زمانی که بازی Starfield در کنفرانس E3 2018 به عنوان یک «تجربهی نسل بعدی» معرفی شد، شور و شوق زیادی جامعهی گیمرها را فرا گرفت. به هر حال، این اولین IP جدید استودیوی Bethesda Softworks پس از گذشت دههها بود و شاید اولین بازیای بود که نوید یک تجربهی نسل نهمی را میداد. البته در این میان، برخی از افراد هم نگرش محتاطانهتری داشتند. آیا واقعا به یک بازی نقش آفرینی دیگر در ستینگ فضا نیاز داریم؟ برداشت اعضای Bethesda از سبک علمی تخیلی در فضا، چقدر میتواند جدید و منحصر به فرد باشد؟ آیا اصلا این استودیو توانایی خلق یک بازی در وسعت کهکشانها با آن حجم از آزادی و کاوشی که در آثار قبلی خود داشت را دارد؟
من که بعید میدانستم. ماجرا زمانی بدتر شد که «تاد هاوارد» (Todd Howard) کاریزماتیک قصهی ما، وعدهی «هزار سیارهی قابل کاوش» را داد! این غیرممکن است! مگر میشود که آنها بتوانند هزار سیارهی منحصر به فرد و جذاب طراحی کنند؟ آیا این همان مسیری نیست که No Man’s Sky طی کرده بود؟ این در دورهای بود که Bethesda Softworks با وعدههای دروغین خود، فاجعهی Fallout 76 را رقم زده بود و قبلتر از آن هم Fallout 4 ضعیفتر از انتظارات ظاهر شده بود. خب، من به خودم میگفتم که Bethesda Softworks حتما از اشتباهات خود درس گرفته و مطمئنا Starfield پروژهای است که از موفقیت آن مطمئن هستند؛ وگرنه مگر میشود که پس از دو شکست پیاپی باز هم به سراغ یک ایدهی ریسکی بروند؟
اکنون بازی Starfield برای PC و کنسولهای نسل نهمی Xbox Series X | S منتشر شده و در دسترس همگان قرار گرفته است. حال وقت آن است که ببینیم این بازی تا چه حد توانسته موفق ظاهر شود. آیا وعدههای سازندگان این بار درست و حقیقی بوده؟ آیا پیشرفتهای مورد انتظار در فرمول Bethesda انجام شده و به استانداردهای روز رسیده است؟ آیا شک و شبهههای گیمرهای محتاط اشتباه بودهاند؟ با ما همراه باشید تا به پاسخ این پرسش برسیم.
یک آغاز هیجانانگیز و ناامیدکننده!
عنوان Starfield طبق سنت Bethesda Softworks با یک منوی مینیمال آغاز میشود. یکی از به یاد ماندنی ترین قسمتهای Skyrim آن سکانس ابتدایی بازی بود که خیلی ساده و مختصر شروع میشود و ناگهان بازیکن را در جهانی بزرگ و وسیع رها میکند. Starfield نیز رویکرد مشابهی دارد و آغاز بسیار جالبی را برای بازیکنان ترتیب داده است. خیلی زود، بازیکن دو چیز را در برابر خود میبیند: یک سفینهی فضایی و آسمانی مملوء از کهکشانهایی که منتظر شما هستند! واقعا هیجان انگیز است!
من به سرعت وارد سفینهام شدم و به آسمان پرواز کردم. همانطور که سازندگان گفته بودند، شما به صورت دستی نمیتوانید از روی سیاره به سمت فضا پرواز کنید (یا برروی یک سیاره فرود آیید) بلکه بازی توسط یک کاتسین این کار را برای شما انجام میدهد. خب من انتظار این را داشتم و ناامید نشدم. اما زمانی که وارد فضا شدم، متوجه شدم حتی نمیتوانم به سمت سیارات مختلف پرواز کنم! شاید حدود بیست دقیقه، به سمت نزدیکترین سیاره در حال پرواز بودم تا اینکه متوجه شدم هیچ مسافت قابل توجهی را طی نکردهام. گویا برای سفر به سمت یک سیاره هم باید از نقشه (Map) استفاده کنید. خب از Map استفاده کردم و بازی با یک کاتسین، مرا به نزدیکی سیارهی مورد نظر برد.
اکنون من در فاصلهی نزدیکی از آن بودم. پس شروع به حرکت به سمت سیاره کردم. میدانستم که خودم نمیتوانم برروی آن سیاره فرود آیم ولی تصور میکردم که حداقل وقتی نزدیکتر بشوم، یک کاتسین اجرا میشود و مرا برروی سیاره قرار میدهد. دقیقهها گذشت و متوجه شدم که انگار اصلا مسافتی را طی نکردهام... گویا برای فرود هم دوباره باید به Map ارجا کنم. از طریق مپ، محل فرود روی سیاره را انتخاب کردم تا برروی آن فرود آیم. دوباره کاتسینی پخش شد. بعد از کاتسین، سفینهی من روی سیاره قرار داشت و شخصیت اصلی همچنان پشت فرمان بود. حال باید از سفینه پیاده شوم. از پشت فرمان کنار آمدم و به سمت درب خروج رفتم. دوباره صفحهی لودینگ پخش شد تا مرا وارد سیاره کند و...
این دیگر چه مسخره بازیای است؟ اگر قرار بود همهی نقل و انتقالات از طریق یک نقشهی مسخره انجام شود و چهار بار با صفحهی کاتسین و لودینگ سر و کله بزنم، اصلا برای چه بین آنها قسمتهای پرواز سفینه وجود دارد؟! خب بازی را به گونهای طراحی میکردند که از همان ابتدا مقصد را انتخاب کنم و در قالب تنها یک کاتسین به آنجا سفر کنم! نمیدانم چرا سازندگان تصور کردند که چنین چیزی، ایدهی خوبی است! وقتی سکانسهای پرواز در فضا عملا فاقد «حرکت» هستند و «هیچ مسافتی» طی نمیشود، پس اصلا چرا وجود دارند؟ اصلا همهی اینها به کنار. بعد از چندین کاتسین و لودینگ، برای خروج از سفینه دیگر چرا باید یک صفحهی لودینگ وجود داشته باشد؟!
غیاب کاوش در اثری پیرامون کاوش!
به صورت خلاصه، موضوع «کاوش» در بازی Starfield یک شوخی بزرگ بیش نیست. شما برای سفر به هر سیارهی جدید، باید از هفت خان رستم رد شوید و بارها و بارها صفحات لودینگ و کاتسینهای متعددی را تماشا کنید تا... تا صرفا به یک بیایان مشابه برسید! اکثر آن «هزار سیاره» که سازندگان وعده داده بودند، صرفا ماههای اطراف سیارات هستند و 90 درصد آنها ظاهر کاملا مشابهی دارند. فقط در بعضی از آنها مثلا آلومینیوم یافت میشود و در برخی دیگر آهن. در هر سیاره، تعدادی غار و فضای متروکه وجود دارد که قابل کاوش هستند. بعضی از آنها دارای پدیدههای طبیعی تاریخی هستند که صرفا باید اسکن کنید و اطلاعاتی برایتان نمایش داده شود.
متاسفانه تقریبا تمامی این دانجنها فاقد محتوای ارزشمندی هستند. در بیشتر آنها، هیچ اتفاق متفاوت و جالبی رخ نمیدهد و یا حتی آیتم عجیب و غریبی هم پیدا نخواهید کرد. مثلا در Skyrim که تعداد غارها به مراتب محدودتر بود، در بسیاری از آنها حداقل یک نکتهی جالب نهفته شده بود؛ یک شمشیر خاص، یک فریاد جدید، و یا یک NPC که در آنجا زندانی شده بود. اما در Starfield که تعداد غارها به اندازهی کهکشانها است، چنین چیزی غیرممکن است و درواقع تمامی آنها به صورت تصادفی (Random) ساخته شدهاند و صرفا دارای مقداری آیتم و منابع هستند. درواقع این ساختار تصادفی دانجنهای Starfield، بازیکنان قدیمی را بیشتر به یاد The Elder Scrolls II: Daggerfall خواهد انداخت!
البته این آیتمها و منابع برای قسمتهای Crafting بسیار کاربردی هستند. شما با استفاده از آنها میتوانید آیتمهای مختلفی بسازید، اسلحههای خود را آپگرید کنید، پایگاه (Outpost) بسازید و غیره. اما مسئله این است که حداقل وقتی درمورد منابع صحبت میکنیم، راههای بسیار سادهتری برای جمعآوری منابع وجود دارند. مثلا شما با ساخت یک پایگاه، میتوانید دستگاهی به نام Extractor بسازید که با سرعت بسیار بالایی، منابع آن سیاره را برایتان استخراج خواهد کرد. حقیقتا من بعد از ساخت اولین پایگاه و شروع به استخراج آهن و آلمینیوم، تنها مشکلی که داشتم، مسئلهی «فضای نگهداری منابع» بود! چرا که سرعت استخراج منابع به شدت بالاست و دیگر نیازی نیست که به صورت دستی منابع جمع کنید.
به طور کلی، تقریبا 90 درصد سیارات جهان Starfield هیچ ارزشی برای گشت و گذار ندارند.اما در 10 درصد دیگر، شاهد کمی تنوع در بافت سیاره هستیم. بعضی از آنها خشک و گرم هستند و برخی دیگر یخبندان. بعضی از آنها با خاک قرمزرنگ رس پوشیده شدهاند و در برخی دیگر شاهد یک فضای سبز، با گونههای جانوران عجیب و غریب هستیم. اما در همین سیارات متنوع و منحصر به فرد هم، فعالیت خاصی برای انجام دادن نیست. صرفا باید چندین گونهی گل و گیاه، گونههای جانوری، و همچنین منابع موجود در سیاره را اسکن کنید تا تیک اسکن سیاره در نقشهی بازی ثبت شود و احساس کنید که کار مفیدی انجام دادهاید و یکی از تیکهای چکلیست دراز سیارات Starfield را پشت سر گذاشتهاید!
البته همانطور که سازندگان از پیش اعلام کرده بودند، در Starfield هیچ گونهی فضایی باهوش وجود ندارد؛ یعنی قرار نیست مشابه با بازیای مثل Mass Effect نژادهای مختلفی از آدمهای فضایی در کهکشانهای بازی وجود داشته باشند. بلکه نهایتا موجوداتی حیوانشکل را خواهید دید که بیشتر شبیه به موجودات جهش یافتهی دنیای Fallout هستند. هرچند که این موضوع از پیش اعلام شده بود اما باز هم مسئلهی ناامیدکنندهای است؛ آن هم درحالی که سری The Elder Scrolls که در یک جهان فانتزی قرار دارد، دارای چندین نژاد مختلف بود. وقتی Starfield وعدهی یک جهان بزرگ با کهکشانهای کشف نشده را میدهد، طبیعی است که انتظار نژادهای فضایی گوناگونی را داشته باشیم.
اما شهرهای بزرگ چطور؟ در بازی چندین شهر هم وجود دارد که البته تعداد آنها انگشت شمار است. اولین شهری که وارد آن میشوید، شهر New Atlantis است. این شهر بزرگ، دارای چندین قسمت متفاوت است که برای دسترسی به برخی از آنها باید صفحات لودینگ متعددی را پشت سر بگذارید... حتی برای ورود به مغازهها و یا هر محیط سربستهای هم صفحهی لودینگ وجود دارد... این درحالی است که حتی بزرگترین محلههای جهان Cyberpunk 2077 هم برای ورود به یک محیط جدید، صفحهی لودینگ آشکاری نداشتند. بله، لودینگهای نهان وجود داشتند، مثل انتظار در آسانسور. اما در Starfield حتی وقتی از آسانسور هم استفاده میکنید، یک صفحهی لودینگ آشکار پخش خواهد شد!!
با تمام توضیحاتی که تا این لحظه دادم، باید به طور قاطع بگویم که کاوش و گردش، از بدترین قسمتهای بازی Starfield هستند. برخلاف اثری مثل Skyrim که با آن اتمسفر جادویی خود بازیکنان را ترغیب به گشتن تک تک قسمتهای بازی میکرد، در Starfield هیچ دلیلی برای گردش و کاوش وجود ندارد. نه چیز جالبی در سیارات بیشمار بازی در انتظار شما است، و نه مکانیکهای بازی گردش را برای بازیکن آسان میکنند. از همه بدتر این است که ساختار جهان Starfield و مکانیکهای گشت و گذار، درست مثل بازیهای نسل هفتمی هستند! گویی که بازی Starfield کمی بعد از انتشار Skyrim برای کنسولهای Xbox 360 و PS3 ساخته شده باشد...
ماجراجوییهای داستانی جالب
البته Starfield همچنان نکات مثبتی هم دارد. درست است که «کاوش» در این بازی افتضاح است اما اگر به جای گشت و گذار خودسرانه، مسیرهای داستانی را دنبال کنید، میتوانید لحظات خوبی را داشته باشید. درواقع کوئستهای بازی از سطح کیفی نسبتا خوبی برخوردار هستند. هرچند که هنوز هم در مقایسه با سایر عناوین نقش آفرینی، مثل Cyberpunk 2077 یا The Witcher 3 و یا سگانهی Mass Effect چندان گیرا و به یاد ماندنی نیستند اما به خودی خود و در مقایسه با آثار قبلی خود Bethesda Softworks قابل قبول هستند. کوئستهای Starfield درواقع به چهار دسته تقسیم میشوند: کوئستهای اصلی، کوئستهای فکشنها، کوئستهای همراهان، و کوئستهای فرعی.
کوئستهای اصلی، داستان بازی را روایت میکنند که کم و بیش، تجربهی خوبی را ارائه میدهند. در Starfield چندین فکشن مختلف هم وجود دارند که هر کدام لیست کوئستهای خود را ارائه میدهند که به شخصه فکر میکنم جالبترین کوئستهای بازی را هم دارا هستند. از طرفی، همراهان شما نیز کوئستهای مختص به خود را دارند که با توجه به شخصیتپردازیهایشان، به خودی خود جالب هستند. اما کوئستهای فرعی درواقع همان Fetch Questهایی هستند که در بیشتر بازیهای RPG یافت میشوند و قصه چندان جالب و به یاد ماندنیای هم ندارند اما خب تعداد آنها، آنقدر هم زیاد نیست. در مجموع، طراحی کوئستهای Starfield از بزرگترین نقاط مثبت این بازی است. اما متاسفانه همانطور که اشاره کردم، حتی این بخش هم عالی نیست و قابل مقایسه با استانداردهای روز نمیباشد؛ بلکه صرفا در سطح کیفی خوب و قابل قبول است.
ساختار منسوخ شده در جهانی بیهویت
موتور Creation Engine سالیان سال است که مورد انتقاد قرار گرفته است. من به شخصه همیشه مدافع این موتور بودهام چرا که باور دارم بسیاری از مکانیکهایی که با این موتور امکانپذیر است، با سایر موتورها نیست. به نظر من، این موتور به یک ارتقای اساسی نیاز دارد؛ مثل کاری که شرکت راکستار سالیان سال است که با موتور RAGE خود انجام میدهد. و خب استودیوی Bethesda Softworks تایید کرده بود که در ساخت بازی Starfield موتور خود را بهبود داده و به اصطلاح Overhaul کرده است. اما در Starfield محدودیتهای این موتور قدیمی را در تک تک قسمتهای بازی میبینیم. حتی منشاء ساختار منسوخشدهی جهان بازی و مکانیکهای کاوش که توضیح دادم هم بخاطر ضعف این موتور است.
درواقع Starfield برخلاف آنچه که انتظار میرود، اصلا دستاورد فنی بزرگی نیست، بلکه بیشتر شبیه به یک کلاهبرداری بزرگ است. شاید در نگاه اول تصور کنید که انجینی که منجر به خلق کهکشانهایی با هزاران سیاره شده، واقعا عملکرد خوبی دارد. اما اشتباه نکنید، ساختار جهان بازی اصلا یکپارچه و وسیع نیست! بلکه بسیاری از بخشهای آن، بیشتر شبیه به مپهای کوچکی هستند که صرفا در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و شما برای ورود به هر یک از این مپها، باید یک صفحهی لودینگ عبور کنید. این درحالیست که تیم کوچک سازندهی No Man’s Sky سالها پیش برروی کنسولهای نسل هشت توانسته بودند یک جهان وسیع و به هم پیوسته ارائه دهند.
گرافیک بازی نیز در نگاه اول خیلی خوب است اما وقتی وارد بطن ماجرا میشویم، ماجرا کمی عجیب و غریب میشود. در بسیاری از محیطها، Starfield ظاهر بسیار زیبا و خیرهکنندهای دارد؛ مخصوصا وقتی مثلا برروی یک ماه میایستیم و به آسمان و کهکشانها مینگریم. اما مثلا وقتی وارد شهرهای بزرگ بازی میشویم، کیفیت تکسچرهای بازی و نورپردازیها واقعا خندهدار هستند! این درحالیست که عملکرد بازی هم چندان خوب و پایدار نیست و مدام شاهد افت نرخ فریم هستیم. به عنوان مثال، به تصویر زیر از شهر New Atlantis در Starfield دقت کنید و سپس آن را با تصویر بعدی که نمایی از صحنهی آشنای ورود به روستای ابتدایی بازی The Elder Scrolls V: Skyrim است، مقایسه کنید:
جدا از بحث تکسچرها و نورپردازیها که گاهی خوب و گاهی ضعیف هستند، سایر جزئیات گرافیکی بازی نیز در سطح قابل قبولی نیستند. فیزیک بازی افتضاح است، هوش مصنوعی خندهدار است، انیمیشن صورت مردم عادی در جهان Starfield فاجعه است (مطمئنا میمهای آن را دیدهاید!)، و جهانسازی آن به شدت منسوخ شده است. البته در این میان، طراحی آیتمها، به خصوص در قسمت Inventory بسیار زیبا و جالب است و مطمئنا اولین باری که بک یک فروشگاه سر بزنید، متوجه این موضوع خواهید شد. به عنوان مثال، کمی پایینتر میتوانید تصویر یک نان باگت را مشاهده کنید که بسیار زیبا و خوشمزه طراحی شده است!
اما گرافیک هنری بازی چطور است؟ خب راستش را بخواهید، Starfield حتی در این زمینه هم ضعیف است! همانطور که اشاره کردم، اکثر سیارات صرفا بیابانهای خالیای هستند که هیچ تصویر به یاد ماندنی و اتمسفرسازی خوبی را برجای نمیگذارند. فقط کافیست که به تصویری از جهان Skyrim خیره شوید و موسیقی Far Horizons را گوش دهید تا دوباره در جهان خیالی آن غرق شوید و کل مشکلات دنیا را فراموش کنید! اما Starfield در هیچ یک از قسمتهای جهان خود، چنین حس و اتمسفرسازیای را ارائه نمیدهد. حتی موسیقیهای بازی نیز چندان قوی و به یاد ماندنی نیستند که بتوانند همان تصاویر بیهویت Starfield را در دفترچهی خاطرات ذهن بازیکن ثبت کنند.
مبارزات در کهکشانها
گیمپلی Starfield ترکیبی از تمامی آثار قبلی Bethesda Softworks است: تیراندازی با اسلحه (Fallout) و قدرتهای جادویی (Skyrim). گانپلی بازی نسبت به Fallout 4 بهبودهای قابل توجهی داشته و تجربهی به مراتب روانتری را ارائه میدهد اما از آنجایی که هوش مصنوعی دشمنان افتضاح است و با برخی از احمقترین دشمنان تاریخ بازیهای ویدئویی سر و کار داریم، در نهایت سکانسهای مبارزه با دشمنان چندان جذاب و گیرا نیست. در Starfield قدرتهایی هم مشابه با فریادهای Skyrim وجود دارند که خب بسیاری از آنها کاملا کپی هستند و برخی منحصر به فرد. از نظر من، استفادهی مجدد از مکانیک فریادها، تنها مهر دیگری بر بیهویت بودن Starfield و فقدان ایده در تیم سازنده است.
در Starfield مبارزات فضایی با سفینهها نیز وجود دارند. مکانیکهای این بخش به صورت کلی خوب هستند اما همچنان جای کار دارند. در بیشتر مبارزات، تنها فاکتور تاثیرگذار در پیروزی، میزان قدرت کلی سفینهی شما است، نه نحوهی مبارزه. مثلا در Star Wars: Battlefront II که سال 2017 منتشر شد، هر سفینه قابلیتهای خاصی داشت که به بازیکن اجازه میداد هوشمندانه مبارزه کند. اما در مبارزات فضایی Starfield قابلیتهای چندانی برای استراتژیک بازی کردن وجود ندارند و بحث فقط بر سر این است که کدام سفینه، قدرت دفاعی و حملهای بهتری دارد. این مسئله به مرور باعث تکراری شدن مبارزات فضایی و عدم شور و هیجان میشود.
سیستم جمع آوری آیتم و مدیریت Inventory در Starfield نیز چندان خوب و کارآمد نیست. با توجه به وسعت و تنوع آیتمهایی که در جهان Starfield وجود دارند، محدود بودن Inventory بسیار دست و پا گیر است. شاید چنین مکانیکی در نسل هفتم جالب بود اما در سال 2023، در بازیای به وسعت Starfield، به نظر من کاربردی نیست. البته سازندگان سعی داشتهاند تا این مسئله را کمی راحتتر کنند. مثلا زمانی که کیف شما پر میشود، دیگر مثل Skyrim یا Fallout سرعت راه رفتن کم نمیشود، بلکه میزان استفادهی شخصیت بازی از اکسیژن افزایش خواهد یافت. یا مثلا خیلی از آیتمهای خود را میتوانید در سفینه یا Storageهای پایگاههای خود ذخیره کنید.
اما با تمام این حرفها، این مکانیک همچنان دست و پا گیر است. مثلا بازی Elden Ring که سال گذشته استاندارد جدیدی برای گشت و گذار در یک جهان آزاد بود، با عدم استفاده از چنین مکانیکی، لذت کاوش را به مراتب افزایش میداد. دیگر در حین ماجراجویی لازم نبود به این فکر کنید که باید به پایگاه خود یا یک شهر برگردید و وسایل خود را بفروشید! اما در Starfield مدام این مسئله یک دغدغهی فکری است. در کوچکترین مبارزات هم کیف شما خیلی زود پر میشود. از آن بدتر، حجم آیتمهای بیهودهای است که میتوانید بردارید! تعداد آیتمهای بیکاربرد در Starfield نسبت به آثار پیشین Bethesda بسیار بسیار بیشتر است. این مکانیک هم شاید در گذشته جالب بود اما اکنون فقط دست و پا گیر است چرا که در هر محیط باید تک تک آیتمها را بررسی کنید و ببینید که آیا نیازی به برداشتن آنها هست یا خیر.
صحبت از پایگاه شد. قسمت ساخت پایگاه نیز از معدود ویژگیهای مثبت Starfield است. گزینههای زیادی برای شخصی سازی پایگاه وجود دارند که به شما اجازه میدهند، پایگاه خود را تا حد زیادی مطابق با سلیقهی خود بسازید. این قسمت، نسبت به Fallout 4 بهبودهای قابل توجهی داشته و ساخت پایگاه اکنون بسیار راحتتر و بسیار کاربردیتر از پیش است. درواقع، شخصیسازی نیز از معدود نکات مثبت Starfield است؛ چه در قسمت ساخت شخصیت، چه در قسمت طراحی سفینه، و چه در ساخت یک پایگاه. خوشبختانه در بازی گزینههای زیادی برای طراحی این موارد وجود دارند و شما میتوانید آنها را هر آنطور که دوست دارید، طراحی کنید.
جایگاه Starfield
روشهای متفاوتی برای غرق شدن در یک دنیای فانتزی وجود دارد. مثلا در جهانهای مدیوال فانتزی، نقطه قوت سری The Elder Scrolls سیستم گشت و گذار آزاد و اتمسفرسازی آن بود؛ این احساس را به بازیکن القا میکرد که واقعا دری به یک دنیای دیگر، در یک زمان دیگر، سفر کرده باشند. اما مثلا Dragon Age: Origins به دلیل محیطهای محدودتری که داشت، چندان مناسب گشت و گذار واقعی نبود و بیشتر برروی مقولهی "نقش آفرینی" (Role Play) تمرکز داشت. بدین صورت که شما در آن میتوانستید با تصمیمات گوناگون، مسیر اتفاقات جهان بازی را تغییر دهید و با تاثیراتی که بر دنیای بازی میگذارید، حس کنید که به آن جهان تعلق دارید. و مثلا سری The Witcher به لطف ثابت بودن شخصیت اصلی، میتوانست داستان و روایتی ارائه دهد که بازیکن را در جهان خود میخکوب کند و در کنار آن کمی گشت و گذار و کمی قدرت تصمیم گیری به چاشنی خود اضافه کند.
حال بیایید درمورد جهانهای فانتزی فضا و علمی تخیلی صحبت کنیم. شاید بزرگترین بازی نقش آفرینی در این ستینگ، سگانهی شاهکار Mass Effect باشد که نقطه قوت آن داستان سرایی، شخصیتپردازی و قدرت تصمیمگیری بود. اما خب از منظر گشت و گذار حتی نسبت به Dragon Age: Origins هم محدودتر بود. سالها گذشت تا اینکه No Man’s Sky سعی بر ارائه یک تجربهی کاوشمحور در فضا ارائه دهد که شاید بتوان گفت اکنون کاملترین تجربهی کاوش را ارائه میدهد. حال پرسش این است که Starfield چه نقطهی قوت منحصر به فردی دارد؟ چه چیزی در این بازی میتواند بازیکنان را به معنای واقعی در یک دنیای فانتزی غرق کند؟ چرا Starfield باید وجود داشته باشد؟
راستش را بخواهید، این پرسشی است که در تمام مدت تجربهی Starfield ذهن من را به خود مشغول کرده بود. بازی Starfield هیچ نقطه قوت منحصر به فردی ندارد که به آن هویت بخشد و آن را از سایر بازیهای نقش آفرینی فضایی متمایز سازد. Starfield هرگز نمیتواند بازیکن را به معنای واقعی در جهان خود غرق کند. مثلا شهر New Atlantis که یکی از بزرگترین شهرهای جهان بازی است و قرار بوده که یکی از به یاد ماندنی ترین سرزمین های بازی باشد، بسیار بیهویت است. من تمام زمانهایی که در New Atlantis بودم، به Citadel از سری Mass Effect فکر میکردم، به فضاسازی جادویی و بینظیر ظهرهای Citadel، رفت و آمدهای دیپلماتهای نژادهای مختلف، به دیسکوهای پرهیاهوی آن و مژدهی کهکشانی زنده و جادویی فکر میکردم. بله در سگانه Mass Effect بازیکن عملا حق گذشت و گذار در سیارات را نداشت اما بازی به نوعی خود را معرفی میکرد که بازیکن بدون اینکه پا به این سیارات بگذارد، تصور میکرد که در بازی سیارات زیادی مملوء از موجودات مختلف و اتفاقات هیجان انگیز وجود دارند!
اما در Starfield... راستش را بخواهید، همین شهر New Atlantis حتی در مقایسه با Whiterun یا شهرهای آخرالزمانی سری Fallout بیروحتر و مردهتر است. Starfield حتی در زمینه «جهان وسیع و آزاد» که همیشه نقطه قوت استودیوی Bethesda Softworks بوده، ضعف دارد. نقطه قوتی که باعث شد زمانی که بازیهای RPG صرفا متشکل از محیطهای کوچک متصل به هم باشند، بازیای مثل Fallout 3 یا TES IV: Oblivion یک نقشهی یکپارچه و بزرگ ارائه دهند. اما در Starfield سازندگان Bethesda حتی همان کار را هم نمیتوانند انجام دهند. در شهر بزرگی مثل Solitude از Skyrim شما در آن واحد به هرجایی از شهر که میخواستید میرفتید، بدون اینکه با صفحهی لودینگی مواجه شوید. اما در شهری مثل New Atlantis حتی برای ورود به قسمت متفاوتی از شهر هم باید یک صفحهی Loading را ببینید. صفحه لودینگ برای ورود به ساختمانها، در نسل هفتم برای Skyrim و Fallout 3 قابل درک بود. حتی برای Fallout 4 در نسل هشت هم تا حدی قابل قبول بود. اما در نسل نهم، در بازیای همچون Starfield که مدعی «جهانی بزرگ با هزار سیاره» است، اصلا منطقی نیست.
گاهی اوقات، برخی از عناصر Starfield به شما اجازه میدهند تا حدی احساس تعلق به جهان بازی داشته باشید. مثلا زمانی که خانهی خود را در شهر میخرید، یا Outpost خود را میسازید، یا معشوقهی خود را پیدا میکنید؛ درست در مسائلی که خیلی شخصی میشوند. اما تمام اینها در بازیهای قبلی Bethesda هم وجود داشتند و حتی بهتر هم بودند!
نظرات (2)