یکی از ترندهای جالبی که در سالهای اخیر در قالب بازیهای ویدئویی باب شده، استفاده از عالم نقاشی به عنوان ابزار اصلی روایت و گیمپلی بوده است؛ از Eastshade که با تمرکز بر ماجراهای یک نقاش در دنیایی فانتزی، نیاز به خشونت برای پیشروی را از ساختار معمول عناوین جهان باز حذف کرده تا اثر به یاد ماندنی و فوقالعادۀ Chicory: A Colorful Tale که با استفاده از ایدههای ژانر معمایی، نوع جدیدی از کتاب رنگآمیزی را به وجود آورده و عناوین بزرگ و کوچک دیگری که با استفاده از ایدههای مشابه در سطوح متفاوتی از کیفیت به بازار عرضه شدهاند، ثابت شده که به راحتی میتوان یکی از هنرهای اصلی را در قالب بازیهای ویدئویی به گونهای پیاده کرد که هر دو فرم هنری به سطح تازهای برسند. بازی Behind the Frame: The Finest Scenery هم یکی دیگر از عناوینی است که با استفاده از هنر نقاشی، یک تجربۀ احساسیِ ویژه را در اختیار مخاطبان خود قرار میدهد که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.
داستان Behind the Frame بر دختر نقاشی جوانی تمرکز دارد که در حال آمادهسازی خود برای شرکت در یک نمایشگاه هنری و تلاش برای پیوستن به یک گالری معتبر به عنوان یکی از هنرمندان تحت قرارداد دائمی است که مثل اکثر جوانان، نوعی سر به هوایی در برنامۀ روزانۀ او دیده میشود ولی محدود کردن فعالیتهای اصلی به آماده کردن صبحانه و به پایان رساندن تابلوی آخر، تا حدودی باعث نظم بخشیدن به کارهای این نقاش جوان شده است. در همسایگی او پیرمرد نقاش نسبتاً بد اخلاقی زندگی میکند که گربۀ خپل او، یکی از معدود سرگرمیهای قهرمان داستان را فراهم میکند.
ایدۀ ابتدایی داستان، بسیار سادهتر از آن به نظر میرسد که بتوان تجربۀ خاصی از دل آن بیرون کشید اما این ماجرا که در 6 فصل کوتاه روایت میشود، به گونهای پیش میرود که پیریزی سادهای که در فصل اول انجام میگیرد آرام آرام حالتی مرموز به خود میگیرد و زمانی که به پایان ماجرا میرسیم، حوادث اصلی کاملاً متفاوت از آن چیزی است که بخش ابتدایی در ذهن تداعی میکرد. بیش از این وارد جزئیات شدن، باعث فاش شدن جنبههای جذاب داستان میشود که ارزش تجربۀ دست اول را برای شما کم خواهد کرد و به طور خلاصه باید گفت با تمام سادگی، روایت Behind the Frame با ایجاد فضایی رازآلود همراه با پیچشهای به موقع، صد در صد ارزش دنبال کردن تا انتها را دارد.
گیمپلی هم مثل شروع داستان طراحی سادهای دارد، در طول هر فصل تعدادی کار تکراری مثل قرار دادن نوار کاست در ضبط صوت و آماده کردن صبحانه وجود دارد که قبل از شروع به نقاشی کردن باید آنها را انجام دهید که در هر فصل این فرآیند با یک تغییر کوچک همراه میشود، مثلاً در یکی از فصلها باید در کنار رسیدگی به کارهای روزانۀ تکراری، رد پای گربۀ فضول همسایه را هم دنبال کنید که با پا گذاشتن در قوطیهای رنگ، تمام خانه را به ریخته است. تکمیل رنگآمیزی بخش خاصی از نقاشی که هدف نهایی هر فصل به حساب میآید، مستلزم دسترسی به یک رنگ خاص است و برای رسیدن به این رنگ جدید باید معماهای سادهای را حل کنید که اکثراً شامل پیدا کردن یک یادداشت یا تصویری میشود که به یک نقاشی یا وسیلۀ موجود در محیط مرتبط شده و راهنماییهای موجود در این یادداشتها و تصاویر، کلید عبور از معماها هستند. عدم پیچیدگی معماها ممکن است خوشایند بخشی از مخاطبان نباشد اما هدف اصلی گیمپلی به طور کلی ارائۀ مفاهیم اصلی بخش روایی بوده و تیم سازنده به هیچ وجه قصد ساخت یک اثر معمایی کلافهکننده نداشتند.
در طراحی محیط چه در بخش میانپردهها و چه در بخشهای گیمپلی به خوبی آن حس و حال انیمهای، خصوصاً ساختههای استودیوی جیبوری، منتقل شده اما طراحی خود شخصیت اصلی در میانپردهها اصلاً تعریفی ندارد و هر چه فصل به فصل جلوتر میرویم، این کیفیت ضعیفتر هم میشود به طوری که در فصل پایانی ابعاد بدنی و توازن سر و صورت قهرمان داستان کاملاً حالت بدریختی به خود میگیرد. این نقص که کاملاً توی ذوق میزند جای تأسف دارد چرا که در بقیۀ بخشها، طراحی بصری در سطح بسیار خوبی قرار دارد و در همراهی با موسیقی متنی که هر فصل داستان قطعۀ خاص خود را دارد، فضای جذابی پدید آورده که احساس مختص هر فصل را به بهترین شکل ممکن منتقل میکند.
با توجه به اینکه به پایان رساندن Behind the Frame چیزی در حدود یک ساعت زمان از شما میگیرد، کار سختی برای توصیه کردن آن نداریم و وقتی طراحی بصری زیبا و همراهی خوب این تصاویر با موسیقی متن حساب شدۀ این عنوان را در نظر میگیریم، میتوان با سادگی گیمپلی آن هم کنار آمد. این عنوان را به راحتی میتوانید در یک آخر هفته که از انجام امور معمول زندگی خسته شدهاید با دردسر کمی نسبت به محصولات بزرگ و مشهور موجود در بازار تجربه کنید و با شارژ کردن باتریهای ذهنیتان، با انرژی تجدید شده به روزمرگی بازگردید.
نظرات