دیوید کیج را شاید بتوان یکی از پر حاشیهترین کارگردانان تاریخ بازیهای ویدئویی نامید. کسی که بازیهایش مخالفان و موافقان زیادی دارند و در تمامی محافل همواره میتوان کسانی را پیدا کرد که دربارهی آثار او حرفهای ضد و نقیضی میزنند. شکی نیست که همهی بازیهای دیوید کیج از داستان فوقالعادهای بهره میبرند. او در خلق ماجراهای پیچیده، عمیق و احساسی یک نابغهی تمام عیار است اما واژگان پیچیده، عمیق و احساسی فقط بخش کوچکی از کاری است که دیوید کیج در هر یک از بازیهایش انجام میدهد. داستان بازیهای کیج به معنا و مفهوم واقعی شاخهشاخه شونده هستند. بدین معنا که با هر انتخاب ریز و درشت، این احتمال هست که مسیر بازی شما به طور کلی تغییر کند. مفهوم داستان چند شاخه در بازیهای کیج همانند بازیهای تلتیل نیست که به طرز احمقانهای تمام انتخابها به یک مسیر بینجامد. بلکه همهی تعاملات شما در بازی روی داستان تاثیرگذار خواهند بود. در اینکه بخش داستان بازیهای کیج قدرتمند و گاها بی رقیب هستند تردیدی نیست اما بیشتر مخالفان او بر سر مسائلی چون گیمپلی بحث میکنند. بازیهای دیوید کیج همیشه گیمپلیهای متفاوتی داشتهاند. عدهی زیادی بر مکانیکهای عجیب و غریبی که او وارد بازیهایش میکند خرده میگیرند و از به کار گیری بیش از اندازهی QTEها شکایت میکنند. نقدهای زیادی در این زمینه بر آثار کیج وارد شده اما تا این لحظه او هیچ وقت از سبک و سیاق خاصش عقبنشینی نکرده! گذشته از همهی این بحثها، فرقی نمیکند که جزو کدام دسته باشید. فرقی ندارد مکانیکهای بازیهای کیج را دوست داشته باشید یا نه. مهم این است که همه از شیوهی داستانگویی خاص او لذت میبرند. دیوید کیج اکنون پس از ارائهی شاهکارهایی چون Beyond: Two Souls و Heavy Rain، برای ساخت کاملترین و بلند پروازانهترین بازیاش خیز برداشته. شاهکاری به نام Detroit: Become Human.
اندرویدها و انسانها؛ تفاوت چیست؟
همهی این داستانها با انتشار دمویی تکنیکی به نام کارا بوجود آمد. دمویی که شکلگیری یک روبات انساننما به نام کارا را نشان میداد و سعی داشت احساسات انسانی را در چهرهی یک روبات شبیهسازی کند. پس از آن استودیوی Quantic Dream و بازی در دست ساختشان در سکوتی کامل فرو رفت و هیچکس از آنها و پروژهشان خبری نداشت. آنها مجددا در مراسم E3 سال 2013، با یک دموی تکنیکی دیگر بازگشتند که یک جادوگر و یک گابلین را نشان میداد. البته آنها تایید کردند که بازی جدید هیچگونه ارتباطی با جادوگر و گابلین ندارد و این دمو صرفا برای نمایش قابلیتهای جدید انجین آنها طراحی شده. سوالی که همه از خود میپرسیدند این بود که پس کارا چه شد؟ آیا او قرار است موضوع بازی بعدی کوانتیک دریم باشد یا اینکه باز هم صرفا با یک دموی تکنیکی طرفیم؟ پس از انتظاری چند ساله استودیوی کوانتیک دریم تصمیم گرفت به این شایعات پایان دهد و رسما شاهکار زیر دستش را به همه معرفی کند. کارا، موضوع اصلی داستان بازی جدید است.
ماجرای بازی دیترویت در آیندهای نزدیک اتفاق میافتد. در دنیایی که روباتها به قدری پیشرفت کردهاند که می توانند درست همانند ما انسانها راه بروند، حرف بزنند و کارهای مختلف انجام دهند. آنها حتی توانایی تفکر و تجزیه و تحلیل کردن را دارا هستند و این برای آنها این امکان را فراهم آورده تا در بسیاری از موقعیتهای شغلی جایگزینی برای انسانها باشند. این روباتها که درون بازی با لفظ «اندروید» صدا زده میشوند، از هر لحاظ شبیه انسانها هستند. تنها تفاوتی که میشود با آن یک انسان را از یک اندروید تشخیص داد، علامت مخصوص آبی رنگ کنار گونههای آنها و یا رنگ آبیای که در لباسهای آنها به کار رفته است. اندرویدها در دنیای جدید بردگانی برای انسانها هستند و مشاغل زیادی از جامعه بر عهدهی آنها گذاشته شده.
داستان بازی از دید سه اندروید دنبال میشود. در بازی جدید کیج قرار نیست در نقش انسانها بازی کنیم. به گفتهی خود او: «قرار نیست در دیترویت ما نقش انسانهای مظلومی را داشته باشیم که روباتهای بدجنس آنها را تهدید میکنند. در این بازی انسانها نقش آدمهای خوب و روباتها نقش آدمهای بد را بازی نمیکنند؛ بلکه این بار روباتها آدمهای خوب و انسانها آدمهای بد هستند.»
زندگی انسانها و اندرویدها طبق روال ثابت خود پیش میرود تا اینکه انسانها متوجه برخی رفتارهای عجیب در اندرویدها میشوند. برخی از اندرویدها به دلایل نامعلومی خودکشی میکنند؛ برخی از آنان بی دلیل کار و وظیفهی خود را ترک میکنند و در این میان عدهای نیز کارهایی را بر ضد انسانها انجام میدهند. این درست نقطهای است که داستان Detroit از آن شروع میشود.
دنیای این بازی بر پایهی اندرویدها و رابطهشن با انسانها شکل گرفته است. کیج قصد دارد در بازی جدیدش به این مفهوم بپردازد که اصولا «انسان بودن» چه معنا و مفهومی دارد؟ در دنیایی که روباتهایی به شکل انسانها حضور دارند و وظیفهی خدمت به آنها را بر عهده گرفتهاند چه اتفاقاتی خواهد افتاد و واکنش انسانها در این مواقع چیست؟ آیا روباتهایی که طوری طراحی شدهاند که همانند انسانها شرایط را تجزیه و تحلیل کنند، تصمیم بگیرند و یا حتی احساساتی شوند میتوانند اندک اندک ویژگیهای یک انسان معمولی را داشته باشند؟ آیا آنها هم باید در جامعه از حق و حقوق مدنی خودشان بهرهمند شوند؟ یا اینکه همیشه باید نقش برده را داشته باشند؟
نخست باید به این موضوع اشاره کنم که ایدهی کلی بازی ممکن است در نگاه اول شدیدا کلیشهای به نظر برسد. شاید تابحال صدها بازی؛ فیلم، رمان و دیگر محصولات حوزهی سرگرمی به موضوع احساساتی شدن روباتهای مکاینی پرداخته باشند. نمونهاش همین NieR: Automata خودمان که مدت زیادی هم از عرضهاش نمیگذرد. یا حتی بازیای مانند Fallout 4 که از قضی پرداخت بسیار زیبایی نیز به این مقوله داشت. اما شاید بتوان با جرئت گفت چیزی که اثر دیوید کیج را با همهی این بازیها و داستانها متفاوت میکند نگاه خاص آن به مقولهی انسانیت است. بیپردهتر بگویم. بازی کیج آنقدر رسا و هنرمندانه طراحی شده که حتی تریلرها و نمایشهای پیش از عرضهاش نیز ما را به فکر فرو میبرد. وای به حال زمانی که خود بازی نیز رسما عرضه شود و همهگان را در فضای عجیب و غریب خود غرق کند. موضوع بازی کیج شاید دربارهی روباتهایی باشد که شکلی انسانی به خود گرفتهاند اما باطن آن فقط و فقط دربارهی انسانهاست. کیج با بازی جدیدش یکی از مهمترین سوالات بشریت را مطرح میکند: چه جوهری درون این موجود دو پا و دو دست پنهان شده که او را به انسان تبدیل کرده؟ چه چیز باعث میشود که آدمیزاد از یک هوش مصنوعی متفاوت باشد؟ آیا گسترش هوش مصنوعی میتواند در آینده به «انسانسازی» ختم شود؟ داستان بازی به شاخههای زیادی از فلسفهی مابعدالطبیعه میپردازد و سوالات مهم (و به شدت خطرناک!) بشر را به همراه دیدگاه احتمالی کارگردان، به شکلی هنرمندانه در بطن بازی گنجانده. دیوید کیج موفق شده حتی قبل از عرضه شدن بازیاش به صورت رسمی ما را در این زمینه به فکر وادارد. پس از اگر منصف باشیم، او تا اینجای کار شدیدا موفق بوده.
دیترویت سه کارکتر قابل بازی دارد. سه کارکتر که هر کدام داستان مخصوص به خودشان را دارند و قرار است با دنبال کردن ماجراهای آنها به صورت موازی، داستان بازی را متوجه شویم. در واقع دنبال کردن اتفاقات قصه از دید چند شخصیت سبک دیوید کیج است. سبکی که آن را از فارنهایت آغاز کرد و همچنان ادامه میدهد. هر یک از کارکترهای درون بازی، در دنیای واقعی یک بازیگر دارند. بازیگرانی که علاوه بر صداپیشهگی، کار موشن کپچر بدن و صورت شخصیتها را نیز انجام میدهند. این باعث میشود بازی علاوه بر واقع گرایی، هماهنگی عجیبی میان اجزای مختلفش داشته باشد و بازیگران هر چه بیشتر با نقشهایشان یکی شوند. بد نیست اندکی با سه کارکتر اصلی و همینطور بازیگری که نقش آنها را بر عهده گرفته آشنا شویم.
کانر
کانر اندروید باهوشی است که وظیفهی یک کارآگاه را بر عهده دارد. او طوری برنامه ریزی شده که میتواند صحنههای جرم را بررسی کرده و با ثبت شرایط و ویژگیهای مکانی و زمانی، به یک شبیه سازی مجازی از وقایعی که رخ داده دسترسی پیدا کند. او مدرنترین و جدیدترین ساختهی کمپانی سایبرلایف است و در میان دیگر اندرویدها هم تکنولوژی پیشرفتهتری دارد و هم بسیار گرانقیمتتر است. او به اسکنرهای بسیار دقیقی مجهز است که میتواند به کمکشان محیط اطرافش را با دقت ذرهای اسکن و بررسی کند و بدین ترتیب با شبیهسازی اتفاقاتی که در محیط رخ داده، از جزئیات پروندههای سخت و پیچیده سر در آورد. از مدل کانر فقط و فقط پروتوتایپهایی ساخته شده که یکی از آنها برای گذراندن دورهی تست، برای نیروهای پلیس فرستاده شده تا در حل پروندهی اندرویدهای خاطی آنان را یاری کند. در میان شخصیتهای اصلی، کانر در ابتدا یک شخصیت منفی است و احتمالا قرار است مقابل دیگر شخصیتهای اصلی بایستد. وظیفهی او این است که اندرویدهایی را که از برنامهریزی خود تخطی میکنند و از خودشان رفتارهای عجیب نشان میدهند را بازداشت کرده و جلوی فعالیت آنها را بگیرد. این کار باعث میشود احتمالا درگیریهایی با مارکوس و یا حتی کارا نیز داشته باشد. او در نمایشهای بازی باید دخترکی کوچک را از دست اندرویدی که دست به اعمال خشونت آمیز میزد نجات میداد و برای این کار مجاز بود از هر روشی که میداند استفاده کند. او همواره از دستورات مشخصی پیروی میکند که روی صفحه نقش میبندند: «دختر را نجات بده، به هر قیمتی که شده.» در مقابل همهی اندرویدهای قابل بازی و یا غیر قابل بازیای که تابحال در نمایشهای بازی معرفی شدهاند، کانر از ویژگی های انسانی کمتری بهره میبرد. حرکات و رفتارهایش کاملا روباتگونهاند و همواره منطقی و سرد رفتار میکند. احساس به معنای واقعی درون او جایی ندارد. در دموی بازی کانر میتواند بدون توجه به موقعیت خطرناک دختر کوچک و بیتابیهای مادر او، برای مدتی طولانی با ماهیهای آکواریوم بازی کند و توجهی به وضعیت نداشته باشد. صدای او نیز همواره تن خاصی دارد و هیچ نشانی از هیجانات انسانی در آن یافت نمیشود.
Bryan Dechart
برایان دیچارت در شهر سالت لیک سیتی، واقع در ایالت یوتا به دنیا آمد و در شهر دیترویت، (چه تصادف جالبی!) واقع در ایالات میشیگان بزرگ شد. او در دانشگاه نیویورک به تحصیل رشتهی بازیگری پرداخت و در این زمینه درخششهای زیادی داشت. فعالیت هنری او از سال 2009 و با فیلم Guiding Light آغاز شد و چند سال بعد دیچارت به خاطر ایفای نقش Eli Chandler در مجموعهی تلوزیونی Jane By Design، شهرت پیدا کرد. Roommate Wanted و As Good as You کارهای اخیر این بازیگر هستند.
کارا
کارا یکی دیگر از شخصیتهای قابل بازی است که به طور کلی میتوانیم وجود این بازی را مدیون او بدانیم. طبق گفتههای کیج، زمانی که مخاطبان از دموی کارا استقبال فراوانی کردند اعضای کوانتیک دریم به این فکر افتادند که حال اگر کارا به دنیای بیرون قدم بگذارد چه اتفاقاتی برای وی رخ خواهد داد؟ و همین سوال بود که کلیت بازی را شکل داد. کارا از همان ابتدا نیز در دموی به نمایش در آمده با بقیه متفاوت بود. او به شکلی واضح با دیگر اندرویدها فرق داشت و در حالی که دیگران از دستورات اطاعت میکردند، او به مفاهیمی مانند امید، عشق و زندگی میپرداخت. پس از شکلگیری ایدهی دیترویت، سازندگان بازی مجددا به سراغ Valorie Curry رفتند و از او درخواست کردند تا در این بازی نقش شخصیت کارا را ایفا کند. اگرچه چهرهی کارا در نمایشهای اخیر شباهتهای فراوانی به جنیفر لارنس دارد! اما یقینا میدانیم که او بازیگر این نقش نیست. با توجه به تریلرهایی که از بازی به نمایش در آمده میدانیم که کارا مدتی قبل به خانوادهای متشکل از یک زن و شوهر و یک دختر کوچک خدمت میکرده. با استناد به گفتههای دخترک، میدانیم که رفتار خشونت آمیز پدر خانواده موجب آسیب دیدن کارا شده و او برای تعمیر پس فرستاده میشود. او پس از گذراندن دورهی تعمیرات خاطرات گذشته را به یاد نمیآورد و اصطلاحا ریست میشود. این بار کارا خانوادهای از هم پاشیده را میبیند که در آن پدری مریض و بی اعصاب، کودک خود را مورد آزار و اذیت قرار میدهد. تاد، پدر خانواده رانندهی تاکسیای بوده که از کار خود اخراج میشود و در زندگی زناشوییاش مشلات فراوانی را تجربه میکند. برخوردهای او با دخترش آلیس، آنقدر تلخ و غیر قابل تحمل هستند که کارا به ناچار مجبور میشود «قفس ذهنی»ای که در دنیای دیترویت برای اندرویدها در نظر گرفته شده را بشکند و از دستورات سرپیچی کند. و این درست جایی است که پای این اندروید هم به ماجراهای عجیب شهر دیترویت باز میشود. او به همراه آلیس از خانهی تاد میگریزد و این فرصت را دارد که در کنار این دخترک معصوم، شاهد اتفاقات و وقایع خشونتآمیزی باشد که در شهر دیترویت در جریان است.
Valorie Curry
Valorie Curry بازیگر آمریکایی سینما و تلوزیون است که تابحال در فیلمها و سریالهای مختلفی نقش آفرینی کرده. او به عنوان کوچکترین دختر خانواده در شهر اورنج، واقع در ایالت کالیفرنیا به دنیا آمد و تحصیلات خود را در دبیرستان سونورا گذراند. او در دانشگاه فولرتون ایالت کالیفرنیا، در رشتهی تئاتر ادامه تحصیل داد و پس از آن فعالیتهای هنریاش را در همین زمینه متمرکز کرد. نخستین حضور او جلوی دوربین در سال 2005 و در سریال Veronica Mars رخ داد. او سپس در فیلمها و سریالهای دیگری نیز به ایفای نقش پرداخت که از جملهی آنها میتوان به The Twilight Saga: Breaking Dawn – Part 2، The Following و Blair Witch اشاره کرد.
مارکوس
مارکوس سومین شخصیت قابل بازی دیترویت است و نسبت به کارا و کانر از همه دیرتر معرفی شد. در گذشته مارکوس هم یکی از اندرویدهایی بود که فقط و فقط ساخته شده بود تا برای انسانها بردگی کند. او خدمتکار نقاش پیری بود که پس از سالها کار و فعالیت هنری، در بستر بیماری افتاده بود و روزهای آخر عمرش را میگذراند. مارکوس به او خدمت میکرد و در حین انجام کارهایش، به سخنان او نیز گوش میداد. همصحبتی آنها پس از مدتی باعث شد رابطهی خاصی میانشان برقرار شود و پیوندی ناگسستنی میان یک اندروید و یک انسان شکل گیرد. پیرمرد مارکوس را درست مانند پسر خودش میدید و مارکوس هم نسبت به او احساسی پدر گونه داشت. پیرمرد نقاش، او را با مفاهیم زیبایی چون موسیقی، هنر و ادبیات آشنا کرد و روحیهی زیباییشناسی انسانی را در وجود او زنده کرد. همه چیز به خوبی پیش میرفت و رابطهی آنها روز به روز نزدیکتر میشد اما فقط و فقط یک نفر بود که از این وضعیت رضایتی نداشت. پسر واقعی پیرمرد. او از همان لحظهای که فهمید رابطهی عجیبی میان پدرش و یک اندروید شکل گرفته، ساز مخالفتش با مارکوس را نواخت. دشمنیهای پیدرپی او مارکوس را رنجاند و سرانجام او را به جایی رساند که از انسانها متنفر شد و تصمیم گرفت علیه آنها قیام کند. البته هنوز مشخص نیست که بعد از جریانات پیرمرد بر مارکوس چه گذشت که او به این مرحله رسیده اما تا جایی که میدانیم مارکوس در نمایشهای بعدی بازی رهبری یک انقلاب را بر عهده گرفته. در تریلری که از مارکوس به نمایش در آمد میتوان شخصیت دیگری به نام نورث (North) را نیز مشاهده کرد که به نظر میرسد از نزدیکترین دوستان مارکوس باشد. آنها با حمله به مراکز مختلف فروش سعی میکنند اندرویدهای در بند را رها کنند و با برپا سازی یک انقلاب، انسانها را وادار کنند که برای آنان نیز حق و حقوق زندگی کردن قائل شوند. مارکوس شخصیتی است که مستقیما مقابل کانر قرار میگیرد. او سعی دارد اندرویدها را بر ضد انسانها متحد کند، حال آن که کانر سعی میکند اندرویدهای خاطی را سرکوب کند و از رخ دادن این انقلاب جلوگیری نماید. مشخص نیست که در ادامهی داستان بازی قرار است شاهد چه اتفاقاتی باشیم. آیا کانر نیر قرار است پس از مدتی به جنبش مقاومت بپیوندد؟ یا این که مارکوس و تیمش سر انجام به زانو در خواهند آمد؟
Jesse Williams
جسی ویلیامز، بازیگر سی و شش سالهی آمریکایی، در شهر شیکاگو متولد شد. مادرش اهل سوئد و پدرش مردی آفریقایی-امریکایی بود. برادران او در زمینهی هنرهای تجسمی به موفقیتهای فراوانی رسیده بودند و پدر و مادرش نیز این رشته را در دبیرستانها تدریس میکردند و به آن علاقهمند بودند. به خصوص مادرش که در سفالگری تبحری مثالزدنی داشت. جسی تحصیلاتش را در دانشگاه تمپل ادامه داد و در رشتهی مطالعات آفریقایی-آمریکایی و همچنین هنرهای تصویری مهارت یافت. او پس از شش سال تدریس، در سال 2005 فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد و هماکنون بیشتر با ایفای نقش دکتر جکسون اوری در سریال تلوزیونی Grey's Anatomy شناخته میشود. حضور او در فیلمهایی چون The Butler و The Cabin in the Woods را میتوان از مهمترین فعالیتهایش در سینما نام برد.
هر آنچه از تریلرها دریافتهایم
این بار به جای این که در چند تیتر به شرح گیمپلی و دیگر نکات بازی بپردایم، سعی میکنیم تا با پرداختن به سه تریلر اصلی بازی که دربارهی سه شخصیت قابل بازی آن است، به صورت جزء به جزء نکات مهم و جذابتر آن را شرح دهیم. نگران نباشید! با خواندن این موارد به درک صحیحی از وضعیت گیمپلی، داستان و دنیای بازی خواهید رسید! البته حتما باید قبل از مطالعه تریلرهای بازی را تماشا کنید. آنها را در ادامه برایتان قرار دادهایم:
تریلر اول – معرفی کارا
نخستین تریلری که آن را بررسی میکنیم شخصیت کارا را معرفی خواهد کرد. این تریلر اطلاعات خوبی را درون خود مخفی کرده که ذکرشان خالی از لطف نیست.
- نخستین چیزی که خودنمایی میکند، تابلویی است که عبارت Android City روی آن نقش بسته. میتوان از این تابلو فهمید که این شهر به خاطر حضور اندرویدها درون آن، در سرتاسر جهان به شهرت رسیده. ظاهرا فرهنگ استفاده از اندرویدها در بازهی زمانی بازی هنوز آنقدرها هم همه گیر نشده است و فقط مختص به شهر دیترویت و اطراف آن است.
- محلهها و خانههای متروکهای که به حال خود رها شدهاند نشان از مهاجرت افراد به بخشهای مرکزی شهر دارند. جایی که خیابانهای پر زرق و برقش حس بودن در آینده را تلقی میکند.
- مراحل شکلگیری شخیت کارا را مشاهده میکنیم. این بخش در واقع بازسازیای است از دموی تکنیکی کارا که سالها پیش به انتشار رسیده بود.
- نمایی از شهر دیترویت به نمایش در میآید که پیشرفتهای تکنولوژیکی را نشان میدهد. در همین قاب میتوان نام کمپانیای به نام «سایبرلایف» (Cyberlife) را مشاهده کرد. به نظر میرسد این کمپانی تولید کنندهی اندرویدها است و امتیاز تولید آنها را در انحصار خود دارد. ظاهرا سایبرلایف و اعضا و روسای احتمالی آن نقش مهمی در داستان بازی خواهند داشت. چرا که ردپاهای مختلفی از آنها در دیگر تریلرها نیز به چشم میخورد.
- در نمایی دیگر از این تریلر، میتوانیم تصویر یک مشت را روی یکی از دیوارها مشاهده کنیم. تصویری که به کمک اسپری روی دیوار نقاشی شده و عبارت Human Resistance در زیر آن به چشم میخورد. به نظر میرسد این نشان به کمپینی از انسانها تعلق داشته باشد که سعی دارند اندرویدها را از اجتماعات انسانی بیرون کنند. میدانیم که افراد زیادی با حضور اندرویدها مخالفاند و معتقدند آنها بیش از اینکه به مردم نفع برسانند، زیان و خرابی به بار خواهند آورد. ظاهرا در دنیای بازی انسانها نیز همانند اندرویدها به تشکیل گروههای مقاومت کوچک و بزرگ روی آوردهاند.
- در ادامه شاهد نمایی از یک بیلبورد هستیم. روی این بیلبورد تبلیغاتی عبارت «New Model Out Now!» را مشاهده میکنیم. شاید دنیای دیترویت و مردمش با چنین صحنههایی خو گرفته باشند اما دیدن چنین چیزی برای ما بسیار ترسناک و عجیب است! یک اندروید انسان نما در این موقعیت درست مانند محصولی مثل یک تلفن همراه است که پس از توسعهی مدل جدیدش روی بیلبوردها میرود و به فروش گذاشته میشود!
- کارا با دیدن قطرههای باران شگفتزده میشود و برای لحظاتی زیر باران میایستد. او به تازگی مشغول تجربهی «زندگی» است و حال و هوای نوزادی را دارد که در سن بیست و چند سالگی زندگی را آغاز کرده. به همین خاطر پدیدههایی چون باران برایش بسیار جدید و دوست داشتنی است. صحنهای که در آن همهی مردم زیر چترهایشان پناه گرفتهاند و کارا زیر باران راه میرود زیباییهای عجیبی را درون خود مخفی کرده و خوشسلیقهگی طراحان و کارکردانان بازی را نشان میدهد.
- نمای بعدی پارکینگ موقتی اندرویدها است. علاوه بر اینکه در این نما میتوانیم تفاوت ظاهری میان اندرویدها و انسانها را مشاهده کنیم (دایرهی آبی رنگ روی سر و مثلث آبی روی سینه)، دیدگاه جامعه نسبت به آنها را نیز در مییابیم. آنها به معنای واقعی کلمه «محصول» تلقی میشوند و هیچگونه حق و حقوقی برایشان تعریف نشده است.
- گروهی از انسانها را میبینیم که به وجود اندرویدها معترض هستند. ظاهرا اندرویدها علاوه بر دردسرهایی که به بار آوردهاند، از لحاظ شغلی نیز موقعیت بسیاری از انسانها را به خطر انداختهاند. سر کار رفتن اندرویدها به جای انسانها در بسیاری از موقعیتهای شغلی جامعه عدهی بسیاری را از کار بیکار کرده است. آنها که از نان خوردن افتادهاند چارهی کار را در اعتراض به اندرویدها دیدهاند.
- نمای بعدی باجهی فروش اندرویدها را نشان میدهد. جایی که شما میتوانید درست همانند وسایل خانه، اندرویدها را نیز خریداری کنید. نکتهی بسیار جالب قیمت این اندروید است که با مبلغ هشت هزار دلار مشخص شده! ظاهرا ساخت هر اندروید هزینهی بسیار بالایی نیز برای تولید کننده داشته است!
- نمای بعدی نیز بسیار جالب است و اندرویدی را نشان میدهد که وظیفهی اصلی اش این است که یک چتر را هنگام راه رفتن یک زن، روی سر او نگه دارد!
- و در نمای بعدی زیباترین صحنهی تریلر را میبینیم. کارا اندرویدی است که بر خلاف همهی اندرویدهایی که به نمایش در آمدند، به دلایلی که مشخص نیست آزادانه در خیابان حرکت میکند. اندرویدی که درون قفسهی خرید قرار دارد او را مشاهده میکند و به حال آزادیاش قبطه میخورد!
تریلر دوم – معرفی مارکوس
این تریلر داستان شخصیت مارکوس را بیان میکند. او به نوعی یکی از رهبران قیام اندرویدها است و آنها را راهنمایی میکند تا بتوانند حق و حقوق نداشتهی خود را از انسانها بگیرند.
- مارکوس در صحبتهای خود به پنج فروشگاه بزرگ سایبرلایف اشاره میکند. محلهایی که اندرویدها در آنها به صورت عمده به فروش میرسند. (و البته در کنار آنها مکبوکها و تلفنهای همراه هم عرضه میشوند!) این فروشگاهها احتمالا نقش مهمی در داستان خواهند داشت و مخصوصا در خط داستانی مارکوس احتمالا به این اماکن سری خواهیم زد.
- مارکوس در این تریلر قابلیت عجیب و غریبی دارد. او میتواند با لمس کردن دیگر اندرویدها، پیام خود را به آنها برساند. در صحنههایی که به نمایش در میآیند، مارکوس با گذاشتن دست خود بر سر شانههای دیگر اندرویدها، به آنها میفهماند که کیست و برای چه چیزی آمده. آنها نیز با همین ارتباط کوچک درک میکنند که مارکوس برای چه هدفی میجنگد. این قابلیت بیشتر تداعی کنندهی توانایی مورچههاست. آنها نیز با تماس دادن شاخکهایشان میتوانند آنچه در سر دارند را به یکدیگر انتقال دهند.
- البته توانایی مارکوس کمی پیچیدهتر نیز هست. نه فقط اندرویدها، بلکه سایر وسایل الکترونیکی نیز با یک لمس مارکوس قابل هک شدن هستند. برای مثال او میتواند فقط با لمس کردن درب یک کامیون، آن را در اختیار گرفته و پشت فرمانش بنشیند. این قابلیت مسلما راههای بسیاری را برای پیش برد مراحل در اختیارمان قرار میدهد.
- اندرویدها از تفنگهای اسپری مانندی استفاده میکنند که اشکال مختلفی را روی دیوارها رسم میکند. البته طرز کار آنها و همچنین علائمی که روی دیوارها میکشند اندکی عجیب و غریب است.
- کانر و کارا کارهای مارکوس و تیمش را از تلوزیون تماشا میکنند و از چهرههایشان نیز پیداست که چندان خوشحال نیستند. کارا به همراه آلیس (دخترکی که او را از دست پدر ظالمش نجات داد) به تماشا نشسته و این نشان میدهد اتفاقات و قضایای آلیس و پدرش از لحاظ زمانی پیش از این تریلر به وقوع پیوستهاند.
- تریلر در لحظاتی، درختی را نشان میدهد که انواع و اقسام انتخابهای شما در شاخههای آن موجود است. شما باید در موقعیتهای زیادی از میان گزینههای معقولی همچون «رفتار صلح آمیز» یا «آشوب طلبی» یا حتی «کشتن» و یا «ترحم» یکی از انتخاب کنید. اگر کمی بیشتر به صحنههای تریلر دقت کنید میتوانید عبارت Choose your symbol را مشاهده کنید. شما حتی میتوانید نماد قیام خود را برگزینید! انتخاب میکنید که قیام اندرویدها بر پایهی خشونت باشد یا اینکه منطق و صلحجویی پیشه کند! تعداد و تنوع انتخابهای بازی از آنچه سازندگان میگفتند نیز سرسام آورتر به نظر میرسد!
تریلر سوم – معرفی کانر
در این تریلر سومین شخصیت قابل بازی به نمایش در میآید. کانر کارآگاهی است که در واقع در جبههی انسانها خدمت میکند و احتمالا در آینده وظیفه خواهد داشت به مبارزه با مارکوس و اندرویدها بپردازد. گفتنی است که این بخش از بازی در حال حاضر به صورت یک دموی رایگان در دسترس علاقهمندان قرار دارد.
- طراحی چهرهها و انیمیشنهای آنها به اندازهای عالی به نظر میرسد که میتوانید دقیقا از روی صورت انسانها به احساسات درونشان پی ببرید. همین مسئله در مورد اندرویدها نیز صادق است و خشکی برخورد آنها ذات روبات گونهشان را به وضوح نشان میدهد.
- وقتی گیمپلی بازی رسما آغاز شد متوجه میشویم که دوربین بازی کاملا قابلیت چرخش دارد. البته در برخی مواقع زاویهی دوربین ثابت میشود اما شما به همهی زوایای پنهان محیطها دسترسی خواهید داشت.
- کانر قابلیت مهمی دارد که در حل پروندهها به وی کمک میکند. با فشردن کلید R2 میتوانید محیط اطرافتان را اسکن کنید و موارد مهم آن را شناسایی کنید. در این حالت نه تنها دشمنان و موارد خطرناک مشخص میشوند، بلکه حتی میتوانید تمامی اشیایی را که قابلیت تعامل با آنها برایتان فراهم است را مشاهده کنید.
- کانر با فرماندهی عملیات صحبت میکند اما به نظر میرسد او به طور کلی دل خوشی از اندرویدها ندارد. کینه را میشود در تک تک کلمات جناب فرمانده مشاهده کرد و این نشان دهندهی وضعیت خراب شهر دیترویت است.
- عدد مهمی در بالای صفحه نشان داده میشود. این عدد درصد موفقیت کانر در ماموریت است و با فعالیتهای مختلف او افزایش و یا کاهش پیدا میکند. هر چه کانر بتواند اطلاعاتش دربارهی موقعیت را بیشتر کند، این عدد نیز افزایش یافته و موفقیت او محتملتر میشود.
- کانر برای اسکن محل جرم نوعی قابلیت مخصوص دارد که بیش از هر چیز تداعی گر بازیهای سری Arkham است. درست همانند بتمن، کانر نیز میتواند با بررسی کردن شواهد و مواردی همچون جای گلولهها و محل افتادن جنازهها، صحنهی جرم را برای خود بازسازی کرده و تشخیص دهد میان مقتول و قاتل دقیقا چه اتفاقاتی رخ داده است. با این قابلیت کانر حتی میتواند مدرکهای جدیدی را نیز کشف کند. مثلا با بازسازی صحنه جرم متوجه میشود که پس از شلیک، اسلحه به کدام سو پرتاب شده است. با همین روش کانر متوجه میشود پدر خانواده (که توسط اندروید عصبانی به قتل رسیده) لحظاتی پیش از مرگش مشغول مرور صفحات فروشگاه سایبرلایف بوده و قصد داشته اندروید خود را تعویض کند!
- به نظر میرسد دیوید کیج بالاخره توانسته فرمولهای خوبی را برای شکل دادن به گیمپلی بازیهایش پیدا کند. ظاهرا دیگر شاهد به کارگیری مکانیکهای فضایی و کرهمریخی در بازیهای او نباشیم و به جای آن بتوانیم به شکلی معقول با اتفاقات درون بازی ارتباط برقرار کنیم! بالا بردن شانس موفقیت با تعامل بیشتر با اجزای محیط مکانیک کاملا معقول و پذیرفه شدهای است که از قضی تا کنون نیز در بازی دیگری درست و حسابی به آن پرداخته نشده. اگر هم شده حداقل تا این اندازه پویایی در آن به کار نرفته! اگر کیج موفق شود آنچه در سر دارد را بیدردسر درون بازی پیاده کند میتوان انتظار یک بمب را داشت.
- درصد موفقیت حتی پس از رویارویی با اندروید عصبانی نیز در حال کم و زیاد شدن است. مقدار آن گاهی با انتخابهای کانر کم و زیاد میشود و گاهی نیز با عوامل محیطی. (مانند هلکوپتری که بدون هماهنگی کانر به وسط میدان آمده و همه چیز را به هم میریزد! ظاهرا جناب کیج باید یک اهرم فشار نیز درون بازی برای خود داشته باشد!)
جادوی موشن کپچر، پیوند بازی و سینما
از تریلرهای بازی که بگذریم، به مواردی میرسیم که هنوز چیزی از آنها به نمایش در نیامده است. تایید شده که بازی از QTE (یا همان Quick Time Event) استفاده خواهد کرد. (چیزی که دیگر به امضای نه چندان خوشآیند جناب کیج در بازیهایش تبدیل شده) اما در نمایشهای بازی مشخص نیست که چگونه قرار است از این عنصر در مراحل استفاده شود. امیدواریم که نمایش نیافتن این قابلیت در تریلرهای بازی نه از روی عمد، بلکه به معنای کم بودن آنها و استفادهی جزئی تیم از این عناصر منفور باشد. چرا که کیج پیشتر ثابت کرده که در استفادهی بیرویه از این عنصر استاد است و خیلی راحت میتواند زحمات تیم طراحی صحنههای اکشن را به هدر بدهد.
یکی از چیزهایی که شدیدا به دیترویت امیدوارمان میکند کارگردانی سینمایی خارقالعادهی کیج است. هر چه که احتمالا قرار است از صحنههای QTE بازی برنجیم، میتوانیم از کارگردانی استادانه و تاثیرگذار کیج لذت ببریم. لازم نیست مثال خاصی برایتان بزنم تا به این موضوع ایمان بیاورید. هر کدام از تریلرهای بازی را که دیده باشید میتوانید روایت سینمایی عالی بازی را درون آن حس کنید. بازیگرانی که در روند ساخت بازی کمک میکنند نیز یکی از مهمترین عواملی هستند که باعث میشوند بازی از همیشه تاثیرگذارتر و واقعیتر به نظر برسد. بازیهای دیوید کیج همواره سعی دارند احساسات انسانی را به تصویر بکشند و این رویه از زمان فارنهایت تا کنون ادامه دارد. اما اکنون که تکنولوژیهای ساخت بازیها به پیشرفتی مثال زدنی رسیده، سازندگان میتوانند از چهرهی بازیگران واقعی در بازیهای خود استفاده کنند. اینگونه از شر چهرههای روبات مانند و بی احساس لعنتی خلاص میشویم و بازیها را در قامتی خارقالعاده مشاهده میکنیم. هر نقش در بازی از یک بازیگر بهره میبرد و آنها علاوه بر صدا، موشن کپچر صورت و بدن شخصیت خود را نیز بر عهده دارند.
آیا دیترویت خشونت را ترویج میکند؟ حواشی پیرامون بازی از چه قرار است؟
Detroit: Become Human یکی از پر حاشیهترین بازیهای سال نیز هست. موضوعات حاشیهای به طرز عجیبی پیرامون این بازی زیاد است. از اعتراضات علیه خشونت بازی گرفته تا افشا شدن تصاویر و اطلاعات ترسناکی از روند ساخت بازی و حتی شایعات گرافیک داونگرید شده! نخستین مسئلهای که دربارهی این بازی در سطح جهانی مطرح شد مربوط میشود به دومین تریلر با محوریت شخصیت کارا. جایی که او به عنوان خدمتکار، به خانهای میرود که در آن یک پدر و دختر به تنهایی زندگی میکنند. کارا متوجه میشود که پدر روانی به هیچعنوان رفتار خوبی با فرزندش ندارد و او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد و با الفاظ رکیک خطابش میکند. در این تریلر صحنههایی از خشونت پدر علیه دختر به نمایش در میآید و همین موضوع باعث میشود صدای بسیاری از فعالان حقوق کودکان و سازمانها و نهادهای فعال در این زمینه بلند شود! از سرتاسر جهان، پیامهایی محکوم کننده علیه این بازی منتشر میشوند و حتی شخصیتهای سیاسی نیز در این مورد به اظهار نظر میپردازند. اتهامات حتی به سمت دیوید کیج نیز نشانه میروند و او حتی در مواردی تهدید میشود که باید این صحنهها را از بازی نهایی حذف کند! البته این نخستین بار نیست که در یک بازی ویدئویی خشونت علیه کودکان را شاهد هستیم و در واقع در مدیومهایی مانند سینما و ادبیات بارها شاهد موارد از این بدتر بودهایم. اما اینکه چرا حضرات فعال حقوق بشر حالا به داد و فریاد افتادهاند جای تعجب و سوال دارد! نظر عدهای نیز این است که این موارد، صرفا حربهی تبلیغاتی دیوید کیج و سونی است! و آنها میخواهند با این کار توجهات بیشتری را به بازی جلب کنند! قضیه از هر جا که نشات بگیرد، ما گیمرها به وضوح میدانیم که این سخنان از پایه بیاساساند. پدر آن دختر بچه نه به عنوان یک الگو برای به خرج دادن خشونت خانگی، بلکه به عنوان یکی از عوضیترین آدمهای روی این کرهی خاکی معرفی میشود! نه چیز دیگر. قرار نیست هر رفتار احمقانهای که از شخصیتهای منفی بازیها سر زد را نشانهای بر ترویج آن رفتار در نظر بگیریم. در همین راستا باید حرکت جناب کیج و تیمش را ستود که با بیانیهای جلوی همهی این مزخرفپراکنیها ایستادند و اعلام کردند هیچ بخشی از محتویات بازی حذف نخواهد شد و فعالنمایان حقوق کودکان هم میتوانند بروند پی کارشان! البته باید این نکته را بگوییم که صحنههای بسیاری از درون نسخهی نهایی بازی حذف شدهاند اما هیچ بخشی به خاطر خشونت خانگی سانسور نشده. به گفتهی کارگردان صحنههای حذف شده، صرفا برای ارائهی منظور و مفهومی که مد نظر سازندهها بوده به اندازهی کافی مناسب نبودهاند و تصمیم بر آن شده که برخی از آنها با صحنههای دیگر جایگزین و برخی خذف شوند.
دومین جریانی که پیرامون بازی به وجود آمد به انتشار اطلاعاتی از وضعیت نامناسب کارمندان استودیوی Quantic Dream مربوط میشود. ظاهرا چند تن از کارمندان سابق این استودیو که به دلایل نامشخصی از تیم کیج جدا شدهاند، اطلاعات و تصاویری را افشا کردهاند که نشان میدهند شرایط کاری برای اعضای این استودیو بسیار نامناسب است و دیوید کیج نیز رفتار بسیار شرمآوری با کارمندانش دارد. آنها به شوخیهای نژادپرستانه، سخنان بیادبانه و رفتار بیشرمانهی او اشاره کردهاند و گفتهاند دیوید کیج، توسط اعضای استودیو با الفاظی نظیر خدا و پیامبر صدا زده میشود! آنها تصاویری را از دیوارهای استودیو منتشر کردهاند که روی آنها پوسترهای نژادپرستانهای به چشم میخورد. البته دیوید کیج و استودیوی کوانتیک دریم، همهی این شایعات را دروغ خوانده و تکذیب کردهاند. اما عدهی فراوانی نیز بر این باور اند که کیج مشغول «خودزنی» است تا توجه بیشتری را به سمت بازی خود معطوف کند! چه میتوان گفت! ما در این باره نظری نداریم! قضاوت بماند با خود شما.
سومین جریان حاشیهای مربوط میشود به ویدئویی که چندی پیش در فضای اینترنت پخش شده بود. ظاهرا یکی از کاربران تیزبین یوتیوب، دو ویدئو از بازی را با یکدیگر مقایسه کرده و با انتشار ویدئویی عجیب، ثابت کرده که گرافیک بازی نسبت به گذشته شدیدا پسرفت داشتهاست. البته به دنبال انتشار این ویدئو، بیانیهای نیز از طرف سونی به انتشار رسید که ویدئویی که کاربر مذکور از آن استفاده کرده به هیچوجه حتی در کانال رسمی سونی نیز به انتشار نرسیده است و به نسخهی نهایی بازی نیز تعلق ندارد. توجیه سونی برای عوض شدن کیفیت چهرههای بازی نیز «مصنوعی و روباتی جلوه کردن» چهرهها است که منطقی به نظر میرسد. به شرطی که هنوز بشود جزئیات قابل قبولی را در (مثلا) لباسها و موهای شخصیتهای اصلی پیدا کرد. به هر صورت قضاوت دربارهی شایعات بازی به خود شما بستگی دارد اما از نظر ما هنوز هم چیزی از ارزشهای بازی کم نشده است. اگر همهی این اشکالات و ایرادها را نیز وارد بدانیم، Detroit Become Human هنوز هم بازی ارزشمندی به نظر میرسد.
موسیقی دیترویت
نمیشود اشارهای به موسیقی بازی نکنیم و مطلب را به اتمام رسانیم. راستش به عنوان نگارنده، موسیقی را یکی از مهمترین عوامل جذبکنندهی Detroit میدانم. همانطور که میدانید دیوید کیج خود در زمینه ی موسیقی دستی دراز دارد و خوب میداند چه قطعاتی را برای بازیهایش انتخاب کند. او در تمام بازیهایش موسیقی به اوج رساند و با موزیسینهای بسیار برجستهای کار کرد. کیج برای ساخت موسیقی بازی هوی رین، با نورمند کوربیل همکاری کرد. کوربیل که وظیفهی ساخت موسیقی Beyond Two Souls را نیز برعهده گرفته بود، در پنجاه و شش سالگی فوت کرد و در نتیجه این کار به هانس زیمر و لورن بالف سپرده شد. آنها موسیقی Beyond را زیباتر از همیشه نوشتند و حدس و گمانها بر این اساس بود که این تیم بار دیگر برای Detroit نیز بازگشتهاند. البته مدتی پیش سونی رسما کامپوزرهای بازی را معرفی کرد و مشخص شد که زیمر و بالف دیگر با دیوید کیج همکاری ندارند. کیج سه موسیقیدان برجستهی دیگر را برای نوشتن قطعات بازی انتخاب کرده و هر یک از آنها وظیفه دارد برای یکی از شخصیتهای بازی موسیقی بسازد. آهنگساز شخصیت کارا، فیلیپ شپرد چهل و هشت ساله است که تا کنون روی موسیقی فیلمهایی نظیر In the Shadow of the Moon و First Orbit کار کرده. طبق توضیحات او تم اصلی شخصیت کارا، از تکرار عبارت «کارا» با صدای سازها به وجود آمده است.
آهنگساز بعدی که ساخت تم کانر را بر عهده دارد، از قضی یک موزیسین ایرانی است! نیما فخرآرا یکی از بهترین موسیقیدانان کشورمان که از فعالترین ایرانیان هالیوود شناخته میشود در ساخت موسیقی دیترویت با دیوید کیج همکاری میکند. فخر آرا از دوران کودکی ساز سنتور را فرا گرفت و پس از مهاجرت خانوادهاش به لس آنجلس، به آهنگسازی برای سریالها و فیلمهای هالیوودی روی آورد. از مهمترین کارهای او میتوان به I Am a Hero و The Signal اشاره کرد. سومین نفر اما جان پسانو نام دارد. کسی که شخصا هنوز هم موقع شنیدن قطعهی تم اصلی سریال Daredevil از او موهای تنم سیخ میشود. از مهمترین فعالیتهای پسانو در هالیوود میتوان به موسیقی سری فیلمهای Maze Runner اشاره کرد. او در دنیای تلوزیون موسیقی سریالهای Daredevil و The Defenders را ساخته و در دنیای بازیها نیز پیش از دیترویت، با تیم ساخت موسیقی بازی Mass Effect: Andromeda همکاری کرده. تیم موسیقی بازی مجموعهای است از خبرهها و کسانی که همهی ما با ساختههایشان خاطره داریم. موسیقی بازی حتی از دریچهی تریلرها هم جادویی و روحنواز است، چه رسد به بازی اصلی. درست به همین خاطر است که ضیافت موسیقیایی بازی جدید کیج، بدون شک با شکوه و زیبا خواهد بود.
کلام آخر
در پایان چیزی نمیتوان گفت جز اینکه Detroit: Become Human یکی از واجبترین تجربههای سال است. دیوید کیج کلکسیونی از همهی تجربیاتش را درون این بازی به کار گرفته و آنها مشغول توسعهی جاهطلبانهترین بازی خود هستند. حتی اگر این بازی خرابکاری به بار آورد، باز هم تجربهی حضور در دنیای خارقالعادهای که کیج خلق کرده، لذت وصفناپذیری خواهد داشت و تجربهی آن برای هر کسی که نام خود را «گیمر» گذاشته واجب و لازم است.
نظرات