چند صد سال دیگر که بشر به واسطۀ عدم توجه به هشدارهای دانشمندان اقلیمی، گونۀ خود را به انقراض کامل رسانده، موجوداتی از آن سوی کهکشان به زمین پا میگذارند و یکی از آثار مهم بازمانده از نوع بشر که مییابند احتمالاً میراث سری Watch Dogs خواهد بود. این میراث مربوط به تأثیر این فرنچایز در رشد بشریت یا حتی صنعت خودش نیست بلکه ماندگاری آن از این جهت است که با وجود این همه جنگ، قحطی، ظلم و ... که در سراسر جهان وجود دارد، عدهای آنقدر دور از دنیای واقعی هستند که هنوز در مورد وعدههای دروغین اولین نمایش این مجموعه مشغول به طومار نویسی روی دیوارهای اینترنت هستند. با وجود هویت این سری به عنوان محصولی با وعدههای عمل نشده یا در کمترین حالت با پتانسیل به شدت هدر رفته، Watch Dogs: Legion که سومین نسخۀ اصلی این مجموعه بود تلاش کرد ایدۀ بدیعی را وارد صنعت بازیسازی کند اما طراحی مراحل شدیداً تکراری، تبدیل به پاشنۀ آشیل آن شد. حالا در محتوای داستانی جدید آن با نام Bloodline، آن ایدۀ کلیدی از فرمول طراحی حذف شده و با یک داستان متمرکز بر شخصیتهای شناخته شدۀ قدیمی این مجموعه طرف هستیم. در ادامۀ این مطلب نگاه کوتاهی به این dlc جدید میاندازیم.
در Bloodline شاهد بازگشت قهرمان اولین قسمت از این سری یعنی Aiden Pearce هستیم که در آن عنوان، شخصیتی به شدت تک بعدی و خسته کننده داشت اما برای گروهی از مخاطبان همین شخصیت با صدای خش دار که به دنبال انتقام بود احتمالاً اوج شخصیتپردازی به حساب میآمد. با توجه به اینکه فاصلۀ زمانی بین داستان قسمت اول و سوم حدود 15 سال است، در این روایت جدید با یک «ایدن» پا به سن گذاشته و از دنیا بریده طرف هستیم اما مأموریتی تازه که بر سر راه او قرار میگیرد، بهانۀ خوبی برای تلاش به قصد ترمیم رابطۀ او با خواهرزادهاش میشود و به این ترتیب ایدن رهسپار شهر لندن میشود اما این مأموریت به ظاهر ساده، تبدیل حادثهای بزرگتر از تصور اولیۀ او میشود و پای یکی از شخصیتهای محبوب قسمت دوم یعنی Wrench را به ماجراجویی تازۀ ایدن باز میکند ...
ساختار چند شخصیتی Watch Dogs: Legion آن هم به صورتی که هر کسی که در خیابان میدیدید میتوانست تبدیل به شخصیت تحت کنترل شما شود، به شکلی دقیق و کاربردی پیاده شده بود اما این طراحی به بخش روایی آسیب زده بود چرا که فقدان افراد کلیدی که حکم رابط مخاطب با حوادث داشته باشند، باعث ایجاد یک حس کمبود ملموس میشد و مزیت اصلی Bloodline نسبت به بازی اصلی دقیقاً در همین مسئله نهفته است. از طرفی، این نکته که ایدن و «رنچ» دو شخصیت کاملاً شناخته شده هستند، این امکان را به سازندگان داده که سریع به سراغ اصل مطلب بروند و ویژگیهای کاملاً متضاد این دو شخصیت لحظات دو گانۀ جالبی را رقم میزند، البته داستان عمدتاً متمرکز بر ایدن است اما طراحی بخشهای فرعی مربوط به رنچ هم به صورت سرسری نیست. بزرگترین نقطۀ قوت داستان، انتقال حس رشد شخصیتی ایدن است که فشار تصمیمات غلط گذشته و سالها زندگی با عواقب آنها را از رفتارهای جدیدی که در قبال موقعیتهای مشابه با برخی از حوادث گذشتهاش بروز میدهد، میتوان به خوبی احساس کرد ولی کماکان آن پوستۀ edge lord مانند خود در قسمت اول را کم و بیش با خود به همراه دارد.
اگر با ساختار مراحل، هوش مصنوعی و عملکرد وسایل نقلیه در نسخۀ اصلی مشکل داشتید، Bloodline هم تغییری در نظر شما ایجاد نخواهد، به خصوص اگر Legion را به طور کامل شخم زده باشید و در بخش آنلاین آن هم در ماههای گذشته فعال بوده باشید چرا که تمامی مراحل جدید به جز دو سه مورد، همگی در همان لوکیشنهای تکراری اتفاق میافتند و ساختار مراحل جدید هم تقریباً همانند مراحل داستان اصلی است. تعدادی ویژگی جدید مثل تبدیل کردن ربات عنکبوتی به پهپاد یا دشمنان رباتی تازه به کار اضافه شده که موقعیتهای اندکی برای استراتژیهای جدید را فراهم میکند اما به طور کلی در همان چهارچوب تکراری معمول ساختههای Ubisoft هستیم.
تفاوت عمده این محتوای جدید با عرضۀ اصلی، قابلیتهای خاص ایدن و رنچ است که کاملاً متفاوت از اپراتورهای قبلی هستند، مثلاً ایدن سلاح ویژۀ خودش و توانایی از کار انداختن همزمان تمام وسایل برقی را دارد که در همراهی با توانایی آهسته کردن حرکت جهان، از او یک ارتش تک نفره میسازد و در نقطۀ مقابل رنچ است که از گجتهای مختلفی استفاده میکند و چابکی بسیار زیادی در انجام حرکات از خود نشان میدهد. به طور کلی با توجه به کوتاهتر بودن این کمپین جدید، مثل «لیجن» آن حس تکراری شدن شدید در Bloodline وجود ندارد اما حقیقتاً یوبی سافت نیاز جدی به یک بازبینی اساسی در رابطه با طراحی مراحل عناوین جهان باز خود دارد.
در مورد بخش گرافیک شاهد تغییر خاصی نسبت به لیجن نیستیم و فقط شاهد تأثیر چندین ماه آپدیت مختلف در اجرای بهتر بازی هستیم. در کنار تمرکز روایی، صداپیشگان ایدن و رنچ هستند که باعث میشوند Bloodline باز هم یکی دو سطح از نسخۀ اصلی جلوتر باشد چرا که با وجود تفاوتهای خوبی که شخصیتهای مختلف لیجن داشتند، پیش میآمد که شاهد حضور اپراتورهایی با صدا و لهجۀ کاملاً مشابه در تیم خود باشیم.
مشکلات سری Watch Dogs یکی دو مورد نیستند و یک dlc حدوداً ده ساعته، مجال کافی برای رفع نواقص ناامیدکنندهترین قسمت این فرنچایز ندارد اما یک روایت چفت و بست دار با شخصیتهایی که به شکلی صحیح پرداخته شدهاند، باعث شده تا چندان دلتنگ تنها بخش روشن بازی اصلی نباشیم!
نظرات