نقد فیلم مصادره
مصادره، ساختهی مهران احمدی، یک طنز سیاسی است که در قالب داستانی قابل باور، ماجرای زندگی گروهی از مهاجران ایرانی به نمایندگی اسماعیل از زمان انقلاب اسلامی تا به امروز را روایت میکند. گروهی که شاید بیدلیل پس از انقلاب از خانه و کاشانهشان، از کشورشان گریختند و در غربتی که بسیاری آن را بهشت آرزوها میپندارند، حبس کشیدند.
تبلیغات رنگارنگ فیلم، به همراه ویترین قابل توجهی از بازیگران سرشناس از جمله رضا عطاران، هومن سیدی و بابک حمیدیان در کنار بازیگران خارجی و لوکیشنهای برون مرزی، طنز سیاسی، اشاراتی به روابط سیاسی ایران با آمریکای لاتین و اشاره به جریانات پس از انقلاب که هر کدام از احزاب درگیر، خود را وارث انقلاب میدانستند در قالب طنز، نوید فیلمی متفاوت و قابل احترام در ژانر کمدی را میدادند.
فیلم شروع بسیار خوبی دارد اما پس از گذشت نیم ساعت آغازین و وارد شدن به فاز دوم که به عقیده من با مهاجرت اجباری (تبعید) اسماعیل به آمریکا شروع میشود، روند سریع و جذاب آن رو به افول میرود تا جایی که حتی این ذهنیت در مخاطب شکل میگیرد که مصادره به جای دنبال کردن مسیر جذاب ابتدایی، وارد جادهای شده که تمام تولیدات این سالهای سینمای کمدی کشورمان در آن پیش میروند. کمدی که با هجو، طنز جنسی و نمایش تکراری شادمانههای ایرانیان مقیم آمریکا قصد دارد مخاطب را به هر نحوی بخنداند. در فاز دوم داستان گسسته میشود و فیلم به کلیشههایی روی میآورد که بارها شنیده و دیده شدهاند. نمایش شبکههای ماهوارهای مخالف برون مرزی که مهران مدیری به خوبی از خجالتشان در آمد، شوخیهایی با برند رضا عطاران که شاد اما تکراری هستند، طنزهای جنسی از جمله مراسم ختنه شدن زکریا -پسر رضا عطاران- یا محبوبیت خاص همسر آمریکای لاتین او «کلمنته» در شهر محل زندگیش و اشارهای زیرکانه به دلیل محبوبیتی که ساکنان این منطقهی جغرافیایی در کشورمان دارند، چیزهایی هستند که میشود آنها را نمونههایی از همین تکرار مکررات دانست. عناصری که تماشاچی را میخندانند اما به سرعت فراموش میشوند.
داستان فیلم مصادره در رابطه با جوانی عاشق پیشه (اسماعیل با بازی رضا عطاران) است که با دیدن اجرای موسیقی گروهی از آمریکای لاتین، دلباختهی خواننده زن این گروه میشود. جوانی ساده که در مقام مسئول خرید، بیآنکه تصوری از ماهیت شغلش داشته باشد، به استخدام «موقت» سازمان اطلاعات و امنیت کشور درآمده است.
در یکی از شبهای مراجعه به کاباره برای دیدن معشوق، بلیط بخت آزماییش میبرد و با پولی که از این راه به دست میآورد، قطعهای زمین در عباسآباد میخرد و همین قطعه زمین، میشود هستهی مرکزی داستان فیلم مصادره.
اسماعیل در گیرودار ماههای نخست انقلاب، دستگیر میشود تا اینکه توسط یکی از دوستان صمیمی و معتمدش خاوندی (با بازی بابک حمیدیان) که یک مبارز انقلابی به نظر میرسد، به آمریکا فرار میکند.
بعد از رفتن به آمریکا، اسماعیل به خاوندی برای فروش زمینهایش وکالت میدهد و خودش در انتظار فروخته شدن آنها برای بهتر شدن وضعیت زندگیش در غربت سخت کار میکند. اسماعیل که وابسته به کشور و فرهنگش است، در غربت برای یافتن نشانههایی از وطن، از همسرش جدا میشود و به شهر ایرانیان آمریکا، یعنی لوس آنجلس مهاجرت میکند و ...
داستان فیلم مصادره، قصهای قابل لمس برای مخاطبین این نسل است؛ مخاطبینی که بر اساس تبلیغات جذاب و چهرههای سرشناس، خواهان دیدن مصادره مهران احمدی هستند. این گروه مخاطب که سهم قابل توجهی از جامعهی هدف را تشکیل میدهند، برای دیدن عطاران در قالبی جدید اما به دنبال تکرار تجربهی من سالوادور نیستم یا نهنگ عنبر به سینما آمدهاند اما اینکه چقدر به خواستهشان پس از دیدن فیلم میرسند، موضوعی است که جای گفتگو دارد.
مصادره در قالب طنز سیاسی اجتماعی سعی میکند چندین موضوع را بررسی کند. به وضعیت مهاجران ایرانی در زمان انقلاب میپردازد، افرادی که به هر دلیل محکوم و مجبور به فرار و جلای میهن شدهاند. در همین حال به رفتار غرض ورزانهی عوامل حامی دولت پهلوی در خارج از ایران اشاره میکند و تلاشهای آنها برای نمایش چهرهای خشن و اغراق آمیز از انقلاب اسلامی را به تصویر میکشد و حتی به بعضی از این باورهای عجیب و خندهدار اشاراتی هم میکند. اینکه اسماعیل به زکریا با جدیّت در مورد گروگان گرفته شدن خانوادههای ورزشکاران ایرانی برای پیروزی در رقابت های بین المللی هشدار میدهد، اینکه اموال ایرانیان مهاجر بی دلیل مصادره میشود و ... تنها گوشههایی از این تهاجم فکری است تا جایی که عطاران به پسرش هم برای جاسوس بودن مشکوک میشود!
اما موضوع سومی که در فیلم به آن اشاره میشود، کلاه بردارانی هستند که سرمایهی ملت را به یغما میبرند. افرادی که با انگیزه خیانت در سطوح مختلف نفوذ کردهاند و به دنبال فرصتی مناسب برای به تاراج بردن سرمایهی ملی و فرار از ایران هستند و همنامی شخصیت منفی فیلم (خاوندی) با یکی از اختلاسگران بزرگ این چند سالهی اخیر، بزرگنمایی قابل توجهی از این حقیقت تلخ است که با رفتن این افراد و خروج آنها از مرزهای ایران، دیگر دستمان به آنها نمیرسد.
مصادره موسیقی متن قابل توجهی ندارد، طراحی لوکیشنهای آن برای نمایش آمریکای لاتین شایستهی تقدیر است و به عنوان اولین تجربهی ساخت فیلم بلند مهران احمدی، اثر قابل قبولی است که نتوانسته پیوستگی داستانش را حفظ کند و بعد از شروعی امیدوار کننده، مانند کودکی سر به هوا به موضوعات مختلف دست درازی کرده است. با وجود بازیگران سرشناس، بار جذب مخاطب بر دوش عطاران است. عطارانی که جنس بازیش تکراری اما باز هم دوستداشتنی است. هومن سیدی هنوز نقشش در عاشقانه را رها نکرده و برخلاف استعداد خوبی که در کارگردانی از خود نشان داده، بازیش تکراری و کاملا معمولی است. بابک حمیدیان نقش چندانی در پیشبرد فیلم ندارد و تنها برای باز کردن گرههای داستانی در چند سکانس ایفای نقش میکند و در مونتاژ دوباره، بدون ایجاد مشکل میشود تمام بخشهای مربوط به هادی کاظمی و اتاق بازجویی را حذف کرد!
مصادره فیلم بدی نیست اما در تبلیغ نقاط قوتش اغراق زیادی شده و پایان نامناسبی دارد. شاید همین اغراق و پایانبندی نامناسب، باعث شده تا تماشاچی توقع بیشتری از فیلم داشته باشد و پس از تماشای آن، از تجربهای که داشته راضی نباشد.
نظرات (3)