این مسئله که در قالب بازیهای ویدئویی ژانری وجود دارد که سازندگان در چهاچوب آن، تلاش برای بقا در شرایطی کاملاً غیرممکن را تبدیل به تجربهای سرگرمکننده میکنند، یکی از جنبههای خاص این صنعت است که دیگر بخشهای سرگرمی به راحتی به آن دست پیدا نمیکنند؛ بله ما در سینما و ادبیات هم شاهد آثاری با محوریت نبرد برای بقا در دل طبیعت تنبیهگر بوده و هستیم اما خصوصیت تعاملی بازیهای ویدئویی کمک میکند تا این ژانر در عالم بازیهای ویدئویی به سطح بالاتری از جذابیت ارتقاء پیدا کند. 11Bit Studios که در سال 2014 یکی از روح آزارترین عناوین ممکن را در ژانر مدیریت و بقا ارائه کرده بود (This War of Mine) ، در سال 2018 و در ساختۀ بعدی خود یعنی Frostpunk به سراغ ایدهای آخرالزمانی رفت و با بهرهگیری از ژانر استراتژی همزمان، اثر دلچسبی از نوع بقای اجتماعی به بازار عرضه کرد. به لطف عرضۀ آخرین محتوای اضافی این عنوان برای نسخههای کنسولی و لطف بزرگتر سازندگان در ارسال نسخۀ کامل آن به بازیمگ، به بررسی یکی از جذابترین ساختههای مستقل سالهای اخیر میپردازیم.
در Frostpunk شاهد داستانگویی به شکل سنتی نیستیم بلکه شش کمپین، 4 مورد در بازی اصلی و 2 مورد به صورت محتوای اضافی در Season Pass، متمرکز بر شرایط خاص بقا در کار گنجانده شده که همگی حول محور یک فاجعۀ محیط زیستی در سالهای پایان قرن نوزدهم شکل گرفتهاند. به شکل ناگهانی کره زمین دچار یخبندانی غیرمنتظره میشود و گروههای مختلف مردم خانه و کاشانۀ خود را به قصد پیدا کردن راه و مأمنی تازه برای بقا، ترک میکنند و بازیکن موظف است تا در نقش رهبری یکی از این گروهها با مدیریت و برنامهریزی صحیح، آیندۀ بشریت را تضمین کند.
در هستۀ اصلی گیمپلی شاهد نوآوری خاص یا بزرگی نسبت به دیگر آثار استراتژی همزمان نیستیم و حتی میتوان گفت با توجه به نوع ساز و کار پایگاه اصلی، با نسخهای تلخیص شده از فرمول این ژانر طرف هستیم اما اضافه شدن فاکتورهای مربوط به بقا باعث شده تا Frostpunk حس تازگی ویژهای داشته باشد. به طور کلی، شما موظف به ساخت یک پایگاه در اطراف یک ژنراتور ذغال سنگ هستید و مثل تمامی عناوین RTS باید با جمعآوری تعدادی عناصر ابتدایی، که اینجا چوب، زغال سنگ و آهن هستند، ابزار و امکانات پیشرفتهتری بسازید تا با چالشهای زمانی و اقلیمی که در هر کمپین پیش روی شما قرار میگیرند، بهتر رو به رو شوید. شش کمپین اصلی که در بالا به آنها اشاره شد به شرح زیر هستند:
A New Home
در این کمپین که به نوعی هم نقش بخش آموزشی و هم آشنایی با جهان Frostpunk را ایفا میکند، عدمتاً با مأموریتهایی رو به رو هستیم که کارکردهای سیستمهای گیمپلی را آموش میدهند و البته این آموزشی بودن به هیچ وجه به این معنی نیست که میتوانید با خیال راحتتری در این بخش کار خود را پیش ببرید و برای جان به در بردن از طوفان بزرگی که در نقطۀ پایانی این جهنم یخیِ روی زمین در انتظارتان است، باید به بهترین شکل آماده شوید.
The Arks
در این کمپین، کنترل گروهی از مهندسان دانشگاههای آکسفورد و کمبریج به بازیکن سپرده میشود و هدف اصلی حفاظت از آخرین بذرهای باقیماندۀ بشریت برای نسلهای آینده برای دوران بعد از این عصر یخبندان است. با توجه به محدودیتهایی که نیروهای مهندسی ایجاد میکنند، هدف این بخش در طراحی پایگاهی است که بیشتر کارکردهای آن توسط رباتها و به صورت خودکار انجام میگیرد.
The Refugees
احتمالاً هیچ چیزی به اندازۀ آخرالزمان و تلاش برای بقا قراردادهای مبتنی بر طبقهبندیهای ناعادلانۀ اجتماعی را به هم نمیریزد. در این سناریو رهبری گروهی از افراد پایین دست جامعه به مخاطب واگذار میشود که خودشان را به ژنراتوری رساندهاند که قرار بوده محل زندگی ثروتمندان باشد و حالا در کنار تلاش برای زنده ماندن در این دنیای بی رحم، باید با مسائلی مثل تضاد طبقاتی و سیل بی پایان پناهجویان دیگر هم دست و پنجه نرم کرد.
The Fall of Winterhome
ژنراتور Winterhome یکی از اولین پروژههای شهرهای دوران یخبندان است و ماجراهای این کمپین، پیش از سه کمپین قبلی اتفاق میافتد. به علت رهبری ناکارآمد وینترهوم، فساد و بیعدالتی به شکلی افسارگسیخته در این شهر ریشه میدواند و زمانی که به نظر میرسد ژنراتور آن که تنها راه بقا در این دوران است دچار نقص فنی لاینحلی شده، جنگی بین گروههای مختلف در میگیرد که باعث آتشسوزی و نابودی تعداد زیادی از ساختمانها میشود و دقیقاً بعد از پایان این نبرد خانمان برانداز است که رهبری وینترهوم به شما سپرده میشود.
The Last Autumn
آخرین پاییز که اولین سناریوی Season Pass به حساب میآید، زمان داستان را حتی از حوادث وینترهوم هم به عقبتر میبرد و ماجراهای آن قبل از آغاز سرمایش بزرگ اتفاق میافتد. در این کمپین به جای تلاش برای محافظت از یک ژنراتور که وظیفۀ گرم نگهداشتن گروه تحت کنترلتان را بر عهده دارد، باید اولین ژنراتور را بسازید و در این سناریو شاهد ساختارهای گیمپلی تازه و کاملاً متفاوتی از کمپینهای دیگر هستیم. جذابترین و البته غمانگیزترین بخش آخرین پاییز، از راه رسیدن قدم به قدم زمستان بی انتهایی است که در دیگر سناریوها با آن دست و پنجه نرم میکردیم.
On The Edge
دومین کمپین اضافه شده در سیزن پس، ماجرایی بعد از طوفان سهمگین اصلی را روایت میکند و در این سناریو، خطر بزرگ از سر انسانها گذشته اما هنوز برای جشن گرفتن زود است. در این کمپین هم خبری از یک ژنراتور مرکزی نیست و مدیریت یک پایگاه دور افتاده به بازیکن سپرده میشود که در آن به علت عدم دسترسی به منابع غذایی، مجبور به استثمار شدن توسط پایگاه اصلی هستید اما آیا واقعاً این اجبار وجود دارد یا این خود شما هستید که راه آسانتر را برگزیدهاید؟
در کنار این کمپینهای اصلی مختلف، حالت بیپایانِ بدون چهارچوب و هدف نهایی مشخص هم وجود دارد که در 7-8 نقشۀ مختلف و در سه حالت Serenity، Builders و Endurance قابل استفاده است که این سه حالت به ترتیب چالشهای بیشتر و بزرگتری پیش روی شما قرار میدهند. در کنار اینها، 4 درجۀ سختی برای تمامی کمپینها و بخش بیپایان وجود دارد که میتوانید برای چهار ویژگی نیازهای گروه، روحیۀ مردم، شرایط جوی و میزان فراوانی منابع آنها را در سطوح مختلفی تنظیم کرده و چالش کار را برای خود بیشتر یا کمتر کنید.
در کنار چالشها و امکانات مختلفی که گیمپلی Frostpunk در اختیارتان میگذارد، یک سیستم قانونگذاری هم وجود دارد که از به کار گرفتن کودکان در این شرایط کاملاً نامساعد تا نوع تفریحاتی که افراد تحت سرپرستی شما در زمان استراحت به آنها مشغول هستند را میتوانید با انتخابهای خود شکل دهید و در این دنیای غمانگیز آخرالزمانی، مثل یک دیکتاتور یا یک رهبر ایدهآلگرا عمل کنید. آخرین نکتهای که در بررسی گیمپلی باید به آن اشاره کرد، طراحی بسیار عالی سیستم کنترل بازی با استفاده از کنترلر کنسول است که باعث میشود قانون نانوشتۀ «پرهیز از عناوین استراتژی همزمان روی کنسولها» کاربرد چندانی در اینجا پیدا نکند.
در اکثر کمپینها با محدودیت رنگ مواجه هستیم اما این مسئله باعث نشده تا به تصویر کشیدن دنیای برف و یخبندان Frostpunk به زیباترین شکل ممکن صورت نگیرد. تعداد سازهها و ساختمانهایی که میتوانید بسازید قابل توجه است و تمامی آنها با دقت خوبی طراحی شدهاند و زمانی که در سناریوی آخرین پاییز فضای ظاهری به کلی عوض میشود، باز هم تیم سازنده توانستهاند به بهترین شکل محیط پیش از فاجعه را به تصویر بکشند. تعدادی میانپردۀ نقاشی شده در ابتدای هر کمپین وجود دارند که چالشی که قرار است با آن سر شاخ شویم را برایمان تصویر میکنند و تنها بخشی از بازی که در آن از صداپیشگی استفاده شده همین قسمت است و اتفاقاً کیفیت بالایی هم دارد. از نظر افکتهای صوتی مثل صدای ابزارهای مورد استفادۀ کارگران یا آژیر آغاز و پایان شیفت کاری، کم و کسری خاصی در کار دیده نمیشود و موسیقی ملایم اما غمانگیز بازی به بهترین شکل روی لحظات پی در پی شکست و پیروزی نشسته است.
بدون شک Frostpunk یکی از بهترینهای ژانر استراتژی در سالهای اخیر و شاید تمام دوران است و با تکمیل شدن تمام برنامهای که سازندگان برای این عنوان داشتند، الآن به نظر بهترین زمان ممکن برای تجربۀ آن است. اگر نسبت به تجربۀ یک بازی استراتژی روی کنسول تردید دارید، شخصاً به طور تمام و کمال تضمین میکنم که از نظر کنترل و رابط کاربری هیچ گونه مشکلی در نسخۀ کنسولی فراستپانک وجود ندارد.
نظرات