نقد و بررسی بازی The First Tree
دیوید وِل، بازیساز خوش ذوق و مستقلی است که به دور از هرگونه حاشیه یا جاه طلبی خاصی، بدون اینکه مانند دیگر بازیسازان مستقل و بدون تیمی بزرگ، برای جلب توجه بازیکنان به سراغ ساخت بازیهای نمادگرا و جنجالی برود؛ سعی در پیاده سازی اهداف منحصر به فرد خود در قالب یک بازی رایانهای دارد و با توجه خاصی به مدیوم احساسات و تمرکز روی روایت داستانی تاثیرگذار و مفهومی، موفق به ساخت دو بازی موفق با عملکردی ستودنی و رضایت بخش شده است. یکی از این بازیها Home is Where The One Starts… نام دارد که با گیم پلی بسیار ساده و جلوههای گرافیکی هنرمندانهاش، به روایت داستانی اول شخص میپرداخت که در آن مفاهیم عمیقی مثل زندگی و احساسات انسانها نسبت به این پدیده را بررسی میکند. ظاهرا دیوید ول، هنوز کارش با ساخت عناوینی با مضمون بررسی مفاهیم عمیق زندگی، چیستی انسانها و راز بزرگ جهان هستی، تمام نشده و در ساخته جدیدش یعنی بازی The First Tree، باری دیگر به بررسی این موضوع از زاویهای دیگر میپردازد. با این تفاوت که اینبار به جای استفاده مستقیم از کاراکتر اصلی داستان به عنوان شخصیت اصلی بازی، به شکلی هجو آمیز، از یک روباه نارنجی استفاده میکند و به روایت داستان اصلیاش با دیالوگهای دو کاراکتر داستان یعنی جوزف و میچل که زن و شوهر هستند، بازی را پیش میبرد. در ادامه مطلب با در بازیمگ همراه باشید تا با بررسی بازی The First Tree، نگاهی داشته باشیم به ساخته جدید دیوید ول، بازیساز مستقلی که روی پای خودش ایستاده و بدون بهره از استودیو، تیم بزرگ یا بودجه کافی، بازیهای منحصر به فرد خودش را با تمام این محدودیتها میسازد و جالبتر اینکه، در هر یک از آنها در کمال سادگی، حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
هنگامی که وارد بازی The First Tree میشوید، اولین موردی که حسابی توجهتان را به خود معطوف کرده و مهر اثر را به دلتان مینشاند؛ موسیقی متنهای احساسی و آرامش بخشی هستند که در اولین ثانیههای نواخته شدنشان، ورودتان را به یک تجربه احساسی دیگر خوشآمد میگویند. پس از نگاهی به منوی تنظیمات بسیار ساده و محدود بازی، آن را استارت میزنید و شاید برای اولین بار در دوران گیمریتان، در نقش یک روباه قرار میگیرید و همزمان با گوش سپردن به موسیقی دلانگیز بازی، شروع به دویدن در علفزارهای پوشیده از برف میکنید و سعی میکنید اولین تپه برفی پیش رویتان را پشت سر بگذارید تا از ماجراهایی که در پشت آن انتظارتان را میکشند، خبردار شوید. در همین حین، جوزف و ریچل، زن و شوهری که جز در چند دقیقه انتهایی بازی، آنها را مشاهده نخواهید کرد، شروع به حرف زدن راجع به گذشته جوزف و مرور خاطرات مهمی میکنند که اطمینان دارند در اتفاقات زندگی و هویت اکنون جوزف، تاثیر مستقیمی گذاشتهاند. همزمان با اینکه جوزف و میچل با استفاده از دیالوگهای مفهومی و جملات قصارشان، حسابی ذهن شما را با مفاهیم پیچیدهای مثل زندگی، مرگ، ماهیت انسان و جهان هستی، درگیر میکنند؛ روباه نارنجی داستان هم که تحت کنترل شما قرار دارد، از علفزارها، جنگلها، رودخانهها، دشتها و تپهها عبور میکند و چیزهای مختلفی را مشاهده میکند.
در محیط کوچک اما زیبای بازی The First Tree، میتوانید به طور آزادانه به هر سمتی بروید و به تماشای مناظر مختلف بنشینید؛ اما اصل مطلب این است که همراه با روباه درون ماجرا، به سمت نقاط نورانیای بروید که از فواصل دور میدرخشند و توجهتان را به خود جلب میکنند. با نزدیک شدن به هر یک از آن نقاط نورانی موجود در محیط بازی و بعد از فشردن یکی از چهار کلید اصلی بازی که برایشان حرکتی از سوی روباه تعریف شده است، آیتمی را مشاهده میکنید که برگی دیگر از خاطرات احساسی جوزف را ورق میزند. دوید ول در روایت داستان تاثیرگذارش، اینبار روش هوشمندانهای را در پیش گرفته و با تشبیه زندگی جوزف و تمامی خاطرات تلخ و شیرین گذشتهاش به یک روباه و بخشهای مختلف زندگی این روباه، میخواهد بگوید زندگی، در هر کجای این جهان هستی، به عنوان هر جانداری، چه انسان یا چه حیوان و یک روباه، اجزای ثابت و جدانشدنی خودش را دارد و با اینکه برای هر شخص، جاندار یا هر چیزی، از شکل ظاهری و ساختار متفاوتی برخوردار است و اهداف مختلفی را دنبال میکند، دارای مفاهیم ثابت و دستنخوردهای است که فرقی نمیکند انسان هستید یا روباه، تاثیرشان را روی شما و زندگی اطرافتان میگذارند و مملو از لحظههای به یادماندنی و اتفاقات تلخ و شیرین و خاطره انگیزی هستند که هویت حقیقی و اصلیتان را شکل میدهند و شما را به موجودی که الان هستید، تبدیل میکنند. دیوید ول سعی دارد با بازی احساسی و تاثیرگذار خودش یعنی The First Tree، به بازیکنان بگوید که ما انسانها، در واقع چیزی نیستیم، جز خاطراتی که داریم و کارها و اتفاقاتی که در گذشته تجربه کردهایم. یا در بیانی واضحتر، این خاطرات ما هستند که به هویت ما شکل میبخشند و زندگی ما را کاملتر میکنند.
خارج بحث داستان، که The First Tree حسابی در آن قوی ظاهر میشود و عملکرد تاثیرگذاری از خود نشان میدهد، بازی دارای گیم پلی بسیار سادهای است که تنها به بهانههای مختلف، بستری مناسب برای روایت داستانش را مهیا کرده و البته با گرافیکهای هنری زیبا و چشم نوازش و همچنین موسیقی متنهای احساسی و دلانگیزش، تجربه بازیکنان از داستان را کاملتر میکند. کنترلهای روباهی که بعد از جوزف، شخصیت اصلی بازی The First Tree به حساب میآید و در واقع استعارهای از خود جوزف است، تنها شامل دویدن، پریدن و کندن زمین، آن هم در قسمتهایی که مجاز به انجام آن هستید، میشوند و همین موضوع باعث شده گیم پلی بازی، حتی در عین این حال که دارای مدت زمان بسیار کوتاهی است و سریعا به پایان میرسد، بعد از چند دقیقه خسته کننده شود و آرزو کنید کاش به جای بازی در نقش این روباه، یک راست سر اصل مطلب میرفتیم، جوزف ماجرایش را در یک فایل صوتی تمام و کمال تعریف میکرد و سپس با جمع بندی کلی داستان، به نتیجهگیری میپرداختیم. از طرفی دیگر انیمیشنهای حرکت کردن روباه، به ویژه هنگام پریدنهایش، ایرادات زیادی دارند و گاهی واقعا توی ذوق میزنند. البته میتوان اینگونه نقصهای فنی بازی را زد به حساب امکانات محدود دیوید ول و مهمتر از همه اینکه، او به تنهایی این بازی را ساخته است. بازی The First Tree با روایت داستانی تاثیرگذار و استفاده از موسیقی متنهای احساسی و گرافیکهای هنری زیبایش، یک موفقیت بزرگ برای سازندهاش به حساب میآید و از این بابت باید به دیوید ول خسته نباشید گفت.
نظرات