تولد دوباره ریشهها | نقد و بررسی Assassin's Creed Origins
ساخت یک اثری که از هر نظر ایدههای جدیدی در خود داشته باشد، کار آسانی نیست و تلاش زیادی را میطلبد. ولی وقتی که تصمیم میگیرید که همین بازی را به یک فرنچایز تبدیل کنید و دنبالههای مختلف برای آن بسازید، تازه چالشهای اصلی سر راهتان ظاهر میشود. خیلی از شرکتها توانستند این چالشها را با موفقیت پشت سر بگذارند و کار بازی خود را به خوبی خاتمه دهند. اما بعضی از شرکتها در این مسیر پر پیچ و خم دچار لغزش میشوند و مواقعی در یک سراشیبی تند قرار میگیرند. شرکت یوبیسافت و فرنچایز Assassin’s Creed دقیقا نمونه بارز این مثال است. عنوانی که در این چند سال اخیر افت شدیدی داشت و حتی نتوانست طرفداران دوآتیشه خود را راضی کند. نتیجه این شکستهای پی در پی این شد که یوبیسافت در نهایت به مدت یکسال به سری استراحت داد تا با تمرکز بیشتری بر روی Origins کار کنند.
باید بهتان بگویم که خوشخبتانه این یکسال وقفه در انتشار بازی جواب داد و بالاخره بعد از چندین سال، یک نسخه از سری AC منتشر شده که ارزش ساعتها بازی کردن دارد! Origins دقیقا چیزی است که سالها منتظر آن بودیم؛ یک حرکت رو به جلو!
اگر بخواهیم صادق باشیم، دیگر کشتن دشمنان با هیدن بلید و حرکات پارکور و بالا رفتن از ساختمانها جذابیت خودشان را از دست دادهاند و این سری به یک چیز خیلی بزرگتر نیاز داشت. چیزی که بتواند آن را از نسخههای قبلی متمایز بسازد و در مقابل بازیهای رقیب حرفی برای گفتن داشته باشد. اگرچه Origins ایده تازه و جدیدی در خود ندارد، اما بالاخره توانست امیدهایمان را به این سری بازگرداند. در این 40 ساعتی که برای بخش داستانی بازی زمان گذاشتم، حتی لحظهای احساس خستگی نکردم و تنها چند ایراد کوچک در خلال بازی به چشم میخورد که در ادامه مطلب به آنها اشاره خواهیم کرد.
شخصیتهای تاریخی نقش مهمی در داستان دارند
مثل تمام نسخههای قبلی، داستان Origins هم در یک برهه زمانی خاص از تاریخ روایت میشود. هنگامی که ما به سالها قبل از اتفاقات نسخه اول برمیگردیم و داستان شکلگیری فرقه اساسینها (در این بازی Hidden One) را دنبال میکنیم. «بایک» (Bayek) نام کارکتر اصلی بازی است که به عنوان یک مجای (Medjay) در سرزمین مصر باستان شناخته میشود. (مجای به فردی گفته میشود که وظیفه محافظت و کمکرسانی به فرعون را بر عهده دارد) در یک جمله باید گفت که داستان Origins بسیار تاریک و خونآلود است و اهداف شخصی بایک و انتقام گرفتن او را دنبال میکند.
شیوه روایت Origins هم تا حد زیادی مشابه سایر نسخههای سری است. یعنی در چند ساعت ابتدا بازی با کارکتر بایک، دوستان و خانوادهاش آشنا میگردیم و در نهایت به آرامی وارد جریان اصلی و هدف نهایی میشویم. اصلیترین نکته قابلتوجه در شخصیتپردازی بایک، بروز دادن احساسات او است. متاسفانه سری AC در این چند ساله نتوانسته بود یک پروتاگونیست درجه یک مثل اتزیو را خلق کند، ولی خوشبختانه بایک تا حدی توانسته این طلسم را بشکند و بعد از اتزیو، به محبوبترین کارکتر من در این فرنچایز تبدیل شود! دلیل این حرف هم این است که بالاخره بعد از سالها کارکتری در این سری قرار گرفت که واکنشهای باورپذیر دارد و به راحتی میتوانیم احساسات ناشی از خشم و ناراحتی را در حرفها و چهره او ببینیم. به غیر از بایک، سایر کارکترها هم از این نکته مثبت به نوعی برخوردار هستند. مثلا کارکتر Aya (همسر بایک) به راحتی پتانسیل تبدیل شدن به کارکتر اصلی بازی را دارد!
بخشی از بازی در زمان حال جریان دارد. در این قسمت شما در نقش لیلا حسن قرار میگیرید
المانهای ژانر RPG همیشه بخشی از سری AC بودهاند، اما در اکثر نسخهها این المانها زیاد به چشم نمیآمدند و تنها رگههایی از آنها مشاهده میشد! ولی اوضاع در Origins بطور کامل تغییر یافته است. اگرچه این اثر نمیتواند تمامی شاخصههای این ژانر را به درستی در بازی پیادهسازی کند، ولی همین استفاده نصف و نیمه از آنها باعث تنوع بخشیدن به جریان داستان شده و ماموریتها و در یک مقیاس کلیتر، گیمپلی از حالت تکراری و روتین خود فاصله گرفته.
اولین نکتهای که از همان دقایق اول خودنمایی میکند، گستردهتر شدن دنیا بازی است. کشور مصر و شهرهای آن بصورت کامل و دقیق در بازی طراحی شدهاند و باعث شدهاند تا Origins دارای بزرگترین نقشه در بین تمامی عناوین فرنچایز باشد! تعداد ماموریتهای فرعی و سایر فعالیتها به حدی زیاد و گسترده است که حتی بعد از تمام کردن بخش داستانی، صدها کار برای انجام دادن در پیش روی خود دارید. بنابراین اولین نکته متمایزکننده Origins، گستردگی نقشه و ماموریتهای آن است. البته که طراحی یک نقشه بزرگ به خودی خود کافی نیست و نمیتواند به تنهایی یک مزیت شناخته شود. مهمترین نکته در طراحی دنیای بازی، زنده و باورپذیر بودن است که به نظر من یوبیسافت مدتی است که شگرد انجام این کار را پیدا کرده است! مصر باستان در کنار طراحی و معماری بینظیری که دارد، به خوبی توانسته جریان زندگی را به جای جای هر منطقه تزریق کند. بازارهای دست فروش، کمپهای دشمنان، وجود اکوسیستمهای مختلف، اهرامها، معبدها و ... به درستی و در جای خود و در هر نقطه از نقشه قرار گرفتهاند؛ به طوریکه پس از طی کردن مسافتی، حتما با یک چیزی برخورد خواهید کرد. در کنار این موضوع، از تاثیر روز و شب نمیتوان غافل شد. اکثریت مردم و سربازها، روزها در بازارها و خیابانها مشغول فعالیت و صحبت با یکدیگر هستند، ولی در هنگامی که هوا تاریک میشود، عده کمی در خیابانها حضور دارند. تمامی این موارد باعث شده تا Origins بتواند یک دنیای زنده و باورپذیر داشته باشد و به این مهم دست یابد. سازندگان هم سعی کردهاند با استفاده از علامت «؟» روی نقشه (مشابه The Witcher 3) بازیکنان را تا حدی برای گشت و گذار در این محیط بزرگ مجاب کنند. شخصا هر وقت به این علامتها روی نقشه برمیخوردم، بسیار کنجکاو میشدم و مسافت زیادی را مکشوف ساختن تک تکشان طی میکردم!
خوشبختانه وسعت Origins تنها به نقشه آن محدود نمیشود. این بار ماموریتهای فرعی نقش مهم و پررنگتری در گیمپلی ایفا میکنند که البته برای انجام ماموریتهای اصلی با سطح مناسب و لول آپ شدن، مجبور به تجربه آنها هستید. در واقع سازندگان با استفاده از سیستم لولبندی، شما را مجبور به انجام فعالیتهای فرعی مختلف میکند. شما برای انجام ماموریتهای اصلی، به یک لول مشخص نیاز دارید که معمولا از سطح فعلی شما بیشتر هستند. لذا اگر بخواهید آنها را به سادگی و بدون کوچکترین سختی به پایان برسانید، باید به سایر کارها مشغول شوید. خوشبختانه هر منطقه دارای تعداد زیادی کوئستهای فرعی است که دست شما را برای انتخاب آنها کاملا باز میگذارد.
همانند بیشتر بخشهای گیمپلی، ساختار کلی ماموریتها (مخصوصا کوئستهای اصلی) در Origins تغییر محسوسی داشتهاند. تقریبا اکثر نسخههای سری دارای مراحل مخفیکاری بودند. در این مراحل اگر لو میرفتید یا توسط دشمن دیده میشدید، در ماموریت خود شکست میخوردید و مجبور بودید تا به چکپوینت قبلی بازگردید و یا مرحله را از ابتدا آغاز کنید! خوشبختانه در Origins از این موارد خبری نیست و میتوانید هر طور که دوست دارید مرحله را به پایان برسانید. (کشت و کشتار یا مخفیکاری) جدای از این، همه ماموریتها طوری طراحی شدهاند که در حداقل دفعات با Desynchronized مواجه شوید! اگرچه این کار انجام ماموریتها را آسانتر کرده است، ولی باعث شده تا داستان روند سریعتری داشته باشد و در طول مراحل، بازیکن احساس کلافگی یا خستگی را حس نکند. با این حال شرایط مراحل فرعی کمی متفاوتتر است. تمامی این کوئستها، داستان و شخصیتهای بسیار متفاوتی دارند که سناریو هر یک از آنها را بسیار جذاب ساخته. ولی مشکل اصلی آنها، از تکراری بودن سلسله کارهایی که باید انجام دهید نشات میگیرد. در اوایل این مراحل، در ابتدا وظیفه دارید تا با استفاده از عقاب خود، هدف خود را پیدا کنید. بعد از اینکه این کار را با موفقیت انجام دادید، یا باید هدف خود را بکشید یا اینکه در بعضی دیگر، آنها را آزاد کنید و به یک نقطه امن برسانید. همین امر سبب شده تا ماموریتهای فرعی بشدت تکراری و خستهکننده شود و لذت ابتدایی خود را از شما بگیرند.
بخش Skill Tree و لولبندی دقیقا از Syndicate بصورت جدیتری دنبال شد و حالا در Origins بسیار گستردهتر شده است. بخش مهارتها به سه بخش مختلف تقسیم شده و انتخابهای بیشتری برای قویتر کردن بایک پیشرو دارید. البته ایرادی که در سیستم جدید مهارتها دیده میشود، عدم وجود گزینه خاصی برای بخش مخفیکاری است. همین محدودیتها باعث شده که در حین انجام این روش، گزینههای زیادی برای کشتن دشمنان نداشته باشید. در واقع بخش مخفیکاری تنها به قایم شدن در بوته، پرت کردن حواس دشمنان و کشتن آنها با هیدنبلید خلاصه میشود. با این حال، با توجه به اینکه بازی در زمانهای دور اتفاق میافتد و در آن دوره اساسینها زیاد با ساز و کار هیدنبلید آشنا نبودند، نباید انتظار Double Assassination را داشته باشیم!
سیستم لولبندی تنها به درخت مهارتها محدود نمیشود. حالا هر سلاح با توجه به قدرتهایی که دارد، در یک لول قرار میگیرد؛ به همین دلیل هم سیستم لوت از جایگاه ویژهای در بازی برخوردار است. اگرچه سیستم لوت در مقایسه با عنوانی مثل Destiny هنوز ایراداتی دارد و کامل نیست، اما سازندگان موفق شدهاند تا با استفاده از لوتها، بار دیگر بازیکن را به گشت و گذار در محیط تشویق کنند. جدای از این، هر اسلحه قدرت ویژهای هم دارد؛ مثلا یکی از شمشیرها قابلیت بازگردانی سلامتی کارکتر را بر عهده دارد و دیگری دارای دمیج آتشین است. ایرادات سیستم لوت باعث شده تا اواخر بازی بیشتر سلاحهای تکراری یا کمقدرت نصیبتان شود. اما اگر کمی به سراغ فعالیتهای جانبی بروید، میتوانید از آیتمها و سلاحهای مختلف و متعددی را بدست آورید.
اسلحهها هم با توجه به نوع خود در گروههای مختلفی جای میگیرند و تنوع نسبتا قابلقبولی دارند و این به شما بستگی دارد که بین سرعت بیشتر یا دمیج بیشتر کدام یک را انتخاب کنید. اگر بخواهید ترکیبی از هر دو داشته باشید، شاید شمشیرها بهترین گزینه برای شما باشند.
مبارزات کشتیها که با حضور همسر بایک صورت میگیرد، به خوبی طراحی شده است
از دیگر تغییرات بسیار مهم این نسخه، سیستم مبارزات است که کاملا متحول شده است. سیستم مبارزات تقریبا مشابه سری Dark Souls کار شده است؛ با این تفاوت که اینجا خبری از نوار Stamina نیست. دیگر مثل گذشته نمیتوانید با چند حرکت دشمنان را از پای در بیاورید و باید تمام حملات خود را حساب شده انجام دهید و نحوه کار با سپر و ضد حمله را به خوبی فرا بگیرید. با اینکه این تغییر یکی از حرکات روبهجلو برای سری به حساب میآید، ولی متاسفانه خالی از ایراد نیست. اولین مشکل این قسمت مربوط به زمانی میشود که بر روی دشمنان Lock میکنید. در این حالت زاویه دوربین تا حدی عوض میشود و دید محدودتری دارید و نمیتوانید کنترل کاملی بر روی دیگر دشمنان داشته باشید. دومین ایراد چشمگیر بخش مبارزات، در حین حملاتی که با چندین دشمن درگیر هستید آشکار میشود. اگر نگاه دقیقی به سیستم مبارزات بازیهایی مثل Dark Souls داشته باشیم، متوجه میشویم که در این شرایط تنها دو دشمن (حداکثر) بصورت همزمان به شما حمله میکنند؛ پس شما خیلی راحت میتوانید آن دو نفر را کنترل کنید و ضرباتشان را دفع نمایید. اما در Origins خلاف این قضیه برقرار است! در این گونه حملات، معمولا بیشتر از دو نفر بصورت همزمان به شما حملهور میشوند و حتی ممکن است که همزمان کمانداران هم به سمت شما تیراندازی کنند که در این حالت هیچ راه فراری در اختیار ندارید! جدای از این، بعضی ایرادها در جاخالی دادن یا اصطلاحا Dodge دیده میشود. مثلا خیلی از مواقع در صورت جاخالی دادن درست و به موقع، باز هم ضربه میخورید!
با توجه به وجود این نکات ضعف، سازندگان در بخش مبارزات بسیار مبتدیانه رفتار کرده و نتوانستهاند آنچه را که از جزو اصول اولیه این سبک مبارزات حساب میشود را به خوبی پیادهسازی کنند. با این حال، همین که پس از چندین سال بالاخره تغییری در سیستم تکراری مبارزات داده شد، قابل تقدیر است.
Origins تنها با انجام چند کار میتوانست به عنوان بهتری تبدیل شود. اولین مورد، رفع باگهای فنی زیادی است که مطمئنا در طول بازی با آنها برخورد خواهید کرد و مانع پیشروی شما خواهند شد. فرو رفتن در زمین، معلق ماندن روی هوا، هوشمصنوعی و .... از ایرادهایی هستند که به چشم میآیند. البته شایان ذکر است که با انتشار آپدیتهای جدید، این مشکل تا حدودی رفع شده است و احتمال وقوع آنها کمتر از گذشته است. اما دومین مشکل مربوط به نقش کمرنگ موسیقی در بین ماموریتهای داستانی میشود. با توجه به فضای کلی بازی و دنیای مصر، آهنگساز برای ساخت قطعههای شنیدنی گزینههای زیادی پیشروی خود داشته ولی این کار صورت نگرفته و سازندگان به نقش مهم موسیقی نپرداختهاند. همین موضوع سبب شده تا بازی از نظر موسیقیایی حرفی برای گفتن نداشته باشد و دائما در حال شنیدن یک قطعه تکراری باشیم.
Assassin's Creed: Origins بعد از نسخه دوم، تاثیرگذارترین شماره در این سری به حساب میآید. پس از چندین سال بالاخره شاهد چند المان جدید در بازی بودیم که باعث شد امیدمان را به این سری از دست ندهیم. البته که Origins بدون نقص نیست و ایرادهای زیادی دارد، ولی به هر حال توانست به نوعی پایههای نسخههای آینده سری را بنا کند و همین کافی است تا بگوییم این بازی ماموریت خود را با موفقیت انجام داده است. به شخصه امیدوارم در آینده بازهم شاهد ساخته جدید اشرف اسماعیل در این سری باشیم؛ چراکه تمام ساختههای این تیم و این کارگردان، از تحسین شدهترین و بهترین ACهای چند سال اخیر هستند.
نظرات