همایون غنی زاده یکی از خوبهای تئاتر ایران به شمار میرود و کارهای او مورد تحسین مخاطبهایش قرار گرفته و استقبال خوبی نیز از نمایشهای او تا بحال شده است اما این بار همایون غنی زاده سعی کرده هنر و استعداد خود را در دنیای سینما به چالش بکشد. فیلم «مسخره باز» که اولین اثر رسمی او در جلوی دوربین به شمار میرود در مواردی بسیار قوی و دوست داشتنی ظاهر شده اما نقاط ضعف زیادش باعث شده است که بیشتر متوجه شویم دنیای تئاتر و سینما در عین نزدیکی چقدر دور از یکدیگر قرار دارند و معیارها کاملا متفاوت است.
مسلما از یک کارگردان تئاتر انتظار میرفت کادر بندی و صحنه سازی و بصورت کلی زیبایی قاب سکانسها حرف اول و آخر را بزند. «مسخره باز» به معنای واقعی کلمه زیبا است و با وجود اینکه کل اتفاقات فیلم در یک آرایشگاه به وقوع میپیوندد اما به هیچ وجه در این بخش تکراری نمیشود و در کنار این موارد هنر علی قاضی در پشت دوربینهای فیلمبرداری باعث شده است از لحاظ بصری شاهد تجربهای کم نقص باشیم. بصورت کلی اولین ساخته همایون غنی زاده از لحاظ فنی نزدیک به بهترین آثار روز سینمای سورئال جهان است، موسیقیهای انتخاب شده در فیلم نیز کاملا با فضای فیلم هم خوانی دارند و به روایت داستان فیلم کمک بسزایی. میکنند
اما بزرگترین ایراد فیلم که کیفیت تجربه فیلم را بسیار پایین میآورد از شخص خود کارگردان آغاز میشود، بی تجربگی و درک نکردن کامل تفاوت دنیای فیلم و صحنه تئاتر از بزرگترین عوامل نقاط ضعفهای فیلم است. سبک روایی استفاده شده در مسخره باز بیشتر از اینکه کمکی باشند برای هرچه بهتر منتقل کردن داستان به بیننده بیشتر حالتی نمایشی و زیبا محوری دارد. بازی بازیگران و حتی کم و بیش عناصر فانتزی نیز تحت تاثیر این موضوع قرار گرفتهاند. بعنوان مثال نحوه تحرک بازیگران و حالت چهره و بعضا نوع بیان دیالوگها همه و همه بیشتر در خدمت زیبایی ظاهری اثر قرار دارند و نه داستان و اتفاقات پیرامونش. ایراداتی که در صحنه تئاتر نه تنها ضعف به شمار نمیروند بلکه لذت بخش و موثر نیز در نظر گرفته میشوند و بیننده را راضی نگه میدارند.
همایون غنی زاده بدون شک از تحسین کنندگان کارهای وس اندرسون یا ادگار رایت و حتی ژان پیر ژونه کارگردان فیلم محبوب «Amelie» است و در ساخته خود نیز سعی کرده است با اغراقهای احساسی و عناصرفانتزی ادای دینی به کارگردانان مورد علاقه خود بکند، اما متاسفانه پایه و اساس یک اثر سینمایی را به دست فراموشی و بیخیالی سپرده است و آن هم چیزی نیست جز فیلمنامه.
در مجموعه فیلم مسخره باز 6 شخصیت وجود دارند که 3 تای آنها جزو شخصیتهای اصلی داستان به شمار میروند. صابر اَبَر بازیگر نقش دانش وظیفه راوی بودن داستان را بر عهده گرفته است. دانش شخصیتی است که گذشتهای پیچیده دارد و با وجود اینکه سالها در آرایشگاه کاظم خان با بازیگری علی نصیریان در حال کار کردن است رویای بازیگری دارد و بزودی نیز میخواهد تست بازیگری دهد اما اولین ایراد فیلمنامه همینجا خودش را نشان میدهد، فیلم علاوه بر این مورد دست بر روی موضوعات متعدد و زیاد دیگری اعم از ارائه شعارهای سیاسی و انتقادات اجتماعی و قدرتهای نظامی و جایگاهی و دیگر ریز موضوعات بی اهمیت دیگر میگذارد اما به هیچ وجه سعی نمیکند از سطح اولیه و ابتدایی بگذرد و بصورت کامل به آنها بپردازد، چاه بزرگی که معمولا کارگردان کم تجربه در آن سقوط میکنند.
از اواسط فیلم به بعد نیز مشکلات بغرنجتر میشوند و همایون غنی زاده دیگر چیزی برای ارائه ندارد و تمامی تکنیکها و تواناییهای خود را در همان نیمه ابتدایی فیلم به بیننده عرضه کرده است. بصورت کلی نیمه پایانی هر فیلم بیشترین نقش را باید برای فیلم ایفا کند و تمامی مقدمه چینیها و دید کارگردان را به نتیجه به نشاند اما مسخره باز ناگهان داستان را فراموش میکند و بخشهای پایانی فیلم تبدیل میشود به بازسازی بی مورد و خارج از منطق صحنههای مورد علاقه همایون غنی زاده در فیلمهای مختلف، از پاپیون گرفته تا «درخشش کوبریک» و حتی ماتریکس.
موردی که این روزها به کرات در سینمای ایران دیده میشود و فیلمساز با خیال اینکه اثری فانتزی را به تصویر میکشد وصلههای عجیب و غریب و خارج از منطق روایی داستان به آن اضافه میکند تا این فیلمنامه نباشد که فیلم را به جلو ببرد بلکه دوربین و صحنه و جلوههای ویژه خودنمایی کنند و با درگیر کردن بیش از اندازه چشمها برای چندین دقیقه هم که شده مغز و منطق فعالیتشان کمتر شود. این مورد نیز به وضوح با پرشهای موضوعی متعدد فیلم قابل درک است، در لحظهای موضوع قتل گدا محور روایی فیلم میشود سپس به انتقادات سیاسی میرسیم و ناگهان دوباره پرش میخوریم به گذشته کاراکتر کاظم خان و دوباره میرسیم به دانش و عشق و علاقهاش به بازیگری تا اینکه متوجه میشویم فیلم تمام شده و چیزی برای گفتن در داستان وجود ندارد. اینجاست که بیننده دست به تخیلات میزند و سعی میکند با چیزهایی که دیده سعی کند این اتفاقات را بهم مرتبط کند در حالی که میداند اصلا چیزی برای وصل کردن وجود ندارد.
با وجود تمامی ایراداتی که هسته اصلی فیلم «مسخره باز» وارد است، اشاره نکردن به جلوههای ویژه فیلم به خصوص در آخرین دقایق فیلم بی انصافی به اثر است، کیفیت صحنههای اکشن این لحاظات بسیار عالی و خارج از استانداردهای عادی سینمای ایران است و با اینکه ریز ایراداتی در نحوه به نمایش گذاشته شدن این جلوهها وجود دارد ولی از لذت بخش بودن آن کم نمیکند و اضافه شدن موسیقی Crazy از Gnarls Barkley و همچنین آهنگ «مرا ببوس» از حسن گلنراقی به این صحنهها حجت را بر بیننده تمام میکند و ترکیبی تا متعارف ولی دوست داشتنی را رقم میزند.
بازیهای بازیگران بخصوص علی نصیریان و صابر اَبَر نیز بسیار خوب و راضی کننده است و بابک حمیدیان نیزبا وجود وقت کمتر و تمرکز کمتر بر روی او یکی از بهترین بازیهای خود را ارائه میدهد. شاید بزرگترین حسرت فیلم از لحاظ بازیگری هدیه تهرانی در نقش هما باشد که متاسفانه جای مانوری برای او در طول فیلم ایجاد نمیشود و ناتوان بودن کارگردان برای معرفی کردن بهتر نقش او به مخاطب و هدف گذاری اشتباهش از به نمایش گذاشتن تواناییهای هدیه تهرانی، فیلم از استعداد کامل او بی نصیب میشود.
«مسخره باز» فیلمی است که مخصوص چشمها هدف گذاری شده و نه قلب و مغز، تلاشهای کارگردان در نیمه ابتدایی فیلم برای جذاب نشان دادن اثر در نیمه دوم تبدیل به تکرار مکررات میشود و آن جایی که فیلمنامه و پایان بندی باید به کمک اثر بیایند حضورشان با ارجاعات بی مورد به فیلمهای مورد علاقه کارگردان تبدیل به هرج و مرجی روایی میشود که فیلم را هرچه بیشتر به لبه پرتگاه بی محتوایی نزدیک و نزدیکتر میکند. با این وجود «مسخره باز» ارزش یک بار دیدن را دارد حداقل برای هرچه بیشتر فهمیدن تفاوت دنیای تئاتر و سینما و فیلم خوب و بد.
نظرات (1)