بازیهایی که تا کنون از استودیو فرام سافتور منتشر شدهاند، با درخشش خودشان تاثیرات مثبتی بر صنعت ویدیوگیم گذاشتهاند. آنها با تعریف خیلی خوب المانهای سبکهای سولز لایک، نقش آفرینی و کمی نیز مترویدونیا در بازیهایشان، موفق شدند که مسیر موفقیتآمیزی را برای خود در این صنعت بسازند. این موضوع باعث شده که دیگر سازندگان بازی مخصوصا افراد مستقل و تازه کار، الهامهای مناسب و به اندازهای از مسیر درخشان فرام سافتور بگیرند. استودیو Kumi Souls Games در خلق اولین اثر نسل نهمی و مولتی پلتفرم خود، درسهای مناسبی از عناوین فرام سافتور گرفته و آنها را تا حدود زیادی، خیلی خوب به نمایش گذاشته است. بازی The Last Faith با اینکه از برخی مشکلات سطحی رنج میبرد اما با عملکرد مناسبش در نمایش داستان و ارائه المانهای سبکهایش، توانسته عنوان مستقل خوبی در امسال باشد. با نقد و بررسی این بازی، همراه بازی مگ باشید.
داستان بازی به واسطه ژانر گوتیک، در دنیایی تاریک روایت میشود. جهانی که پس از روزهای روشن، اکنون درگیر بیماری، هیولاهای وحشتناک، فرقههای نفرتانگیز و خدایان دروغین است. اریک (Eryk) قهرمان داستان، پس از بیدار شدن در مکانی شبیه به زندان، خاطرات قبل خود را به یاد نمیآورد. او حتی نمیداند چرا و به چه علت در این موقعیت قرار گرفته است. اریک تنها نامش را به یاد دارد و همین موضوع باعث شده که به مسیرش برای فرار از این زندان ترسناک ادامه دهد. او هر چه برای بقا و مبارزه با نیروهای پلید در دنیای خود تلاش میکند، بیشتر با رازها و ماجراهای عجیب و تاریک مواجه میشود. در همین مسیر نیز هدفش را پیدا میکند و در راستای رسیدن به آن، میجنگد تا به رستگاری برسد.
داستان خیلی عالی توانسته با رعایت تمامی مضامین ژانر گوتیک، جذاب و منحصر به فرد باشد. مقدمهی داستان در همان ابتدای تجربهی این عنوان با الهام از نحوهی روایت بازی دارک سولز 1 (Dark Souls 1)، درخشان بودن خود را نشان میدهد. بعد از اتمام مقدمه، مفاهیم داستان عمیقتر میشود و فازهای شگفتانگیزی مثل وحشت کیهانی و مذهبی را به خود میگیرد. روند روایت هم با سرعتی مناسب، اطلاعات ماجرای پرمخاطره اریک را خیلی خوب به نمایش میگذارد. این عملکرد عالی از سوی داستان بازی در پایان، شکل بهتری نیز پیدا میکند. بازی با ارائه سه پایان مختلف (یک پایان حقیقی و دو پایان بد) در انتهای مسیر داستان شخصیت اریک، علاوه بر ایجاد امید به ساخته شدن نسخه بعدی، ماجراجویی پر چالش او در مقابله با هیولاهای پلید و خدایان دروغین را به بهترین شکل ممکن به اتمام میرساند. داستان بازی به طور کلی با عملکرد درخشان خود، تجربهی این عنوان را از این منظر، کامل و جذاب ایجاد کرده است.
با کمی دقت به داستان، میتوان متوجه شد که سازندگان به خاطر وجود ژانر گوتیک در بازی از برخی عناوین برتر در این زمینه الهام گرفتهاند. دنیای تاریک و سرد بازی به همراه بیماری که باعث شده این وضعیت وحشتناک به سراغ این دنیا بیاید، ما را یاد عنوان منحصر به فرد بلادبورن (Bloodborne) میازاکی میاندازد. مفهوم و اتفاقهای درون بطن داستان مثل نبرد با فرستادههای ناپاک، خدایان دروغین و فرقههای بدخواه نیز به عنوان عالی Blasphemous شبیه است. البته این شباهتها در حدی نیست که بازی اصلیت خودش را از دست بدهد. در واقع سازندگان با رعایت حد و مرز الهام گرفتن از این بازیهای درخشان، توانستهاند مسیر داستان عنوان خود را به خوبی هدایت کنند. به عبارتی دیگر، نام و مفهوم The Last Faithبه شکلی جذاب درون داستان دیده میشود. به همین خاطر، ارزش مضامین ژانر گوتیک و مفاهیم داستانی آن خیلی عالی مدیریت شده است.
درون بطن درخشش داستان بازی، شاهد شخصیتپردازی خیلی خوبی نیز هستیم. شخصیت اریک، تمام آن چیزی که یک ناجی باید داشته باشد را در خود دارد. رازآلود بودن داستان نیز باعث شده که هر چه به انتهای بازی نزدیکتر میشوید، بهتر حس و حال اریک را در مسیر ماجراجویاش بفهمید و درک کنید. با پرداخت مناسب بازی به روایت او، اریک توانسته یکی از شخصیتهای مناسب ویدیوگیم باشد. شخصیتهای دیگر بازی نیز از جذابیت قابل توجهای برخوردار هستند. بازی خیلی خوب به شخصیتهای خود بها داده است. در واقع داستان و روند به اتمام رساندن بازی، به تمامی شخصیتهای آن به درستی ربط پیدا کرده است. برای شکل گیری درست این مورد، پیوند خاصی بین اریک و آنها به وجود آمده. مثلا برخی از شخصیتها، ماموریتی به اریک میدهند و در ازای انجام آن، جایزه مناسبی به او تعلق میگیرد. به عبارتی دیگر، نحوهی ارتباط اریک با همهی شخصیتهای بازی به واسطهی وجود عهد و پیمانهای درست، به خوبی ایجاد شده است. وجود صداپیشه برای همهی شخصیتها نیز در جذابیت آنها موثر بوده است. صدای هر شخصیت به شکل مناسبی حال و هوای تاریک و سرد داستان را به تصویر میکشند. همین موضوع باعث شده که شخصیتهای بازی از ذهن فراموش نشوند. سطح دیالوگ نویسی نیز بسیار عالی بوده است. به خاطر وجود صداپیشه در خصوص شخصیتها، دیالوگها خیلی جذاب به گوش میرسند. نحوهی نگارش دیالوگها نیز با حال و هوای داستان به خوبی مطابقت پیدا کرده است.
گیمپلی بازی با اینکه المانهای مترویدونیا و سولزلایک را به خوبی نشان میدهد اما از مشکلات سطحی مختلفی رنج میبرد. گیمپلی در نگاه کلی روان است اما برخی حرکات مهم مثل داج دادن، کند اعمال میشوند. چالشبرانگیز بودن عناوین مترویدونیا باعث شده که گیمپلی آنها از سرعت قابل توجهای برخوردار باشند؛ زیرا سرعت مناسب گیمپلی به دقت انجام حرکات حمله، داج دادن و غیره کمک بزرگی میکند. در بازی The Last Faith این سرعت کمی عملکرد ضعیفی دارد. بازی یک عنوان دو بعدی است و همین موضوع باعث شده که کند بودن اعمال برخی حرکات در مواقع سخت مثل شکست باس فایتها، آزاردهنده باشد. البته که این مورد، در حدی نیست که به تجربه بازی آسیب بزرگی بزند. در واقع، این مشکل را میتوان با تمامی سختی مضاعفی که در طول گیمپلی ایجاد میکند، تحمل کرد ولی با این حال نمیتوان آن را نادیده گرفت. گیمپلی خوشبختانه با مکانیزمهای جذابش، لذت گشت و گذار در محیطهای بازی را ایجاد کرده؛ چون که رازهای زیادی در مکانهای مختلف نهفته شده است. به همین دلیل، شاهد یک نقشه کامل و بزرگ هستیم. نقشه بازی با رنگهای مختلف همهی محیطهای بازی را به نمایش میگذارد و خیلی مناسب جزئیات هر مکان را نشان میدهد. نقشه بازی با وجود کمک بسیار خوبی که به گشت و گذار در محیط داشته، یک مشکل سطحی دارد. درون نقشه، مکان مرگ شخصیت اریک مشخص نمیشود. در واقع برای پس گرفتن مقدار XP جمعآوری شده بعد از مرگ، موقعیت آن محل در نقشه معلوم نیست. همچنین آیتمهایی که آنها را در طول بازی مشاهده کردیم ولی به خاطر بیدقتی یا روند بازی، موفق به دریافت آن نبودیم نیز در نقشه ثبت نمیشود. با این حال، این مشکل لذت گشت و گذار در محیطها را کم نکرده و در طی کردن مسیر، سردرگم نمیشوید ولی باید درون نقشه وجود میداشت؛ چون میتوانست خیلی به روند گیمپلی و اتمام بازی سرعت ببخشد.
گیمپلی بازی موفق شده شکل مناسبی از تکامل سبکهایش را به نمایش بگذارد. ویژگیهای مختلف گیمپلی شخصیت اریک به مرور و با شکست باس فایتها باز میشوند و در دسترس قرار میگیرند. عملکرد و کارآمدی ویژگیها مثل دابل جامپ، خیلی خوب بوده و روند جریان گیمپلی را جذاب کردهاند. همچنین وجود آنها در موقعیتهای خاصشان سبب شده که اهمیت و ریسک نبرد با باس فایتها بیشتر شود. طراحی درست و ارتباط خیلی عالی این ویژگیها با رمز و رازهای محیطها نیز به لذت گشت و گذار بازی کمک بزرگی کرده است. در کنار جذابیت ویژگیها، اکشن گیمپلی نیز مناسب بوده اما چند ایراد سطحی دارد. در نبرد با دشمنان، اکشن گیمپلی حس خوبی را ایجاد میکند. وجود قابلیت اجرای فینیشر روی هیولاها نیز علاوه بر بالا بردن جذابیت اکشن بازی، کارآمدی نوار مانا (یا همان Focus) را درست نشان داده است. در واقع با خالی شدن نوار مانا به خاطر اجرای حرکت خاص با سلاح، انجام فینیشرها مقدار آن را بیشتر میکند. انیمیشنهای فینیشر نیز از تنوع و جذابیت مناسبی برخوردار هستند. با این حال، انیمیشن کنسلینگ اکشن گیمپلی، عملکرد خوبی ندارد. هنگام اجرای حرکات حمله، انیمیشن کنسلینگ به موقع عمل نمیکند. همچنین در شکل نگرفتن حملههای نامناسب، این مورد به بازیکن در اکثر مواقع یاری نمیرساند. علاوه بر وجود مشکل در خصوص انیمیشن کنسلینگ، اکشن گیمپلی در هنگام قرار گرفتن روی دشمنان به خوبی کار نمیکند. در واقع اصلا نباید با هیولاها در یک موقعیت روی هم قرار بگیرید. متاسفانه برخی اوقات با شکل گرفتن این ایراد، گیمپلی مناسب عمل نمیکند و اکشن نه چندان خوبی را به نمایش میگذارد. البته که این مشکلات سطحی، آسیبهای خیلی بدی به تجربه بازی و گیمپلی آن نزده ولی در عملکرد کلی تاثیرگذار بوده است.
در نشان داده شدن شکل جذاب تکامل سبکهای بازی The Last Faith، المان Fast Travel و چک پوینتها نیز ارائه شده است. انجام چک پوینت و امکان فست تراول درون محیطهای مختلف، در یک موقعیت انجام میشود. این مکان شبیه به یک محراب بوده که ظاهرش با حال و هوای داستان بازی ترکیب شده است. انجام چک پوینت و فست تراول خیلی راحت و بیدردسر صورت میگیرد. وجود مقدار کافی محرابها در موقعیتهای مناسب هر محیط و نبود لودینگهای طولانی مدت سبب شده که امکان شکل گیری این دو مورد در بازی خیلی خوب باشد. در کنار درخشش این موضوع درون این عنوان، item generation (تولید آیتمهای اولیه با شکست دشمنان) نیز عملکرد قابل قبولی را از خود ارائه میدهد. این مورد به صورت تصادفی در بازی کار میکند. در واقع، با نابود کردن دشمنان یک محیط، همیشه یک مدل آیتم ثابت دریافت نمیکنید. تصادفی شکل گرفتن آیتمهای اولیه در حد درستی، چالش در بازی ایجاد میکند. البته که این موضوع، تغییری در سختی گیمپلی خوشبختانه ایجاد نکرده است. خود آیتمها نیز بسیار متنوع و کارآمد هستند. به طور کلی میتوانید از بین تمامی آیتمها، از 7 عدد از آنها درون گیمپلی استفاده کنید. خلاقیت سازندگان در به وجود آوردن آیتمها و کارایی متفاوت هر کدام آنها، بسیار جذاب بوده است. همچنین آیتمها به خوبی کار خود را در بازی انجام میدهند و با نوار جان و مانا نیز ارتباط مناسبی را برقرار میکنند.
سطح کاری که از سوی سازندگان بازی در خصوص طراحی مراحل آن صورت گرفته، بسیار عالی بوده است. در طول تجربه تمامی لحظات این عنوان مستقل، محال است از عملکرد جذاب طراحی مراحل آن حیرت زده نشوید. درون روند شکست هر باس فایت و اتمام کارهای که باید در هر محیط انجام شود، موارد شگفتانگیزی از سطح عملکرد طراحی مراحل مشاهده میشود. مثلا قبل از رسیدن به باس فایت هر منطقه، با ماموریتهای جذابی روبهرو میشویم. نکته جذاب ماجرا هم این است که بازی اشارهی مستقیمی به این ماموریتها ندارد. مثلا با یک در بسته که چهار بند به آن متصل شده روبهرو میشوید. در این هنگام بازی اشارهای نمیکند در چگونه باز میشود. باید ریسک کنید و سرتاسر محیطهای جذاب را گشت بزنید تا راهحلی برای گشودن در پیدا کنید. در این مسیر، بازی چگونگی انجام کار را برعهده خودمان گذاشته است که نکته مثبتی به شمار میرود. هنگام تجربه ماموریتها، پازلهای جذابی نیز به چشم میآید که در حل آنها، باید به خوبی فکر کرد. طراحی مراحل بازی همچنین از لحاظ ساختاری هم خیلی خوب است. به عنوان مثال، تعداد و موقعیت Shortcuts در کنار قسمتهای مخفی هر محیط، بسیار فوقالعاده هستند. در کل کاری که Kumi Souls Games در رابطه با طراحی مراحل انجام داده، خیلی بالاتر از نامش است. آنها توانستهاند این موضوع را به شکل خوبی با گیمپلی و داستان مطابقت دهند. همین موارد مثبت باعث شده که پس از این بازی، منتظر عناوین بعدی این استودیو نیز باشیم.
در خصوص سخت بودن بازی، اشارههای ریزی داشتم. آیا The Last Faith به طورکلی با وجود دارا بودن سبکهای سولز لایک و مترویدونیا، سختی بیش از حدی دارد؟ در جواب باید بگویم کم و بیش خیر. برخی ایرادهای سطحی بازی باعث شده که سختی آن در جاهایی مثل نبرد با باس فایتها، از حد خارج شود اما مقدار آن زیاد نبوده است. در واقع آن اندازهی مضاعفی که به خاطر برخی مشکلات، سختی بازی زیاد شده، قابل کنترل است و گیمر را گیر نمیاندازد. به همین دلیل، میتوان همین مقدار کمی که سختی بازی به واسطه ایرادهای سطحی مختلف به وجود آمده را به چشم یه چالش ساده دید. این چالش را محال است نتوانید پشت سر بگذارید. با این حال، نمیتوان نسبت به مشکلات کلی که تاثیر جزئی روی این مورد نیز داشتهاند، گذشت.
تنوع سلاحها و افسونها (Charms) درون بازی، خیلی خوب بوده است. در گیمپلی، قادر هستید به شکل مناسبی از چهار سلاح و سه افسون استفاده کنید. این چهار اسلحه، به تنهایی به دستههای متفاوتی تقسیم میشود. دو عدد از آنها که در قسمت دست راست قرار میگیرند، سلاحهای سرد هستند. دو عدد دیگر که در دست چپ جای میگیرند، اسلحههای گرم و جادوها هستند. تعداد همهی سلاحهای بازی مناسب بوده و تا حد خیلی خوبی آزادی استفاده از اسلحهی مورد علاقه را درون گیمپلی، حس میکنید. همچنین تنوع سلاحها، نحوهی بهرهگیری از تاکتیکهای مختلف را درون گیمپلی بسیار عالی به وجود آورده است. به همین خاطر، در استفاده از آنها حس خوب و جذابی ایجاد میشود. این موضوع همچنین به درخشش اکشن گیمپلی نیز کمک کرده است. البته که تمامی سلاحها همان ابتدا در اختیارمان قرار نمیگیرند. در طول بازی، اسلحههای مختلفی به ما داده میشود. این موضوع علاوه بر بیشتر کردن اهمیت گشت و گذار درون محیط، جذابیت طراحی سلاحها را عالی به نمایش گذاشته است. افسونها نیز به مرور در بازی پیدا میشوند و میتوان از آنها استفاده کرد. نحوهی عملکرد همهی افسونها در گیمپلی، مناسب بوده است.
یکی از مهمترین موارد درون ساختار گیمپلی بازی The Last Faith به نوع عملکرد عدد و رقم ویژگیهای اولیه مثل قدرت (Strength) و تواناییهای دفاعی مربوط میشود. در کنار آن چگونگی انجام ارتقا شخصیت و سلاحها نیز از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. آیا بازی توانسته از پس این موارد مهم ساختاری بر بیاید؟ عملکردی که از بازی در خصوص این موضوع ارائه شده، قابل قبول بوده است. ارتباط مقدار XP (در بازی به XP یا همان سول خودمان، Nycrux میگویند) که پس از نابود کردن دشمنان و کارهای دیگر به دست میآورید با ارتقا دادن مناسب است. در واقع، با مشکل کم بودن XP دست و پنجه نرم نمیکنید. خود مبحث ارتقا در بازی نیز خوب شکل گرفته است. در همان شروع تجربه این عنوان، باید از بین چهار کلاس Brawler (جنگجو)، Rogue (سرکش)، Stargazer (منجم) و Marksman (تیرانداز) یکی را برای نوع گیمپلی خود انتخاب کنید. البته که این کلاسها تفاوتی زیادی با هم ندارند و فقط ارقام ویژگیهای اولیه متفاوتی دارند. عملکرد دفاعی و ویژگیهای اولیه به حدی خوب بوده که در بطن شروع تجربهی گیمپلی، انتخاب کلاس را در مقابل داریم. هر ارتقایی که در صورت پنج ویژگی اولیه ایجاد میشود، تاثیر مناسبی بر نحوهی عملکرد آمار دفاع و مقاومت (Resistance) میگذارد. این تاثیر خوب، کاملا در گیمپلی مشخص است. در خصوص ارتقا سلاحها نیز همین عملکرد مناسب به شکل عمیقتری ایجاد شده است. هر اسلحه علاوه بر داشتن آمار حمله متفاوت، با یک یا چند ویژگی اولیه ارتباط مستقیمی دارد. این ارتباط مناسب سبب شده که با ارتقا ویژگیها، آمار حمله هر سلاح بیشتر شود. تنوع آمار حمله و چگونگی ارتباط با ویژگیهای اولیه، عالی ایجاد شده است. با این حال، فقط یک موقعیت برای ارتقا در بازی شکل گرفته است. بهتر میبود برای اینکه ریتم گیمپلی دچار افت و خیزهای زیادی نشود، محرابها یا مکانهای دیگری نیز برای ارتقا مد نظر گرفته میشد.
طراحی هیولاها و باس فایتهای The Last Faith جز موارد جذاب و خیلی عالی بازی است. در هر محیط با تعدلد مناسبی دشمن مواجه میشویم که از تنوع طراحی خوبی برخوردار هستند. این موضوع باعث شده که در هیچ موقع از تجربهی بازی، حس خستگی ایجاد نشود. طراحی ظاهر دشمنان و باس فایتها با حال و هوای داستان نیز بسیار ارتباط برقرار میکنند و ارزش خود را از این طریق نیز دوباره به نمایش میگذارند. عملکرد هوش مصنوعی دشمنان هم مناسب بوده و سطح چالش برانگیز بودن بازی را خیلی خوب نشان میدهد.
طراحی محیطهای بصری و گرافیک پیکسل آرتی بازی The Last Faith، فوق العاده است. تنوع محیطها بسیار بالا و جذاب است. ظاهر و اتمسفر همهی محیطها با محتوای داستان نیز به شدت عالی مطابقت پیدا کردهاند و حس شگفت انگیزی را در تجربه این عنوان، رقم زدهاند. محیطهای بصری همچنین با شمایل دشمنان ارتباط جذابی دارند. در رابطه با تمامی مکانها، روایت محیطی هم به بهترین شکل ممکن ایجاد شده است. به خاطر همین مورد، محیطهای بصری بازی به داستان و جذابیت ظاهری آن، کمک بزرگی کردهاند. علاوه بر طراحی جذاب محیطهای بصری، رابط کاربری نیز خیلی مناسب ارائه شده است. حال و هوای سرد و تاریک داستان در طراحی این مورد هم تاثیرات مثبت و زیبایی گذاشته. در واقع در بطن رابط کاربری، رنگهای خنثی و سرد استفاده شده است. رابط کاربری در کل توانسته همهی جزئیات بازی را بسیار درست به نمایش بگذارد.
عملکرد فنی بازی کم و بیش قابل قبول است. همان طور که پیشتر اشاره کردم، زمان لودینگها به شدت کم بوده. نرخ فریم نیز در وضعیت مطلوبی قرار دارد. با این حال، بازی دارای باگ است. باگها، در حدی هستند که باید مجددا بازی را راهاندازی کنید. مثلا بعد از رد کردن برخی کات سینها، شخصیت اریک باگ میخورد و در تصویر دیده نمیشود. البته که باگها زیاد نیستند اما همان تعدادی که در بازی وجود دارند، آزاردهنده هستند. کات سینها نیز، کیفیت فنی این عنوان را خیلی خوب به نمایش میگذارد. با اینکه تعداد کات سینها درون بازی میتوانست بیشتر باشد اما همین مقداری که نشان داده شده، از وضعیت کیفی مناسبی برخوردار است. در آخر نیز باید به موسیقی شاهکار بازی اشاره کنم. تمامی قطعههای موسیقی که در طول تجربه این عنوان به گوش میرسد، بسیار گوش نواز هستند. آنقدر جذابیت موسیقی زیاد بوده که محال است مجددا سراغ گوش کردن قطعههای آن نروید. در کل، موسیقی بازی The Last Faith جز آثار ماندگار ویدیوگیم است.
نظرات