بعد از توجه ویژۀ بازیسازان به مقولۀ آشپزی در جریان نسل هشتم کنسولها و عرضۀ عناوینی که این فعالیت را با ساختارهایی خلاقانه ترکیب کرده و محصولاتی به شدت سرگرمکننده را خلق کرده بودند، از دید افرادی که به هنر آشپزی علاقهمند هستند بیم آن میرفت که شاید این توجه خاص یکی از روندهایی باشد که از نسلی به نسل دیگر فراموش میشوند اما در همین ابتدای راه نسل جدید کنسولها، تعدادی عنوان هیجانانگیز با تمرکز بر طبخ غذا به بازار آمده و بازی Epic Chef این مسیر را با حس طنز خاص خود، ادامه میدهد.
یکی از وجوه اصلی تمایز Epic Chef با دیگر عناوین متمرکز بر آشپزی، توجه ویژۀ سازندگان آن به ارائۀ داستانی طنزآمیز است که هر چند هیچ کار بزرگی را انجام نمیدهد ولی به لطف فضاسازی بامزۀ خود، کاملاً ارزش دنبال کردن را دارد. قهرمان این داستان مرد جوانی به نام Zest است که تمام دار و ندار خود را برای به دست آوردن خانهای بزرگ در سرزمین Ambrosia پرداخت کرده به طوری که برای رسیدن به این سرزمین حتی یک پول سیاه هم در جیب نداشته و با مخفی شدن در یک کشتی باری که عازم آنجاست، خود را به مقصد میرساند. وقتی که «زِست» به مسئولین شهر برای پیدا کردن محل دقیق خانۀ خود مراجعه میکند، با این حقیقت رو به رو میشود که امارتی که خریده مکانی جن زده در بیرون شهر است که هیچ کس جرأت سکونت در آنجا را ندارد ولی زست که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و البته متراژ این ملک نفرین شده هم بسیار بزرگتر از تصوراتش است، تصمیم میگیرد تا به هر قیمتی که شده این مکان را تبدیل به امارتی با شکوه کند و اولین قدم او برای موفقیت در این امر، خرید یک تختخواب راحت است که کاری ساده به نظر میرسد اما در عمل تبدیل به مأموریتی بزرگ میشود!
از نظر ساختاری با اثری مشابه سری Harvest Moon و عناوینی که از روی آن کپی کردهاند رو به رو هستیم، فرد کاملاً بی تجربهای از راهی دور به سرزمینی تازه پا میگذارد و باید با مزرعهداری، ساخت ابزار و ... گذران زندگی کند اما تفاوت بزرگ Epic Chef از محل وقوع حوادث آن نشأت میگیرد. «امبروزیا» در ظاهر سرزمینی معمولی به نظر میرسد اما به لطف جنون خاص ساکنان در رابطه با غذا و آشپزی و همچنین وجود جادو، تبدیل به محیطی کاملاً عجیب با ساکنینی عجیبتر میشود که البته برای خود این شهروندان این شرایط اصلاً و ابداً عجیب نیست، حتی این نکته فردی با نام Jesus نجار شهر است و رفتاری عرفانه و غیر این جهانی از خود به نمایش میگذارد!
در واقع امبروزیا به نوعی یکی از سرزمینهایی است که در قالب بازیهای نقش آفرینی (خصوصاً از نوع ژاپنی) به آنها پا میگذاریم و حتی تعدادی جوک هم در کار گنجانده شده که سن و سال قهرمانان معمول این ژانر و مقصر بودن آنها در وقوع حوادث نابود کنندۀ جهان را هم به سخره میگیرد و دقیقاً شروع ماجراهای Epic Chef هم ده سال بعد از یکی از همین نبردهایی است که دنیا را تا ایستگاه آخر نابودی رسانده اما به لطف مسائلی این پایان بدفرجام به وقوع نپیوسته است. از طرف دیگر امبروزیا پر است از شخصیتهای بامزهای که مشکلات خود را با نبردهای آشپزی حل میکنند و حالا مخاطب باید به زست کمک کند تا در چنین دنیای دیوانهای، گلیم خود را از آب بیرون بکشد که این تلاشها منجر به موقعیتهای کمدی جذابی شده و خوشبختانه برخلاف رسم معمول بازیهای ویدئویی، در پرداخت جوکها و خنداندن مخاطب، به طور کلی موفق عمل میکند.
گیمپلی دقیقاً همان چیزی است که Harvest Moon پایهگذار آن بود و به لطف موفقیت Stardew Valley شاهد عرضۀ عناوین بسیاری با این ساختار در سالهای اخیر بودهایم با این تفاوت که در کنار تمام کارهایی که در این دسته از بازیها انجام میدهیم، یک سیستم آشپزی هم در کار گنجانده شده که نقش اصلی را در پیشبرد کارها دارد. مانند آثار مشابه در ابتدا با پرورش محصولات زراعی، پرورش حیوانات، قطع درختان، ساخت ابزارهای کارگاهی و ... محیط خانۀ خود را تبدیل به یک مزرعۀ حرفهای میکنید اما در شرایطی که در دیگر آثار هدف نهایی فروش همین مواد خام و کسب درآمد است، در Epic Chef تمام این مواد خام را باید در آشپزی به کار ببرید تا مأموریتهای محول شده را با موفقیت پشت سر بگذارید.
در تمام غذاهایی که میپزید باید به سه فاکتور رایحه، مواد اصلی و طعم نهایی توجه کنید. هر چه غذایی که آماده کردهاید رایحۀ بهتری نسبت به غذای رقبا تولید کند، غذای شما اول توسط داور مسابقه تست میشود که در این صورت شانس کسب امتیاز بیشتر و البته کاهش شانس رقیب برای به دست آوردن امتیاز بالاتر، با استفاده سسهای ویژه، را خواهید داشت. در انتخاب مواد اصلی بهتر است به ذائقۀ داور دقت کنید تا با به کار بردن اجزای مورد علاقۀ او، امتیاز بیشتری جمعآوری کنید که برای موفقیت در این مورد، بهتر است قبل از شروع هر رقابت، گسترۀ مناسبی از مواد غذایی را به همراه داشته باشید.
طعم نهایی بر اساس سه فاکتور مجزا تعیین میشود که هر مادۀ غذایی چه به صورت مجزا و چه در ترکیب با دیگر مواد، این سه فاکتور را افزایش میدهد که البته تکان دادن به موقع ظرف طبخ و گرداندن مواد موجود در آن هم در افزایش این ویژگیها مؤثر است. در کنار مأموریتهای آشپزی که محور اصلی ماجراها را تشکیل میدهند، تعدادی مأموریت فرعی با ساختار جمعآوری تعداد مشخصی از برخی آیتم هم وجود دارد که در ابتدای کار برای به دست آوردن منابع مالی و ایجاد روابط دوستانه با اهالی شهر، انجام آنها ضروری است ولی در کل به گونهای نیستند که وقت شما را تلف کرده یا پیدا کردن آیتمهای مدنظر کلافهکننده باشد. به طور کلی هر چند خود عمل آشپزی میتوانست پیچیدهتر باشد ولی به اندازهای اجزای مختلف دارد که تجربهای جذاب باشد و مبارزات آشپزی و عکسالعملهای داوران هم تا حدودی انیمۀ پرطرفدار Food Wars را در ذهن تداعی میکنند که میتواند برای تعدادی از مخاطبان جذابیت مضاعفی داشته باشد.
در بخش صدا و موسیقی با عملکردی ناامیدکننده طرف هستیم چون نه قطعات موسیقی از کیفیت قابل قبولی برخوردارند و نه برای شخصیتها از صداپیشگی استفاده شده در حالی که این مسئله میتوانست مکمل بسیاری خوبی برای افزایش اثربخشی جنبۀ طنز کار باشد. در طراحی بصری هم به نوعی با نسخهای شسته و رفته از طراحی بصری Minecraft طرف هستیم که البته محیط و مدلها از تعداد پیکسلهای بیشتری بهره میبرند و رنگآمیزی کار هم ظاهری زندهتر دارد که این مسائل در کنار هم تبدیل به یک طراحی خاص و دوست داشتنی شده است.
Epic Chef از آن دسته محصولاتی نیست که تا سالهای سال در یاد و خاطرۀ مخاطبان آن باقی بماند و به طور کلی در هیچ جنبهای از آن هم شاهد نوآوری یا ایدههایی کاملاً جدید نیستیم اما به لطف یک گیمپلی سرگرمکننده و روایتی بامزه توانسته تبدیل به گزینهای مناسب برای مخاطبانی شود که در کنار تجربۀ بازیهای ویدئویی به هنر آشپزی هم علاقهمند هستند.
نظرات