نقد بازی آخرین نگهبان ( The Last Guardian )
دنیای بازیهای رایانهای مملوست از موجودات افسانهای، از هیپوگریف و ابوالهول بگیرید تا انواع هیولاها و اژدهای کهن. توی بعضی از بازیها با شکست دادن این موجودات به قهرمان اون سرزمین تبدیل میشوید و توی بعضیهای دیگه اونها میان به کمک شما تا توی ماجراجوییهایتون موفق بشین. اما تا به حال با یک هیولای نیمی پستاندار و نیمی پرنده سروکار داشتین؟ اگه بهتون بگن که زنده موندنتون نیاز مبرم به همکاری با این هیولا و فهمیدن اون داره و این امر از راهی جز اعتماد متقابل محقق نمیشه، چی؟ اگه می خواین جواب این سوالها رو بدونین و به دنبال تجربه منحصر به فردی هستین که هر جای دیگهای پیدا نمیشه "آخرین نگهبان" بهترین گزینه پیش روی شماست!
بازی بدون هیچ توضیح خاصی داخل یک زیرزمین شروع میشه و شما خودتون رو بیهوش کنار یک هیولای بی شاخ و دم و زخمی که به زمین زنجیر شده پیدا میکنین. بعد از به هوش اومدن و کمی جستجو توی خرابهها به این نتیجه میرسین که تنهایی نمی تونین از اینجا خارج بشین و به نحوی باید با هم سلولی تون که تریکو(Trico) صداش میزنین، تعامل کنین. این نکته وقتی پررنگتر میشه که شما برای اولین بار به فضای باز میرسین و میفهمین درون مکانی به اسم "لانهی هیولاها" گیر افتادین و تنها راه ورود و خروج از اونجا آسمان هست و بس. همینطور که عزمتون رو برای رد شدن از این هزارتویی که توش گیر افتادین به سوی بلندترین برجی که در وسط این مکان هست جزم میکنین، بازی با نشون دادن فلاشبکهایی نحوه گیر افتادن شما توی این مکان رو روایت میکنه. قصه بازی مملو از راز و رمزهایی هست که شما باید قبل از رسیدن به هدفتون از اونها پرده بردارین و همچنین چرخشهایی که یکی بعد از دیگری سعی در غافگیر کردن شما دارن که اتفاقا بیشتر اوقات موفق هم میشوند. گرافیک بازی هم به اندازهی کافی خوب و چشم نواز هست و شما متوجه کاستیای در این قسمت نخواهید شد.
نوازش تریکو
طی مراحل بازی شما باید این کارها رو انجام بدین: پیدا کردن غذا برای تریکو، فرار از دست زرههای جادویی، بازکردن درها برای رد شدن تریکو و نابود کردن علامتهای شبیه چشمی که تریکو بشدت از اونها میترسه و اگه ببینتشون دیگه یک قدم جلوتر نمی ره. بنظر کارهای خسته کنندهای میان ولی به علت اینکه بازی کوتاه هست و میشه اون رو براحتی زیر 15 ساعت تموم کرد، کسل کننده نمیشن.
کنترلهای بازی در نگاه اول به اندازهی کافی ساده بنظر میرسن اما بعد از کمی سعی و تلاش میفهمین که اشتباه کردین و رسوندن منظورتون به تریکو برای انجام یک کار اونقدرها هم کار سادهای نیست. شما ممکنه مجبور شین یک عمل رو چندین بار انجام بدین تا تریکو منظورتون رو بفهمه، چیزی که رفتار تریکو رو بطور ترسناکی واقعی کرده! نکته جالب دیگه این هست که شما هرچی مراحل بیشتری رو رد کنین و اخت بیشتری با تریکو بگیرین، اون منظورتون رو راحتتر متوجه میشه و میتونه کارهای پیچیدهتری رو انجام بده. چیزی که ممکنه به مذاق خیلیها خوش نیاد ظاهر شدن راهنمای کنترلهای بازی برای تک تک اعمال شماست. متاسفانه این عمل تا آخر بازی ادامه پیدا میکنه و گاهی اوقات نقشش از راهنمایی به راه رفتن روی اعصاب عوض میشه. اگر توی مرحلهای از مدت زمان مشخصی بیشتر بمونین، روایتگر داستان سعی میکنه به شما کمک کنه و بهتون بگه که باید چه کاری انجام بدین. البته بیشتر اوقات این راهنماییها خیلی سربستهاند و کمک چندانی به شما نمیکنن ولی در هر حال بودنشون بهتر از نبودشون هست.
عکس العمل تریکو هنگام دیدن علامت و تلاش شما برای نابود کردن اون
شما، تریکو و علامت چشم
نکته قابل ذکر دیگه معرفی انواع و اقسام تروفیهای عجیب غریب و سخت (از گرفتن مچ تریکو هنگام خرابکاری گرفته تا سواری گرفتن از زرهها به مدت 30 ثانیه یا بیشتر) هست که ظاهرا تلاش نه چندان موفقی بوده از سوی سازنده برای اضافه کردن قابلیت دوباره بازی کردن و به چشم نیومدن کوتاهی بازی.
ظاهرا یکی از علاقه های تریکو فرو کردن سرش توی سوراخها هست که البته انجام این کار برای همه جاهایی که امکانش هست تروفی خاص خودش رو داره!
The Last Guardian بازی پر از خلاقیت و منحصر به فردی است با قصهای جذاب و شخصیتی دوست داشتنی که شما رو تا آخرین لحظه درگیر خودش میکنه. در طی بازی بارها این حس به شما القا میشه که شما در حال تعامل با یک موجود واقعی هستین و نه یک شخصیت کامپیوتری زاده ذهن آدمیزاد. چیزی که ممکنه کمی موجب بالا رفتن ابروها بشه زمان بردن 10 سال برای ساخت بازی هست که به شما یادآوری میکنه این یک بازی نسل هشتمی نیست، اما ضرب و المثل معروفی داریم که میگه دیر رسیدن بهترست از هرگز نرسیدن!
انجام این بازی به همه کسانی که دنبال تجربهای خاص و به یادموندنی هستن و همینطور به طرفداران Ico و Shadow of the Colossus اکیدا توصیه میشود.
نظرات (4)