بعد از آخرالزمان
اولین نکته ای که با تجربه ی آخرین بازی استودیوی گوریلا گیمز به ذهنم رسید بزرگ بودن بازی بود. نه تنها از جنبه ی طولانی بودن محتویات داستانی و ماموریت های جانبی، بلکه به لحاظ گستردگی داستان و شخصیت پردازی و البته وسعت و محدوده ی جغرافیایی !!
فضای کلی داستان بازی در آینده ای دور روایت می شه؛ جهانی که در اون بشریت به بنیادی ترین و اصلی ترین حالت خودش برگشته و درگیر جنگ و نزاع با دنیایی مملو از تکنولوژی شده، زمانی که دیگه هیچکس به ستایشِ تکنولوژی های پیشرفته تمایلی نداره و حالا به جای اینکار، وجودِ اونها رو منفور می دونه. وجود این فاجعه در جامعه باعث شده قبایل چپاولگرِ زیادی در سراسر این سرزمین پخش بشن و به غارت بخش های مختلف اون بپردازن. در این بین یک سری پناهگاه و مکان های باستانی از آثارِ گذشته این دنیا ما رو با خبر می کنن؛ اینکه چه وقایعی این دنیا رو از شرایط قبلی خودش خارج کرده و دلیل بحرانی که حالا به اون دچار شده چیه به مرور مشخص تر می شه.
اِیلوی، قهرمان مو قرمزِ ما... از طرف قبیله ای که موقعِ تولدش در اون عضو بوده طرد شده. علاوه بر این اعضای نورا هم با کسانی که طرد شده محسوب می شن هیچ ارتباطی ندارن و صحبتی بینشون رد و بدل نمی شه. به همین دلیل فقط یک دوست برای اِیلوی باقی می مونه و اون هم راهنمای سخت گیرِ اون راست هست که از بچگیش همراهیش می کنه. از همون ابتدای بازی یک راز مهم شخصیت اِیلوی رو احاطه کرده و باعث تبعید اون شده. رازی که به نحوی به محل تولد اون و هویت مادرش بر می گرده. ساعات اولیه بازی شما رو با حال و هوای این فضای مادرسالارِ اجتماعی آشناتر می کنه و اصل و نسب اِیلوی رو شرح می ده. اون که تنها تو این فضا بزرگ شده حالا باید برای اثبات تواناییهاش وارد یک مسابقه با بقیه بشه و از طریق این آئین قدیمی جایی برای خودش در بین مردم باز کنه. از اینجاست که اون شروع به کشفِ حقایقی می کنه که در سراسر این دنیای پهناور و خطرناک پنهان شدن.
شخصیت پردازی بازی به خوبی انجام شده و شما احزاب مختلفی رو در دنیای بازی ملاقات می کنید
پیرو سقوط عصر مدرن، ماشین آلات و روبات های مختلفی که به شکل حیوانات و در فرم های آشنایی دیده می شن زمین رو به سلطه گرفته و اون رو اشغال کردن. این موجودات که خطر و دشمن اِیلوی محسوب می شن در ابتدا ظاهری شبیه به گوزن و یا گرگ دارند، چیزی که مدل های بسیار پیشرفته ترِ اون رو بعداً در قالب هیولاهای تی رکس مانند می بینیم، اونم وقتی که بوسیله ی راکت لانچرها و ... مجهز شدنُ و یه جورایی سلطان این محیط محسوب می شن. طراحی هر کدوم از موجودات واقعاً شگفت انگیز و منحصر به فردِ. خوشبختانه اِیلوی هم برای موقعیت های نفس گیر و نبردهای چالش برانگیز به خوبی آماده شده و با کلی سلاح و تله و ... بدون ترس، آماده ی نبرد با مشکلات پیش روِ.
https://ns1.bazimag.com/review/5746-horizon-zero-dawn-review#sigFreeId0a59a7536a
تمام جریانات بازی در نقشه ای عظیم جریان پیدا می کنه و بعد از گذروندن سکانس ابتدایی بازی ( که شکلی خطی داره ) شما قادرین به هر نقطه ای از نقشه قدم بذارید. آیتم ها و موارد مخفی خیلی زیادی هم در بازی وجود داره که می تونه جاهای خالی دنیای بازی رو برای شما پر کنه. علاوه بر اون یک سری موجودِ زرافه مانند در بازی هستند که بالا رفتن از اونها دسترسی به اطلاعات مهمِ اون محدوده رو فراهم می کنه و یک منظره ی فوق العاده رو پیش چشمتون به تصویر می کشه!
این موجودات قد بلند که اسمشون گردن دراز هست منابع اطلاعاتِ محیطی بازی محسوب می شند
بعد از سپری کردن ساعات اولیه بازی، شما وارد دنیایی منحصر به فرد می شین، دنیایی که در اون سیاست، تاریخ، فرهنگ و الهیات کشمکش های خاص خودشون رو تجربه می کنن. وقتی به عمق این مسائل و ارتباطشون با همدیگه فکر می کنم، تشابهاتی با یک فانتزیِ حماسی و یا یک رمانِ علمی تخیلی به ذهنم می رسه. داستان هایی که معمولاً از احزاب و شخصیت های مختلفی که در کالبد اون پخش شدن بهره میبرند و هر کدوم به نحوی بخشی از این دنیا رو توصیف و تعریف می کنن. نکته ی مهمی که در این باره وجود داره آمیختگی، تاثیرپذیری و تعاملی هست که این مواردِ شاید متناقض باهم تجربه می کنن، اینکه چطور یک بازی می تونه با به کارگیری درست این عناصر خودش رو از سایر بازیهای هم سبک و نزدیک به ژانر خودش متمایز کنه، می تونه بعنوان یکی از خصوصیات خوب هورایزون زیرو دان تعریف بشه.
سواری گرفتن از این موجودات عالم خودش رو داره!
گیم پلی اکشن محورِ بازی در موقعیت هایی که بازیکن فرصت برنامه ریزی برای حمله خودش رو پیدا می کنه به شدت اوج می گیره، اکثر این موقعیت ها با بررسی نحوه ی حرکت موجودات و استفاده از محیط اطراف شکل می گیره. اینکه کجا به دلِ دشمن بزنین و کجا فاصلتون رو از هدفتون حفظ کنین، کلید بقای شما تدر این اکو سیستم محسوب می شه. دلیل اون هم هوش مصنوعی خوبِ موجودات و واکنش مناسب اونها در مقابل شماست. دشمنان شما در صورتیکه از وجودتون باخبر بشن گولِ تله های شما رو نمی خورن و دنبال یک میان بُر می گردن، معمولاً هم نوعان خودشون رو که در اطرافشون هستن از وجود شما مطلع می کنن و درصورتیکه از مهلکه فرار کنین دنبالتون می کنن. با وجود اینکه مخفی کاری به عنوان یکی از الگوهای بازی به شما پیشنهاد می شه، اما استفاده ی مناسب از از این شیوه ی مبارزه در اغلب نبردها ضروری به نظر می رسه. شما می تونین با هوشمندی اکثر نبردهاتون رو پیش ببرین. از طرفی مبارزه با چند موجود مختلف، اون هم به صورت همزمان اصلاً ایده ی خوبی نیست و بهتره که تعداد موجوداتِ پیش روتون رو به گروه های کوچکتر تقسیم کنین. تجربه ثابت کرده که اگر همزمان مورد حمله ی یک دسته از مهاجمین قرار بگیرید، آسیب جدی بیشتری می بینین و ریکاوری کردن از اون شرایط سخت تر می شه.
نورپردازی محیط بازی عالی کار شده، کافیه یکم به اطرافتون توجه کنین
خوشبختانه، شیوه ی مبارزه و تجهیزاتِ اِیلوی رو می شه شخصی سازی کرد اونم به قدری که متناسب با استایل بازی شما باشن. شما می تونین با استفاده از ویژگی لول آپ کردن و شخصی سازیِ درختی بازی، بخش مورد نظرتون رو ارتقا بدین و مهارت های پیشرفته تری رو یاد بگیرین. سلاح ها و لباس شما هم قابلیت تغییر و شخصی سازی دارن، هر اسلحه می تونه به بهینه ساز ها ( Modifier ) متفاوتی تجهیز بشه و در مبارزاتتون مقابل انواع موجودات تاثیر چند برابری رو بوجود بیاره. به لطفِ وسیله ای به اسم فوکِس که اِیلوی اون رو مثل یک هدست به گوش خودش وصل کرده، نقاط ضعف انواع موجودات قابل مشاهدست و شما می تونین به راحتی از این قابلیت بهره ببرید و یک نبرد سهمگین رو به راحتی پشت سر بزارین. با توجه به این موضوع، مبارزات غیرقابل پیش بینی و غیر خطی بازی از مبارزات خطی و مرتبط با خط داستانی بازی لذت بخش تر هستن. باس فایت های سینماتیک بازی به سرعت شکل کلیشه ای خودشون رو نشون می دن و با شلوغ کردن بی دلیل مبارزات با موجودات ریز و درشت و استیجی خودشون، از حالت مبتکرانه و خلاقانه ی سایر نبردها که ملزم به استراتژی های گوناگون هستن فاصله می گیرن.
در سراسر نقشه ی بازی بافت های فرهنگی متفاوتی دیده می شه که هر کدوم منحصر به اون محیط هست
گیم پلی بازی وقتی به اوجِ خودش می رسه که شما درگیر انجام یک هدف خاص و دنبال سر نخ برای حل ماموریت هاتون نیستین و ناخودآگاه درگیر یک شرایط غیر قابل پیش بینی می شین؛ البته این موضوع یه جورایی عجیب به نظر می رسه اونم وقتیکه هسته ی اصلی داستان بازی قوی کار شده. شاید این موضوع به نحوه ی جواب دادن هورایزن به جاخالی های خودش بر می گرده، اونم خیلی زود و در بدو شروع بازی. سازنده ها ترسی از جواب دادن های صریح خودشون ندارن و خواستن که شما رو سریعتر وارد فضای شگفت انگیز بازی کنن. با وجود این یک سری پیچ و خم داستانی در قصه گوئی پیش میاد که خیلی دور از ذهن نیست و شما با پیشرفت در بازی آماده ی پذیرفتن اونها می شین. شخصیت پردازی اِیلوی به خوبی کار شده و نویسنده ها شالوده ی خوبی از یک جنگجوی همه فن حریف و در عین حال صلح طلب رو تشکیل دادن. اِیلوی شخصیتی زیرک، پر انرژی و نترسی داره که طی یک سری اتفاق در دنیای بازی، نقش ابر قهرمان رو برای مردم ایفا می کنه و سرنوشت اونها رو رقم می زنه. سایر شخصیت های بازی هم نقش به سزای در انتقال حس داینامیکِ جهان بازی دارند؛ از اِواد پادشاه جاه طلب و دنبالِ ترقی گرفته تا اِرند که دنبال پیچوندن زندگیشِ به خاطر مشکلاتی که براش پیش اومده و سیلنس که با زیرکیش نقشه های شومی کشیده تا تاریکی این دنیا رو در دستانِ خودش بگیره، جزئیاتِ شخصیت پردازی بازی شباهت زیادی به بازیهایی نظیرِ ویچر و دراگون ایج داره، در این بین ماموریت های جانبی هستند که متاسفانه از الگوی مشابه و تکراری ای پیروی می کنندُ رفته رفته خسته کننده می شن و گاهی اوقات تنها دلیل انجام اونها ارتباط بعضی از شخصیت های جانبی با داستان اصلی هست. می شه گفت استایلِ کلی گیم پلی بازی ترکیبی از توم ریدر و ویچر هست. اونم به نسبتِ ۴۰ به ۶۰.
نظرات (10)