بسیار کسل کننده است، اما کشتنی که پس از آن حاصل میشود موجب تصلی وجود است! (اما فقط لباس زیر پوشیدن را قبول دارم. معتقدم میزان وحشتناک بودن کاراکتر را افزایش میدهد)
پس از بازی کردن به مدت حدود یک ماه متوجه شدم پس از مسابقههای موفقیتآمیز آرام شدم، ذهنم خالی شد و آماده برگشتن به کار بودم. PUBG تنها بهعنوان یک حواس پرتی احساسی عمل نمیکرد، بلکه یک پاک کننده ذهن بود. و به حدی موثر بود که بازی کردن آن هنگام استراحت نهار را در پیش گرفتم تا استرسهای صبح را با خودم به جلسات بعدازظهر منتقل نکنم. (یا حداقل راندهای بازی میان روزم را اینگونه توجیه کردم)
«انگار آگاهی ذهنی و روانی همیشه برایم دست یافتنی بوده، پس برای آن تلاشی نکردم.»
محتاطانه بازی کردن باعث میشود مجبور باشم همیشه حواسم را جمع کنم. باید جهت شلیکها را بسنجم، به یک دورنمای ثابت چشم بدوزم و مراقب صدای غژ غژ کفپوشی که زیر پاهای یک رقیب از همه جا بیخبر که در حال گشتن در خانهام است، باشم. به زمان داده شده یا بحثهای تکراری که انجام دادنشان به افسوس خوردن منجر میشود اهمیتی نمیدهم. با هر«Chicken Dinner» (برنده شدن) که به دست میآورم، پاداش حاضر بودن در بازی را دریافت میکنم. اگر زود بمیرم، معمولا بخاطر این است که به جهان اطراف آواتارم دقت نکردم.
مردن و حذف شدن از جریان بازی مهم است. اگر در PUBG بمیرید دوباره به همان بازی برنمیگردید. بلکه به لابی انداخته میشوید و مجبورید تا جمع شدن گروه صد نفری از بازیکنان دیگر در آنجا پرسه بزنید. به دلیل اینکه بازی ذاتا تصادفیست، نمیتوان مطمئن بود که در هر راند جدید اسلحههای مدنظرتان را پیدا کنید، یا ماشینی سر راهتان پیدا شود. و احساس حیاتی بودن در تک تک تصمیماتی که میگیرید وجود دارد.
یک چیز خوب یا حتی بهتر در بازی این است که لولآپی وجود ندارد. بازی Call of Duty: WWII در یکی از پنج شنبههای امسال بیرون آمد. من در یکشنبه بعد از آن، دانلودش کردم. حتی قبل از اینکه بتوانم پایم را در مولتیپلیر بگذارم، افرادی بودند که در بازی به پرستیژ رسیده بودند. بازی تلاش بسیاری برای اینکه به من احساس پیروزی و موفقیت بدهد کرد، اما همیشه در مسابقات احساس اینکه آن جا جای من نبود به من دست می داد. مگر اینکه حاضر بودم ساعتها وقت صرف کنم و با رنج و زجر بسیار به لولآپ برسم، و بازهم با وجود بازیکنانی که سلاحهای بهتری داشتند، از قافله عقب بمانم.
« PUBG به عنوان پاک کننده ذهن عمل کرد.»
هر وقت دنبال راه فراری از استرس هستم، وقتم را صرف بازیای نمیکنم که به من احساس بیقدرت بودن بدهد. نشانهای نظامی صوری نمیتوانند اثر احساس انکار ناپذیر ضعف را پر کنند. چنین چیزی مثل جایزه دادن یک آب نبات چوبی شل و ول پس از آمپول زدن است؛ شیرینی نمیتواند حواس شما را از دردی که در بازویتان دارید پرت کند. این روزها وقتی Call of Duty بازی میکنم، خودم را در سینگل پلیر پنهان میکنم، جایی که حس پیشرفت و موفقیتم هر 20 ثانیه توسط صفحه Respawn له نمیشود.
در PUBG هیچوقت احساس نکردم که در ناامیدی به سر میبرم. بازیکنها تنها با لباسی که بر تن دارند (اگر لباسی بر تن داشته باشند) وارد بازی میشوند. از آنجا به بعد سرنوشتشان در دستان خودشان است. تنها مزیتی که بازیکنان کارکشته نسبت به تازه کاران دارند، دانستن نقشه است؛ مثلا کجا ماشینها یا سلاحهای بهتر ظاهر میشوند، فضای ساختمانها چگونه است و غیره. اما جزو 20 بازیکن برتر شدن برای تازه کاران با احتیاط و کمی شانس به سادگی امکان پذیر است. از آنجا به بعد، مهم به کارگیری هوش در بازی است.
موفقیت نیز مضاعف نیست. چون فقط یک بازیکن هر راند را میبرد، مرگ تقریبا غیرقابل اجتناب است. بازیکنها هستند که موفقیت را برای خودشان معنی میکنند - مثلا جزو 50 نفر یا 20 نفر اول شدن؛ سه نفر یا پنج نفر کشتن. بیشتر اوقات شما برای گذشتن از رکورد قبلی خود تلاش میکنید تا شکست دادن بازی کنان دیگر. این جابهجا کردن مرزهای موفقیت به مراتب بهتر است و اجازه میدهد عادیترین بازیکنها هم پس از چند راند حس موفقیت را تجربه کنند.
مانند این بازی کم پیدا میشود که بتواند اینگونه احساس پیشرفت را در شما ایجاد کند. آیا سازندگان PUBG در نظر داشتند یک بازی شوتر که دارای فواید روانشناسانه باشد، طراحی کنند؟ احتمالا نه، ولی از کمکی که به من کرد قدردانی میکنم. اگر شما هم برای کاهش استرس از بازیهای ویدیویی خشن بهره میبرید PUBG را امتحان کنید. ممکن است آرامش بیشتری نسبت به چیزی که انتظارش را داشتید دریافت کنید.
و اگر هنگام بازی دختر بلوند نسبتا بدون لباسی را دیدید که وارد خانهای میشود، ابتدا حمام را چک کنید!
نظرات