کارگردانهایی که از فیلمهای خود متنفر هستند
صنعت سینما از جمله صنعتهایی محسوب میشود که بیشترین میزان همکاری و هماهنگی بین اعضای آن برای یک پروژه وجود دارد و محیط آن سرشار از روحیه گروهی است؛ هنگامی که سفر طولانی فیلم از مرحله پیشتولید آغاز و طی مرحله اکران در سینماها پایان میپذیرد، هزاران فرد تا آخرین لحظه تاثیر مهمی بر روی پروژه نهایی دارند. به همین دلیل وقتی که فیلم به یک اثر خوب تبدیل میشود از افراد زیادی برای این موفقیت تشکر به عمل میآید، اما هنگامی که فیلم مورد قبول واقع نشود همهچیز تغییر میکند و لیست کسانی که مورد سرزنش قرار میگیرند بسیار کوتاه میشود.
حتی با وجود اینکه برای تولید یک فیلم عوامل زیادی دست به دست هم میدهند، اما هنگام شکست تنها از یک فرد بهعنوان «مرد سقوط» یاد میشود و معمولا آن شخصی نیست جز کارگردان فیلم؛ البته اغلب اوقات آنها سزاوار چنین سرزنشی نیز هستند.
اصولا در سینما فیلمسازان چه مطابق میل آنها بوده و یا نه، باید ساکت باشند و بگذارند کیفیت فیلمهایشان خود با مخاطب صحبت کرده و ارتباط برقرار کند. (خوب یا بد) اما گاهی اوقات سکوت کارگردانها کافی بهنظر نمیرسد؛ در ادامه با کارگردانهایی آشنا خواهید شد که با انتخاب واژههای درست و جدی به مخاطبین خود اعلام کردند که از فیلم خود راضی نبوده و از آن متنفر هستند.
جاش ترانک - Fantastic Four
قبل از تولید فیلم علمی-تخیلی Chronicle، جاش ترانک یک فیلمساز با فراز و نشیب مختلف در عرصه سینما بود، که ما فقط در یکی دو اثر سینمایی نام او را مشاهده کردیم؛ هنگامی که فیلم Chronicle در سینماها اکران شد، توانست موفقیت زیادی کسب کند؛ این اثر علاوه براینکه در باکسآفیس عملکرد فوقالعادهای داشت، توانست نظر منتقدین را نیز به سمت خود جلب کند. ترانک با این فیلم طی یک شب تبدیل به یکی از مورد احترامترین فیلمسازان جوان هالیوود شد.
اما مشکل موفقیت یک شبه برای چنین کارگردانهایی این است که برای پروژه بعدی میزان انتظار از آنها بسیار زیاد است؛ برای ترانک این پروژه ریبوت Fantastic Four کمپانی فاکس بود، انتظارات از این کارگردان جوان بسیار بالا بود و بسیاری اعتقاد داشتند که او آغازگر فصلی جدید و منحصر به فرد برای این فرنچایز خواهد بود.
این اتفاق رخ نداد؛ طبق برخی گزارشها ترانک با تنظیم و سازگاری قسمتهای رزمی و حماسی پروژه مشکل داشت، او همچنین تحت نظارت شدید استودیو قرار داشت که با توجه به بودجه عظیم این فیلم امری طبیعی بهنظر میرسید؛ این گزارشها همچنین اعلام کرد که این کارگردان طی مراحل تولید فیلم بسیار سرگردان، دودل و تنها بود. آنها در ادامه بیان کردند که استودیوی فاکس، ترانک را برای فرآیند ویرایش فیلم کنار گذاشت.
بعد از این خبرها و پیشنمایش فیلم Fantastic Four که انتقادات زیادی به همراه داشت، این انتظار ایجاد شد که عوامل تولیدکننده اثر و مهمتر از همه خود ترانک عکسالعملی نسبت به این موضوع نشان دهند؛ سپس شب قبل از اکران افتتاحیه این فیلم، ترانک در توییتر خود هرگونه مالکیت نسبت این اثر را انکار کرد و گفت: «یک سال قبل من نسخهای فوقالعاده از فیلم را در دست داشتم که میتوانست نظرات و انتقادهای مثبتی دریافت کند؛ شما احتمالا هیچگاه آن را نخواهید دید، این واقعیت موضوع است.»
اگرچه ترانک بهسرعت توییت خود را پاک کرد و تا چندین هفته بعد از آن، عکسالعملی نسبت به این موضوع نشان نداد، اما مطمئنا او حتی اکنون نیز با صحبتهایی که در توییتر انجام داد موافق و نظر خود را برنگردانده است.
تی وست - Cabin Fever 2: Spring Fever
تی وست یکی دیگر از کارگردانانی است که وقتی در مرحلهای بزرگ در حرفهی خود قرار گرفت دچار مشکل شد و این مشکل با یک فیلم مستقل ترسناک برای او رخ داد؛ بعد از اینکه تی وست با چند فیلم مهیج و دلهرهآور کوچک و با بودجه کم توانست نامی برای خود دستوپا کند، برای کارگردانی دنباله فیلم ترسناک الی راث یعنی Cabin Fever (در سال 2002 تولید شد) انتخاب شد.
وست زیاد خوششانس نبود و بعد از برعهده گرفتن کارگردانی این پروژه پشیمان شد؛ البته تجربه نخستین وست در پروژه Cabin Fever 2: Spring Fever کاملا مثبت بود، درواقع تمام مراحل پیشتولید و فیلمبرداری بدون هیچ مشکلی به انجام رسید. وست و همکارانش فیلمبرداری این اثر را در ماه آوریل سال 2007 به اتمام رساندند، اما Spring Fever تا پاییز سال 2009 در سینماها اکران نشد.
اما دلیل این تاخیر چه بود؟ به نظر میرسد مشکلات مالی استودیوی Lionsgate باعث گیرافتادن پروژه Spring Fever در مرحله ویرایش شد؛ بعد از چند ماه وست حتی از پایان پذیرفتن این فیلم نیز منصرف شد و خود را برای پروژه بعدی خود یعنی فیلم The House of the Devil (محصول سال 2009) آماده کرد.
هنگامی که استودیوی Lionsgate تصمیم به ویرایش فیلم گرفت مجبور شد این کار را بدون تی وست انجام دهد؛ طبق گفته این کارگردان، در ویرایش جدید (به همراه فیلمبرداری دوباره که او جزوی از آن نبود) کاملا از ایدههای او الهام گرفته شده و بهنوعی از دیدگاه اصلی وست سرقت شده بود؛ بعد از این مشکلات تی وست خواهان آن بود که نامش از فیلم حذف شود اما این درخواست او مورد پذیرش قرار نگرفت.
اگرچه وست در حال حاضر با بسیاری از عوامل فیلم Cabin Fever 2 برای دیگر فیلمهایش همکاری میکند، اما او اکنون این اثر را فیلمی در حد متوسط میداند و از حضور خود در آن پروژه راضی نیست.
جوئل شوماخر - Batman & Robin
در میان مجموعه فیلمهایی که فاجعه و تا حد زیادی خندهدار محسوب میشوند، بدون شک فیلم Batman & Robin به کارگردانی جوئل شوماخر جزو برترینها به حساب میآید و بسیاری این فیلم را در واقع توهینی به طرفداران بتمن میدانند؛ با گذشت 20 سال از اکران فیلم Batman & Robin در سینماها، هنوز از این اثر بهعنوان یکی از بدترین آثار تاریخ سینمای هالیوود یاد میشود. (البته بدون در نظر گرفتن بودجه سرسامآور این فیلم در آن زمان، که این موضوع نیز خود جای صحبت زیادی دارد)
در طی سالها همه افراد درگیر در این پروژه (از ستاره فیلم یعنی جرج کلونی تا نویسنده آکیوا گلدسمن) بارها به خاطر پایان بسیار بد این عنوان از طرفداران سینما و به خصوص این فرنچایز عذرخواهی کردند؛ اگر شما نیز فیلم Batman & Robin مشاهده کرده و آن 125 دقیقه وحشتناک را سپری کرده باشید، متوجه خواهید شد که تمامی این عذرخواهیها کاملا برحق و درست است. اگر شما فیلم را ندیدید باید بدانید که هر چیزی راجع به میزان بد بودن دومین و آخرین فیلم بتمن شوماخر شنیدهاید صد در صد درست است.
به مانند عوامل و بازیگران فیلم Batman & Robin، کارگردان اثر یعنی شوماخر نیز تا مدت زمان زیادی ساکت بود و هیچگاه کاملا از فیلم خود دفاع و یا آن را محکوم نکرد؛ شوماخر سالیان سال راجع به این عنوان صحبتی نکرد، اما سرانجام در جشن 20 سالگی این فاجعه سینمایی او احساسات خود را صادقانه و واضح بیان و در آخر طی بیانیهای از تمامی طرفداران عذرخواهی کرد: «من میخواهم از تمامی طرفدارانی که ناامید شدند عذرخواهی کنم، زیرا فکر میکنم که این را به آنها بدهکارم.» ما از صمیم قلب شما را میبخشیم آقای شوماخر.
دیوید فینچر - Alien 3
از میان همهی کارگردانانی که کار خود را از دهه 1990 آغاز کردهاند، کمتر فیلمسازی به اندازه دیوید فینچر مورد توجه قرار گرفته و در کار خود موفق شدهاند؛ با فیلمهایی چون Seven، Fight Club، Zodiac و The Social Network فینچر کاملا خود را در هالیوود به اثبات رسانده است، بنابراین بدون شک میتوان او را یکی از بهترین کارگردانان دنیای سینما به حساب آورد.
اگر تمام فیلمهای فینچر را با یکدیگر مقایسه کنید، متوجه تفاوتی واضح بین نخستین کار سینمایی او یعنی فیلم Alien 3 با دیگر آثارش میشوید؛ Alien 3 اولین فیلم بلند فینچر محسوب میشد که بعد از مشاهده کردن آن، بسیاری از اهالی هالیوود معتقد بودند که این کارگردان هیچوقت پشت دوربین پروژهای دیگر قرار نخواهد گرفت.
در ابتدا قرار نبود فینچر کارگردانی فیلم Alien 3 را بر عهده بگیرد؛ او بعد از اینکه چندین کارگردان به خاطر تفاوت دیدگاه با کمپانی فاکس قرن بیستم پروژه را ترک کردند، کارگردانی این اثر را پذیرفت. فینچر باید به اختلافات کارگردانان با این کمپانی توجه میکرد تا خود را وارد چنین پروژهای نکند؛ برای کسانی که از داستان پشتپردهی فیلمبرداری این عنوان آگاه نیستند باید بگوییم که مراحل تولید فیلم Alien 3 تبدیل به صحنه جنگ مابین فاکس و فینچر شده بود، آنها در همهچیز از فیلمنامه گرفته تا تدوین نهایی اثر با یکدیگر اختلاف داشتند. در نهایت فاکس فینچر را از اتاق تدوین بیرون کرد و خودش ویرایش نهایی فیلم را انجام داد، سپس نسخهای گیجکننده از فیلم را ارائه کرد که این نسخه موفق نشد ارتباط لازم را با مخاطبین و منتقدان برقرار کند.
با اینکه طی سالیان اخیر Alien 3 چندین مدافع پیدا کرده است، اما در آغاز به این اثر بهعنوان یک فاجعه تمامعیار در همهی بخشها نگاه میشد؛ خود فینچر نیز از مخالفان Alien 3 به حساب میآید و بارها هرگونه دخالت و همکاری در این اثر را انکار کرده است. این کارگردان مشهور راجع به حسش به این فیلم بسیار راحت گفت: «افراد بسیاری از فیلم Alien 3 متنفر هستند اما هیچ فردی به اندازهی من از این فیلم متنفر نیست.»
آلن تیلور - Thor: The Dark World
قبل از وارد شدن به دنیای سینمایی میلیارد دلاری مارول، آلن تیلور به خاطر کار بر روی برخی از بهترین برنامههای تلویزیونی به شهرت قابل قبولی دست پیدا کرده بود. (از جمله The West Wing، The Sopranos، S*x and the City، Deadwood، Lost، Mad Men و Game of Thrones) او حتی توانست برای کارگردانی سریال The Sopranos جایزه امی را کسب کند.
با چنین رزومه فوقالعادهای جای تعجبی وجود ندارد که گروه سرگرمی مارول مشتاق باشد تا از او برای یکی از پروژههای برنامهریزی شده خود استفاده کنند؛ با توجه به کار منحصربهفرد او در سریال Game of Thrones بهنظر میرسید که او حتی بتواند پروژههای سینمایی بزرگی چون Thor: The Dark World را نیز به بهترین شکل به انجام برساند؛ کاری که تیلور قبلا نیز از پس آن بر آمده بود.
طبق گزارش مارول آنها ادعا کرده بودند که آزادی کامل را هنگام فیلمبرداری این پروژه به تیلور اعطا میکنند و خود این کارگردان نیز چنین فکری میکرد؛ به مانند همه فیلمهای با بودجه زیاد، سازندگان معمولا فقط زمانی دست از کنترل پروژه خود برمیدارند که آن پروژه مرحله تدوین نهایی خود را بگذارند، اما این موضوع برای فیلم Thor: The Dark World صدق نمیکرد. آلن تیلور درمورد کار بر روی این فیلم گفت: «تجربه کار با مارول پیچیدگی خاصی داشت.» زیرا ایدههای او برای این اثر هنگام تدوین کنار گذاشته شد؛ او ادعا کرد که ویرایش استودیو باعث شد تا فیلم کاملا تغییر کند و این تجربهای است که او هرگز مایل به انجام دادن آن نبوده. تیلور در این باره میگوید: «این تجربهای بود که من امیدوارم هیچگاه آن را دوباره تکرار نکنم؛ همچنین آرزو میکنم شخص دیگری نیز درگیر چنین مشکلاتی در سینما نشود.»
دیوید لینچ - Dune
مرحله پستولید مرحلهای است که فیلم در آن تولید شده و میتوان این ارزیابی که اثر خوب یا بد است را در این وضعیت مورد سنجش قرار داد؛ اما گاهی اوقات یک فیلم قبل از تولید شدن محکوم به شکست است، مانند فیلم علمی تخیلی Dune به کارگردانی دیوید لینچ.
در نگاه اول میتوان به سادگی برای کمبودهای این فیلم دیوید لینچ را سرزنش کرد، اما این یکی از آن مواردی است که ممکن بود برای هر کارگردانی رخ دهد و نمیتوان صرفا شکست تمامعیار این فیلم را به لینچ نسبت داد؛ فیلم Dune در تمامی بخشهایش، از فیلمنامه گرفته تا تدوین نهایی دچار اختلاف و کشمکش شده بود. اگر شما این فیلم را دیده باشید متوجه میشوید که آن اختلافات تا چه حد بر روی کیفیت فیلم تاثیر گذاشته است.
شاید بزرگترین مشکل فیلم Dune پافشاری سران استودیو برای به تصویر کشیدن فیلم، در حداکثر مدتزمان خود یعنی 137 دقیقه است. (بنابراین آنها تمایل نداشتند تا صحنهای از فیلم را حذف کنند و تماشای آن را در سینما از دست بدهند)
اگر شما رمان Dune که نوشتهی فرانک هربرت است را خوانده باشید، متوجه خواهید شد که نمیتوان به سادگی آن تراکم و پیچیدگی داستان، مانور سیاسی و قدرت جنگی را در فیلم به نمایش درآورد. (زیرا فیلم Dune در سال 1984 تولید شد و در آن زمان تکنولوژی سینما به مانند امروز پیشرفته نبود)
با این حال لینچ وظیفه خود را انجام داد و فیلمی را تولید کرد که بعدها راجر ایبرت (منتقد) از آن به عنوان یک آشغال یاد کرد؛ طی سالها لینچ بسیار صریح و صادقانه احساسات خود را درمورد این فیلم بیان کرد و گفت او نباید این پروژه را میپذیرفت و درواقع با پذیرش آن خود را فروخته است.
لینچ در ویرایش نهایی این فیلم شرکت نداشت؛ او ادعا کرد تمایل استودیو برای گسترش داستان هربرت، باعث شد که به پایان داستان ضربه وارد شود. در هرصورت فیلم Dune با یک شکست سینمایی و تجاری بزرگ روبهرو شد.
گیلرمو دل تورو - Mimic
گاهی اوقات یک کارگردان فقط از فیلم نهایی خود متنفر نیست بلکه از فرآیند تولید آن متنفر است؛ این قضیه برای کارگردان فیلمهای رویایی یعنی گیلرمو دل تورو نیز صدق میکند و این کارگردان نسبت به فیلم انگلیسی زبان خود یعنی Mimic همین حس را دارد.
دل تورو بعد از موفیت فوقالعادهاش در فیلم ترسناک Cronos توجه بسیاری از تهیهکنندگان مطرح هالیوودی، بهخصوص هاروی واینستین را به سمت خود جلب کرد؛ البته همکاری او با واینستین چندان موفقیتآمیز نبود و این دو قبل از پایان نوشتن فیلمنامه توسط دل تورو، بر سر کارگردانی پروژه اختلافاتی با یکدیگر داشتند.
از آنجایی این کارگردان قبلا با هیچ استودیوی مناسبی همکاری نکرده بود، در بیشتر مبارزاتش با هاروی واینستین بازنده بود؛ بعد از آغاز فیلمبرداری Mimic دل تورو گفت: «من محکومم که بهترین فیلم تاریخ را برای سوسکهای غول پیکر بسازم.»
در حالی که این کارگردان امیدوار بود به چنین موفقیتی دست پیدا کند، اما هیچگاه این اتفاق رخ نداد و هنوز هم از فیلم Mimic به خوبی یاد نمیشود؛ گرچه دل تورو بیان کرد این فیلم دقیقا همان چیزی بود که او میخواست و به چندین صحنه از آن بسیار افتخار میکند، اما این را نیز پذیرفت Mimic اصلا فیلمی نیست که از آن بهعنوانی اثری بی نقص یاد شود.
دل تورو طی مصاحبه اخیر خود اعلام کرد که از تجربه همکاری با واینستین متنفر است؛ او همچنین ادعا میکند اولین فیلم آمریکایی او به خاطر واینستین آخرین فیلم او نیز بود. با توجه به اتهامات ناخوشایندی که طی یک سال اخیر به واینستین نسبت داده شده است، نمیتوانیم بگوییم که از شنیدین چنین سخنانی از زبان دل تورو متعجب شدهایم.
آرتور هیلر - An Alan Smithee Film: Burn Hollywood Burn
اسکار وایلد زمانی گفت: زندگی بیشتر از هنر تقلید میکند تا هنر از زندگی؛ میتوان این نقل قول را به فیلم کمدی آرتور هیلر در سال 1998 یعنی فیلم An Alan Smithee Film: Burn Hollywood Burn نسبت داد، شاید خود هیلر نیز حدس نمیزد که این جمله بهطور کامل فیلم خودش را به تسخیر در بیاورد.
از اینکه نام Burn Hollywood Burn به گوشتان نرسیده است ناراحت نباشید (البته افراد زیادی چنین وضعیتی دارند)، فقط این را بدانید داستان فیلم که راجع به رنجهای یک فیلمساز در دستگاه هالیوود است، به قدری بد و ضعیف است که راجر ایبرت (منتقد) از آن بهعنوان یکی از بدترین فیلمهایی که به بررسی آن پرداخته یاد میکند.
این همچنین یک مورد نسبتا فریبنده تقلید زندگی از هنر است؛ کاراکتر اصلی فیلم با نام Alan Smithee شناخته میشود، این نام یک عبارت استعاری است که از مدتها قبل استفاده میشد. این عبارت استعاری در مواقعی که یک کارگردان واقعی از پروژه خود راضی نباشد و نخواهد نامش با آن بیاید استفاده میشود؛ انتخاب این اسم بهنظر انتخاب درست و هوشمندانهای است، ولی نباید از یاد برد که این اسم بهصورت واقعی برای همین فیلم وحشتناک هیلر نیز صدق میکند.
همانطوری که کاراکتر تخیلی Smithee در فیلم سعی میکرد که نامش را از فیلم مورد نظر خود حذف کند، هیلر نیز خیلی زود درگیر چنین موقعیتی شد؛ این کارگردان به قدری از پروژه Burn Hollywood Burn ناامید شده بود که قبل از اکران فیلم، کاملا حضورش را در آن رد و خواهان این شد که نامش از پروژه حذف شود.
در آخر نیز از نام Alan Smithee به عنوان کارگردان فیلم Alan Smithee Film: Burn Hollywood Burn استفاده شد.
کوین یاهر - Hellraiser: Bloodline
با توجه به اتفاقاتی که برای فیلم Burn Hollywood Burn رخ داد عبارت استعاری Smithee جهت استفاده در فیلمهای نسل آینده تخریب شد و این فیلم آخرین پروژهای بود که از نام Alan Smithee بهعنوان کارگردان یک اثر استفاده کرد؛ اما قبل از تخریب و لوس شدن این عبارت استعاری توسط هیلر، خوشبختانه کوین یاهر موفق شد تا برای پروژه Hellraiser: Bloodline در سال 1996 نام خود را حذف و از آن عبارت استفاده کند.
از دید طرفداران Hellraiser عنوان Hellraiser: Bloodline یکی از بدترین فیلمهای این فرنچایز محسوب میشود؛ این پروژه اولین تجربه کارگردانی یاهر و همچنین آخرین آن محسوب میشود؛ بعد از فیلم Bloodline گفته شد این آخرین تجربه کارگردانی اوست، اما دلیل آن کمبود استعداد کوین یاهر در عرصه کارگردانی نیست.
این کارگردان بعد از کشمکشهایی فراوان بر سر تدوین و ویرایش نهایی فیلم با استودیو سازنده یعنی Miramax Films تصمیم گرفت که نام خود را از این پروژه حذف کند.
مایکل بی - Transformers: Revenge of the Fallen
احمقانه بهنظر میرسد مایکل بی یکی از فیلمهایش را که فروش خوبی داشته، صرفا بهخاطر نقدهای بدی که به آن نسبت داده شده است فیلمی مزخرف خطاب کند؛ با اینکه بسیاری از فیلمهای مایکل بی با نقدهای منفی زیادی مواجه میشوند، اما عموما مورد استقبال طرفداران قرار میگیرند.
با وجود استقبال زیاد طرفدران از فیلم Transformers: Revenge of the Fallen در سال 2009، این فیلم موفق نشد نمرات خوبی کسب کند و نقدهای منفی زیادی به آن وارد شد؛ طی یک اتفاق عجیب خود مایکل بی نیز جزو منتقدان فیلم Revenge of the Fallenمحسوب میشود، این کارگردان طی مصاحبهای در سال 2011 بسیار واضح اذعان کرد که آنها اشتباهات مختلفی مرتکب شدند و از واژه «چرند» برای توصیف فیلم خود استفاده کرد.
در حالی که بسیاری از بینندگان احتمالا با نظر بی موافق هستند، او توضیحات جالبی راجع به دلایل بد بودن این فیلم ارائه داد؛ از مهمترین این دلایل میتوان به اعتصاب نویسنده فیلم اشاره کرد، که نقش بزرگی را در مشکلات روند داستانی Revenge of the Fallen ایفا کرد. استودیو سازنده با امید برطرف کردن مشکل اعتصاب، تصمیم گرفت که تولید فیلم را آغاز کند؛ مایکل بی در حالی تولید این پروژه را آغاز کرد که فقط یک طرح 14 صفحهای از فیلم را در دست داشت، تصورش بسیار مشکل است که فیلمبرداری یک پروژه بدون داشتن فیلمنامهای درست به نتیجهای موفقیتآمیز ختم شود.
اگرچه فیلم Revenge of the Fallen توانست 800 میلیون دلار فروش جهانی داشته باشد، اما مشکلات و نقدهای منفی این اثر باعث ایجاد زخمهایی ماندگار در ذهن کارگردان فیلم، مایکل بی شد.
تونی کی - American History X
بدون شک لیست کارگردانانی که از فیلمهای خود متنفر هستند بدون حضور تونی کی با فیلم American History X کامل نمیشود؛ احتمالا در تاریخ سینما هیچ فیلمسازی به اندازه تونی کی از فیلم خود متنفر نیست.
اما موضوع جالب توجه آن است که این فیلم با نقدهای مثبت منتقدان روبهرو شد و حتی بازیگر اصلی فیلم یعنی ادوارد نورتون نیز برای بازی در این فیلم موفق شد که نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شود.
اما مشکل تونی کی در این پروژه چه بود؟ خود نورتون یکی از مشکلات بزرگ کی برای این فیلم محسوب میشد؛ این کارگردان بعد از فیلمبرداری بدون هیچ مشکلی نسخه ویرایش شده را به تهیهکنندگان تحویل داد، اما او سپس یکسال زمان گذاشت تا نسخه ویرایش شده را بهطور دقیق تنظیم کند و در تمام این یکسال او پیشنهادات مختلفی از طرف ادوارد نورتون و رئیسهای کمپانی New Line Cinema دریافت میکرد. در نهایت رئیسهای این کمپانی از شیطنتهای کی خسته شدند و او را از انجام وظیفه ویرایش نهایی فیلم برکنار کردند و سپس نورتون را برای پایان ویرایش نهایی American History X برگزیدند.
تونی کی نیز در پاسخ به این عمل کمپینی بر ضد نورتون، New Line Cinema و حتی خود فیلم به راه انداخت؛ او همچنین سعی کرد تا نام خود را نیز از پروژه حذف کند، اما تلاشهای او نتیجهبخش نبود و نام کی بهعنوان کارگردان این فیلم باقی ماند.
نظرات