فیلم Velvet Buzzsaw اثری ترسناک به کارگردانی دن گیلروی است که توسط کمپانی توزیعکننده نتفلیکس تولید شده است؛ این فیلم با داستان خاص و عجیب خود روی جدیدی از ژانر اکشن را برای طرفداران سینما آشکار کرده است دن گیلروی علاوه بر وظیفه کارگردانی مسئولیت نوشتن فیلمنامه را نیز بر عهده داشت او با این اثر سعی کرد به نوعی انزجار خود را از تجاری شدن صنعت هنر و افرادی که به این شاخه صرفا به عنوان فاکتوری برای اخاذی و کسب درآمد استفاده میکنند اعلام کند.
گیلروی برای به تصویر کشیدن داستان عجیب خود از بازیگران زبده و ماهری همچون جیک جیلنهال، رنه روسو، تونی کولت و جان مالکوویچ استفاده کرده است این گروه بازیگری با ایفای نقش خوبشان توانستهاند تا حد زیادی مخاطب را برای تماشای فیلم تا پایان راضی نگه دارند به جرات میتوان گفت اگر گیلروی از این بازیگران مطرح استفاده نمیکرد قادر نبود مخاطبان را به واسطه داستان سطحی و ساده خود برای تماشای فیلم تا انتها قانع کند.
دلالی و اخاذی در تمامی زمینههای هنر یکی بزرگترین مشکلات این صنعت به شمار میرود که باعث شده آثار فاخر به تکههایی بیارزش و آثار نه چندان چشمگیر و ضعیف به تکههایی با ارزش چند میلیون دلاری تبدیل شوند فیلم Velvet Buzzsaw سعی کرده با چاشنی ژانر ترسناک به شکلی بدیع این معضل را تحت پوشش خود قرار دهد.
در ادامه با نقد و بررسی فیلم Velvet Buzzsaw همراه بازیمگ باشید.
فیلم Velvet Buzzsaw همانطور که پیشتر ذکر کردیم داستان سادهای دارد؛ در ابتدای فیلم ما با گروهی از شخصیتهای مختلف آشنا میشویم که هرکدام به شیوه خاص خود در حال سواستفاده از شاخههای گوناگون هنر هستند، مورف واندوالت (با بازی جیک جیلنهال) منتقدی مشهور، باهوش و بیرحم است او به واسطه اعتباری که کسب کرده میتواند به راحتی هنرمندان گوناگون را با سلاح مخصوصش یعنی قلم با خاک یکسان کند و کل حرفه او را در معرض خطر جدی قرار دهد کاراکترهایی چون ردورا هیز (با بازی رنه روسو) و گرچن (با بازی تونی کولت) نیز نماد افرادی هستند که جز نفع شخصی خودشان به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنند جان داندان (با بازی تام استوریج) نیز یک دلال هنری است که پیوسته سعی میکند با پاچهخواری و چربزبانی هنرمندان گوناگون را جذب خود کند و از این طریق سود کلانی به جیب بزند.
شاید بتوان پاکترین کاراکترهای این فیلم را پیرز (با بازی جان مالکوویچ) و دمریش (با بازی داوید دیگز) دانست که به هیچوجه هنر را به چشم یک مقوله تجاری و مالی ندیدند؛ تاثیرگذارترین کاراکتر بدون شک شخصیت جوزفینا (با بازی زوی اشتن) است که با پیدا کردن جسد و آثار هنری وتریل دیس خط اصلی داستانی فیلم را شکل داد و ماهیت حقیقی و کثیف افراد سودجو را در فیلم مشخص کرد.
پس از به فروش گذاشته شدن آثار دیس در نمایشگاه هنری ردورا به شکل عجیبی یک نیروی ناشناخته و ماورایی آن اشخاصی را که در خرید و فروش این آثار نقش داشتند مجازات میکند؛ این افراد در واقع همان اشخاصی هستند که با روح سیاه خود سعی کردند پیوسته از هنر به عنوان ابزاری جهت ارضای نیازهای مالی خود استفاده کنند و هیچ قدم مثبتی در راستای ارج نهادن به این شاخه برنداشتهاند.
در نگاه اول باید بگوییم کارگردان این فیلم به خوبی توانست از پس شخصیتپردازی کاراکترها بر بیاید ما به راحتی میتوانیم تنها پس از گذشت سی دقیقه از فیلم شناخت بسیار خوبی از کاراکترها کسب کنیم که این مقوله مثبت را میتوان به نظم زیاد در رعایت کردن اصول ساده و ابتدایی فیلمنامه نویسی نسبت داد؛ دیگر جنبه مثبت این اثر بازی بسیار خوب گروه بازیگری آن است جیک جیلنهال به زیبایی توانسته از پس نقشی بسیار متفاوت نسبت به نقشهای قبلی خود در آثار سینماییاش بر بیاید اما شاید بتوان انتقاد کوچکی به بازی زوی اشتن وارد کرد کاراکتر او یعنی جوزفینا بدون شک یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین کاراکترهای فیلم بود در نتیجه به واسطه اهمیت این شخصیت باید یک بازیگر بدون رفتارهای تصنعی و به شکل باورپذیر به ایفای چنین نقشی بپردازد مطمئنا ما در بخشهای خاصی از فیلم شاهد بازی نه چندان جذاب اشتن بودیم که باعث ایجاد حس نامطلوبی در بیننده میشد.
گیلروی سعی کرد تا با خلق داستانی ساده پیام و هدف بزرگی را به مخاطبین سینما القا کند اما باید اقرار کنیم این سادگی داستان ضربه بسیاری به فیلم وارد کرد شاید اگر گروه بازیگری مطرح و شکل داستانی معماگونه فیلم نبود مخاطب خیلی زود از این اثر ناامید شده و از ادامه تماشا کردن آن امتناع میکرد؛ کارگردان اثر سعی کرد تا با اضافه کردن یکسری دیالوگهای تخصصی و پیچیده ذهن مخاطب را درگیر فیلم کند اما این هدف تا حد زیادی برای او برآورده نشد و برعکس حتی باعث کسلکننده شدن داستان و روند فیلم شده بود.
سازندگان موسیقی این فیلم یعنی مارکو بلترامی و باک سندرز عملکرد قابلتوجهی از خود نشان دادند؛ موسیقی متن در بخشهای مختلف فیلم به خوبی میتواند حال و هوای آن مقطع از اثر را نشان دهد در بخشهایی ما شاهد موسیقی شاد و آرام با درون مایه طنز هستیم و در بخشی دیگر به هنگام صحنههای خشن و وحشتناک با موسیقی خاص آن اوضاع رو به رو میشویم که به هیجان آن اضافه میکند موزیسینهای این فیلم به خوبی توانستند این تضاد موجود را با یکدیگر ترکیب کنند که جنبه مسخره به خود نگیرد.
در مجموع میتوان گفت گیلروی با خلق فیلمی ترسناک سعی کرد تا ارزش هنر را بیش از پیش آشکار سازد و به طریقی به منتقدان این عرصه گوشزد کند یک هنرمند با خلق اثر هنریاش از تمام وجود خود مایه گذاشته و به خاطر همین موضوع شایسته تقدیر است او قصد داشت ثابت کند ارزش هنر بسیار فراتر از پول و جنبههای مالی است و نباید این شاخه به شکل افسار گسیختهای در جهت تجاری شدن حرکت کند؛ فیلم Velvet Buzzsaw با داستان خود قصد داشت دغدغه اصلی هنر و هنرمندان را در این زمان شرح دهد و مرهمی بر زخمهای عمیق آنها باشد شاید این فیلم آنچنان که باید قدرتمند عمل نکرد اما به واسطه هدف ارزشمند خود شایسته تحسین و ستایش است.
نظرات